مهدی صاحب الزمان
مهدی صاحب الزمان

 

 

مثل هر بار برای تو نوشتم:

 



دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟

 


و ای کاش که این جمعه بیایی!

 


دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر

 این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟

 


تو کجایی؟ تو کجایی...

 


و تو انگار به قلبم بنویسی:

 


که چرا هیچ نگویند

 


مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟

 


و عجیب است

 


که پس از قرن و هزاره

 


هنوزم که هنوز است

 


دو چشمش به راه است

و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است

که گویند

به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!

و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار

ندارد!
***********************************

 

 


جواب امام زمان علیه السلام:

تو خودت!

مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،

ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟

تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟

باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ،زمحبت،زغمخوارگی و مهر و عطوفت

تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟

چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟

 

چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟

چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟

چه کسی راه به روی تو گشوده؟

چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد

چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...

و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...

تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!

هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...

هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.

خواهش نفس شده یار و خدایت ،

و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،

و به آفاق نبردند صدایت

و غریب است امامت

من که هستم ،

تو کجایی؟

تو خودت ! کاش بیایی

به خودت کاش بیایی...


 

   با تاسف فراوان چندی پیش خبری رو شنیدم که واقعا متاثرم کرد .

ترانه ای که خواننده مبتذل ملعول شاهین نجفی در توهین به ائمه ،جد امام زمان امام هادی(ع) خوانده بود.

امروز در یک اقدام زیبا و به جا دوست عزیزم در وبلاگ فرشته های تنها برای سرکوب این عمل ننگین  پستی رو تو وبلاگش گذاشته بود و من هم مناسب دیدم برای اینکه نفرتم رو از این عمل زشت نشون بدم پستی به این مناسبت بذارم. 

درسته که ترانه شو نشنیدم و ترجیح میدم نشنوم ولی بهش میگم نمیدونم که چی شنیدی و چی دیدی که جرات چنین جسارتی رو به خودت دادی ولی بدون پایه های دین ما اونقدری محکم هست که با این چیزا نلرزه .اگه گاهی جایی دیدید که جونی گله ای کرده دلخوری داشته یا.... این ها هیچ کدوم ربطی به دینش نداره .ما دینمون رو دوست داریم و ائمه ما برامون الگو هستند و هیچ گاه کوچیکترین بی حرمتی به اونها رو نمیتونیم تحمل کنیم.

ولی مطمئنم که خدا خودش جواب این بی حرمتی رو خواهد داد

وامیدوارم خواننده های عزیز کشورمان با خواندن ترانه هایی در مدح این امام بزرگوار جواب بی حرمتی این مرتد را بدهند.

 

نوشته شده در ۱۳٩۱/٢/٢٤ساعت ٤:٠۳ ‎ب.ظ توسط دریـــــــــــــــــا نظرات (26) |


آقای من : تو در نهایتی خواهی آمد که حد تابع دنیا نیست.تو در کنجی از جغرافیای زمین طلوع خواهی کرد که جواب نهایی تمام معادلات زمین است.

آقای من : بیا که اوضاع معکوس شده است.منحنی ارزشها نزولی اکید است. نمودار حرکت ما انسانها پر از اکسترمم شده است.

سرور من : روز هفتم هفته که دلم مشتق شده است

اشتیاق دیدار تو را با دعای ندبه در هم می آمیزم و با تو به زمزمه می نشینم. زمزمه ای که واحدهای آن کم است ولی تو آن را می شنوی.

آقا جان: تمام سوالات ذهنم را به صورت دستگاه های چند معادله و چند مجهولی در آورده ام و برای جوابهای آن راهی جز مبهم بودن نیافته ام.
هر چه به مشتاقان و منتظران تو می نگرم در معادله زندگی هیچ کدام در دنیای حقیقی ریشه ای ندارند مگر در دنیای مختلط فریب و دروغ.

سرور خوبم: با خود عهدمی بندم ،مهر و محبت تو را با نوشتن نام زیبایت بر مقدمه تمام ترسیم شده تدریسم تقسیم کنم و هزار بار بر این سطر نام تو را در ذکر تمام خوبیهایت ضرب کنم و با دل منتظرم جمع ببندم.

مولای من: سری به سریها و دنباله های منتظرانت بزنیم که سیگمای تمام آنها به ٣١٣ تن می رسد ،چه فاجعه ای است این دنیا ،مگر اوضاع قرینه شود یا محور زندگیها انتقال یابد تا زمینه آمدنت در مختصات دنیا فراهم شود.زمانی که با خود می اندیشم که کدام رابطه و ضابطه باعث خواهد شد بین من و شما زوج مرتب شکل گیرد دیدم و درک کردم که به راستی شرط برقراری این است که اگر مولفه ی اول یکرنگ و صمیمی بود مولفه دوم هم یکرنگ و صمیمی باشد.

اینجا وقتی دلم می گیرد انتظار تو را مدلسازی می کنم .تمام ابعاد ایمانم را در حکم ذره می بینم و آنچه به من آرامش می دهد این است که به هندسه عبادت روی آورم و در مستطیل سجاده سر بر دایره مهر تو گذارم و از خدای تو مهرت را طلب کنم.

باور کن در کلاس درسم بارها گفته ام ،دانش آموز عزیز در فضای نمونه ی زندگی انسانها پیشامدی بنویسید که تعداد منتظران شما رقم بزند .به امید آنکه در بررسی احتمال ظهورت عددی نزدیک به یک ببینم.بارها گفته ام همنهشتی انسان و ایمان وقتی برقرار است که ایمان بین تمام انسانها برقرارباشد و باقیمانده ربا و کذب نیاورد.


اما…. میدانم و خوب میدانم،

تو روزی خواهی آمد که تصاعد خوبیها برقرار باشد،
که ارتفاع عدالت بر قاعده دنیا قابل ترسیم باشد،

که مساحت دنیا فضای پیوسته خوبیها باشد،
که از جمکران تا وادی سهله خط مستقیم عشق باشد،
که انتظار و اشتیاق تنها مجهول مساله انسانها باشد.
*به امید طلوع آقا در بیکران دنیا*


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, توسط سید سجاد

 اس ام اس امام زمان

اس ام اس انتظار فرج حضرت مهدی (عج)

 اس ام اس انتظار امام زمان (عج) اسفند 91

امروز جمعه است و باز نیامدی آقا…..اس ام اس های زیبا انتظار فرج و ظهور آقا امام زمان (عج) را در این مطلب بخوانید و برای ظهور آقا دعا کنید…..

 

 

بیا دوباره پاک کن ز جاده ها غبار را
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را
تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن ز دل حدیث انتظار را
.
.
یک روز می افتد ؛ آن اتفاق خوب را می گویم …
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛ هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه …
.
.
کسی نیامده جز او سر قرار خودش
نشسته غرق تماشای شیعیان خودش
چه انتظار عجیبیست اینکه شب تا صبح
کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش
.
.

اس ام اس مذهبی را در برنا بخوانید

.
.
چه بگویم ؟
خودم هم خسته شدم …
شاید همه حرفهای من در این واژه خلاصه شود : “بیــــــــــا”
.
.
یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوشتر است
بی وصال دوست ، عمر جاودانی گو مباش
.
.
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را به یاد خیمه ی سبزی
که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد

اس ام اس ظوهر حضرت مهدی
.
.
تا کی به شکل خاطره ای گم ببینمت ؟
در عطر سیب و مزه گندم ببینمت ؟
من آن همیشه چشم به راهم به من بگو
یک جمعه در هزاره چندم ببینمت ؟
.
.
میخواهم خستگی ام را در مهربانیت از یاد ببرم ؛ زودتر بیا …
.
.
برای من بیا امشب دعا کن
مرا از بند این دنیا رها کن
بیا و یک نظر بر من بیافکن
سپس من را به دردت مبتلا کن
.
.
خوشا بحال آنان که در کلاس انتظار حتی یک جمعه هم غیبت ندارند …
.
.
از فکر گناه پاک بودن عشق است
از هجر تو سینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می روی آقاجان
زیر قدم تو خاک بودن عشق است
.
.
روزهای هفته را هم که گم کرده باشی ، عصرهای جمعه را از غم و غربتش تشخیص خواهی داد …
.
.
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم دوست دارمت
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم
.
.
غمی سنگین دلم را می فشارد
به روی سینه ام پا می گذارد
نداریم و نداریم و نداریم
کسی را که نشانی از تو آرد

اس ام اس انتظر فرج امام زمان
.
.
بیا بیا که سوختیم ز هجر روی ماه تو
تمام عمر دوختیم دو چشم خود به راه تو
.
.
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را ؟
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را ؟
.
.
بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد
در انتظار ظهورت دلم شکیبا شد
تمام دفتر عمرم سیاه شد اما
امید دیدن رویت دوباره پیدا شد
.
.
ای آنکه بود طالب دیدار تو چشمم
از هجر تو گردیده گهربار تو چشمم
با رشته کلافی سر بازار محبت
بنشستم و گردیده خریدار تو چشمم
تا آنکه بچیند گلی از گلشن رویت
باشد نگران بر سر بازار تو چشمم
ای یوسف زهرا به گدایت نظری کن
دارد طمع از چشمه ایثار تو چشمم
تا کی به تمنای تو ای مهدی موعود
گریان شود از طعنه اغیار تو چشمم
چشمم شده بیمار ، نما گوشه چشمی
درمان کند آن نرگس بیمار تو چشمم

اس ام اس ظهور امام زمان
.
.
تویی که در نفست می وزد شمیم بهار
بیا به کوچه ما ، عطر نرگسانه بیار
تو جاودانه تر از حس آفتاب و درخت
تو عاشقانه تر از شوق آب و شالیزار
برای از تو سرودن بهانه لازم نیست
حکایت نفس است و حلاوت تکرار
چه عطری از تو در آفاق من پراکنده ست
که شعر مست شده ، واژه را نمانده قرار
چقدر شعر من از واژه “تو” لبریز است
چقدر ذوق من از انتظار تو سرشار
چقدر بی تو نفس می‌کشم ؛ دریغ از من
چقدر خسته ام از این هوای تیره و تار
چه میشود که بیایی ؟ چقدر رویایی است
در این سیاه زمستان ، طلوع صبح بهار
.
.

اس ام اس مناسبتی را در برنا بخوانید

.
.
بیا که با تو قامت عشق تا نمی شود
لب غنچه بی تو به خنده وا نمی شود
همه شب در هجر رخت مویه کنان
این بغض جز به دیدار تو وا نمی شود
همه دلهای شکسته را تو مرهمی
بیا که این درد بی تو دوا نمی شود
عالمی چشم براه منتقم عادلند
این محکمه بی تو بر پا نمی شود
ساغر هستی را تویی آخرین قدح
بی تو هیچ عیشی مهیا نمی شود
صفای دل با صفایان ز توست
دلی بی یاد تو مصفا نمی شود
بقای عالم ز عطر گل نرگس است
بی دیدن این رخ ، دیده بینا نمی شود
چشم ما لایق فیض شرفیابی نیست
ورنه حجت حق بدین آشکارا نمی شود
این جمله را بر عرش برین نگاشته اند
“هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود”

اس ام اس مهدوی

.
.

انتظار جمعه ای رو می کشیم
که معطر از نسیم و نرگسه
به فرشته ها بگو دعا کنن
نکنه صدای ما نمی رسه
به فرشته ها بگو دعا کنن
یخ آغوش زمین آب بشه
ابرا از رو صورت ماه برن
آسمون زائر مهتاب بشه
قطره قطره عاشقیم و بی قرار
کی سحر میشه شبای انتظار
لحظه لحظه بی قرار جمعه ایم
جمعه جمعه چشم به راهمون نذار
التماس دستهامونو ببین
تا نگی دلامون از سنگ شده
یوسف ما رو به کنعان برسون
دلمون خیلی واسش تنگ شده
شبو از خاطره ی ماه بگیر
ماهو از این شب خودخواه بگیر
دلمون لک زده عاشقی کنیم
حق چشمامونو از راه بگیر
قطره قطره عاشقیم و بی قرار
کی سحر میشه شبای انتظار
لحظه لحظه بی قرار جمعه ایم
جمعه جمعه چشم به راهمون نذار

اس ام اس ظهور

.
.

خدا کند که مرا با خدا کنی آقا
ز قید و بند معاصی جدا کنی آقا
دعای ما به درِ بسته میخورد، ای کاش
خودت برای ظهورت دعا کنی آقا

.
.

یادمان باشد اگر حال خوشی پیدا شد ، جز برای فرج یار دعایی نکنیم !
.
.
جمله جمله نه ! واژه واژه تو را
ای سفر کرده گفتگو کردیم
کوچه کوچه نه ! خانه خانه تو را
سالیانی ست جستجو کردیم
سوره سوره نه ! آیه آیه تو را
در مناجات آرزو کردیم
جمعه جمعه نه ! لحظه لحظه تو را
ندبه کردیم و های و هو کردیم …

اس ام اس انتظار فرج
.
.
صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه “نیاید” چه کنم ؟
آنقدر من خجل از کار خودم
اگر این جمعه “بیاید” چه کنم ؟
.
.
روزی هزار بار دلت را شکسته ام
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
هربار این تویی که رسیدی و در زدی
هربار این منم که در خانه بسته ام
.
.
یا سر نهم به خاک درش یا دهم به باد
رفتم به کوی یار ببینم چه می شود …


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, توسط سید سجاد

توقعات امام زمان از شیعیان

امام زمام (عج) در توقيعي مي فرمايند:

«تقوا پيشه کنيد، تسليم ما باشيد و کار را به ما واگذاريد که بر ماست شما را از سرچشمه سيراب بيرون آوريم چنانکه بردن شما به سرچشمه از سوي ما بود ... به سمت راست ميل نکنيد و به سوي چپ نيز منحرف نشويد.» (1)

توجه به آن حضرت همراه با محبت

امام زمان (ع) در توقيع شريفي خطاب به شيعيان مي فرمايند: «توجه خود را همراه با محبت و دوستي به سوي ما قرار دهيد و در مسير دستورات روشن و قطعي دين حرکت کنيد که همانا من براي شما خيرخواهي مي کنم و خداوند گواه است بر من و شما و اگر نبود علاقه ما به نيکو بودن شما و رحمت و مهربانيمان بر شما، به سخن گفتن با شما نمي پرداختيم.»(2)

شيعيان چرا ما را نمي خواهند؟!

مرحوم حاج محمد علي فشندي تهراني (ره) مي گويد که در مسجد جمکران سيدي نوراني را ديدم، با خود گفتم اين سيد در اين هواي گرم تابستاني از راه رسيده و تشنه است ظرف آبي به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: آقا! شما از خدا بخواهيد تا فرج امام زمان (ع) نزديک گردد. حضرت فرمودند: «شيعيان ما به اندازه آب خوردني ما را نمي خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما مي رسد.»

توسل به حضرت زينب (ع) جهت تعجيل در فرج

در تشرف آقا شيخ حسن سامرايي (ره) در سرداب مقدس، حضرت فرمودند: «به شيعيان و دوستان ما بگوييد که خدا را قسم دهند به حق عمه ام حضرت زينب (ع) که فرج مرا نزديک گرداند.» (3)

اخلاص در عمل

يکي از علماي بزرگ اصفهاني مي گويد: «شبي در عالم رؤيا امام زمان (ع) را ديدم. به ايشان عرض کردم چه کنم که به شما نزديک شوم؟» فرمودند: «عملت را عمل امام زمان (ع) قرار بده.» من به ذهنم رسيد که يعني در مورد هر کاري ببين اگر امام زمان (ع) اين کار را مي کند تو هم انجام بده. پرسيدم: «چه کنم که در اين امر موفق باشم؟!» فرمود: «الاخلاص في العمل؛ يعني، در کارهاي خود اخلاص داشته باش.»(4)

بردباري و شکيبايي

در تشرف مرحوم سيد کريم پينه دوز (ره) از اخيار تهران که در خانه اجاره اي زندگي مي کرده است و با پايان يافتن مدت اجاره دچار رنج و زحمت مي گردد ضمن اينکه به او بشارت مي دهند، نگران نباشيد منزل درست مي شود مي فرمايند: «دوستان ما بايد در فراز و نشيب ها شکيبا و بردبار باشند.»(5)

 

 

پی نوشتها :

(1)    بحارالانوار ، ج 52 ، ص179

(2)    بحارالانوار ، ج53، ص179

(3)    شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 251-184

(4)    شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 261

(5)    کرامات العالمین ،ص


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, توسط سید سجاد

راه‌های تشخیص صدق و کذب دیدار افراد با امام زمان(عج)

*رؤیت حضرت به چند طریق امکان دارد و تشخیص صدق و کذب آن چگونه است؟

رؤیت حضرت در عصر غیبت کبرا به سه صورت ممکن است:

الف) در عالم خواب؛

ب) در حال مکاشفه؛

ج) در حال بیداری.

که در حال بیداری از نظر کیفیت و نحوه دیدار سه گونه دارد:

1 ـ دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقی؛ به گونه‌ای که دیدار‌کننده هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچ گونه توجهی به شخص حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی عادی و ناشناس تلقی می‌شود، این رؤیت ممکن است برای بسیاری از افراد به طور تصادفی و ناشناس رخ دهد و حضرت با افراد برخورد داشته باشد، ولی هرگز او را نمی‌شناسند.

2ـ دیدار حضرت همراه با شناخت؛ یعنی شخص دیدار کننده حضرت را به هنگام دیدار بشناسد، این نوع رؤیت، بسیار اندک و انگشت شمار است؛ زیرا چنین رؤیتی با فلسفه غیبت منافات دارد و در عصر غیبت، اصل بر این است که حضرت از چشمان مردم پنهان باشد، مگر در مواردی که مصلحت مهم‌تری اقتضا کند و حضرت بنا به مصالحی خود را بشناساند که این نوع دیدار فو‌ق‌العاده اندک است؛

3ـ رؤیت حضرت در حال غفلت از حضور امام، یعنی شخص حضرت مهدی(عج) را ملاقات می‌کند، ولی در آن حال به حضور حضرت توجهی ندارد و وی را فردی عادی می‌پندارد، اما پس از ملاقات با توجه به دلایل و شواهد موجود، یقین پیدا می‌کند که وی امام عصر(عج) بوده است.

بیشتر تشرفاتی که در کتاب‌ها نقل شده است، از این نوع است و نشناختن نیز یا به دلیل غفلت شخص دیدار کننده در آن حال است و یا به دلیل اینکه حضرت در او تصرفات تکوینی و ولایی کرده و اجازه شناخت را به وی نمی‌دهد؛ ولی بعد از جدایی، از قراین دیگر قطع پیدا می‌کند که وی امام بوده است.

اما تشخیص صدق و کذب چنین رؤیت‌هایی، به دلیل یقینی و صدق گوینده نیاز دارد، چنین ادعاهایی از افراد ناموثق و بی‌تقوا پذیرفتنی نیست و اصل بر تکذیب مدعی چنین دیدارهایی است، مگر اینکه به صحت گفتار وی یقین داشته باشیم.

دلیل ناشناس بودن امام زمان(عج) در عصر غیبت

*چرا افراد هنگام ملاقات امام را نمی‌شناسند؟

زیرا غیبت که به معنای ناشناس بودن حضرت است، اقتضا می‌کند که دیگران حضرت را نشناسند، پس نشناختن حضرت در چنین ملاقات‌هایی طبق قانون غیبت بوده و دلیل نمی‌خواهد؛ زیرا ایشان در حال غیبت‌اند و نباید غیبت و ناشناس بودن، به ظهور و شناسایی تبدیل شود.

در عین حال با اینکه در زمان غیبت به دلایلی که موجب غیبت شده، امام مهدی(عج) باید از دیده‌ها مخفی باشند، ممکن است کسانی که مشکل بزرگی دارند یا به مقامات معنوی عالی دست یافته‌اند، به محضر آن حضرت شرف‌یاب شوند.

البته این شرف‌یابی می‌تواند متفاوت باشد، برخی حضرت را می‌بینند ولی نمی‌شناسند؛ گروهی می‌بینند و می‌شناسند و حضرت هم با آنان سخن می‌گوید؛ برخی او را می‌بینند و می‌شناسند و اجازه می‌یابند که با ایشان سخن بگویند، این تفاوت‌ها به دلیل اختلاف درجات معنوی افراد است.

در هر حال دلیل اینکه افراد کمی هنگام ملاقات، آن حضرت را می‌شناسند، آن است که شایستگی دیدن همراه با شناخت، در افراد کمی وجود دارد.

چرا نباید برای دیدن بقیة‌الله(عج) اصرار کرد

*آیا دیدن امام زمان(عج) دارای شرایط خاصی است و نصیب هر کسی می‌شود؟ و آیا ندیدن آن حضرت مصلحتی دارد؟

دیدن امام زمان(عج) در عصر غیبت کبری امکان داشته و اگر کسی توفیق یابد، سعادت بزرگی نصیبش شده است، اما همه سعادت این نیست که انسان شبانه‌روز تلاش کند و خواهان دیدن امام باشد، البته دیدن حضرت سبب نمی‌شود که انسان گناه نکند؛ زیرا برخی انسان‌های معاصر دیگر امامان(ع) با وجد دیدن امام معصوم باز هم گناه می‌کردند و حتی گاهی با آنها مخالفت می‌کردند.

دیدن حضرت تأیید بر کردار درست انسان نیست؛ اگر چه نصیب هر کس نمی‌شود، ندیدن حضرت هم دلیل بر خرابی اعمال نیست، بسیاری از بزرگان، علما و مجتهدان، امام زمان(عج) را ندیدند، ولی چه بسا افرادی که مسلمان هم نبودند، ولی چون به مقام اضطرار رسیدند، حضرت از آنها دست‌گیری کرده و از این جهت امام را دیده باشند.

مهم این است که اگر ما او را نبینیم، او ما را می‌بیند و همین اعتقاد برای ترک گناه کافی است.

احمد ‌بن حسن بن ابی‌صالح خجندی، مدتی در جست‌وجوی امام زمان(عج) شهرها را می‌گشت و بسیار جدی بود و اصرار داشت که به حضور آن حضرت مشرف شود، عاقبت نامه‌ای از طریق حسین‌بن روح به این مضمون برای حضرت مهدی(عج) نوشت: «دل من، شیفته جمال تو گشته و همواره در فحص و طلب تو می‌کوشم، تمنا دارم جوابی مرحمت فرمایید که قلب من ساکن شود و دستوری در این باره فرمایید».

جواب آمد: «هر کس در خصوص من جست‌وجو و تجسس کند، مرا می‌طلبد و هر کس مرا بیابد، به دیگران بنماید و هر کس مرا به دیگران بنماید، مرا به کشتن دهد و هر کس مرا به کشتن دهد، مشرک شود».

بنابراین احتمال دارد که به صلاح ما نباشد آن حضرت را ملاقات کنیم، چه بسا دیدار حضرت مایه عجب، تکبر و خودپسندی ما شود که خود مایه هلاکت انسان است.

نظر آیت‌الله بهجت درباره علت نقاب دیدار ما با امام زمان(عج)

*آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان(عج) به ما سر می‌زند؟

قطعا گناه کردن، مهم‌ترین علت محرومیت از عنایات امام زمان(عج) است، امام مهدی (عج) نیز در توقیع شریفشان به شیخ مفید می‌فرماید: «ما را از ایشان(شیعیان) چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما می‌رسد و ما آن را ناخوش می‌داریم و از ایشان نمی‌پسندیم».

آیت‌آلله بهجت نیز بیان فرموده‌اند: اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترس نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستند؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد، ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.

بنابراین اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی می‌رسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد، امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی می‌فرماید: «ای ابوخالد! به درستی که مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به سر می‌برند، با فضیلت‌ترین مردم همه زمان‌ها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعالی عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».

از این رو، در حدیث دیگری امام جعفر صادق(ع) می‌فرماید: «هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم(عج) شود؛ باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول شود».

بنابراین اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار می‌آید، آن‌گاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت.


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, توسط سید سجاد

هر چی آرزوی خوبه مال تو!
لیلة الرغائب ؛شب آرزوها ،شبی که هزاران ملائک بر زمین فرود می آیند تا تو هرآنچه می خواهی آرزو کنی و خداوند بی صبرانه منتظر شنیدن است تا اجابت کند آنچه تو می خواهی! لیلة الرغائب اولین شب جمعه ماه رجب است و در وصفش فضیلت های بسیاری را برشماردند.گویند...
شفاف :لیلة الرغائب ؛شب آرزوها ،شبی که هزاران ملائک بر زمین فرود می آیند تا تو هرآنچه می خواهی آرزو کنی و خداوند بی صبرانه منتظر شنیدن است تا اجابت کند آنچه تو می خواهی!

لیلة الرغائب اولین شب جمعه ماه رجب است و در وصفش فضیلت های بسیاری را برشماردند.گویند در این شب درهای رحمت الهی به سوی زمینیان گشوده شده است و عرشیان همه آماده اند تا در بزم دعا و نیایش زمینیان حضور یابند.

پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است.

از ایشان همچنین نقل شده است که چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز اقامه شود كه هر دو ركعت به یك سلام ختم می شود و در هر ركعت یك مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده ركعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذكر" اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله" گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذكر "سبوحٌ قدوسٌ رب الملائكة والروح" گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذكر "رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلی الاعظم" گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذكر "سبوح قدوس رب الملائكة والروح" گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد.

پیامبر اكرم( صلی الله علیه و آله) در فضیلت این نماز می فرماید: كسی كه این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد می‌گوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد كه از هر شدت و سختی نجات یافتی.

میّت می‌پرسد تو كیستی؟ به خدا سوگند كه من صورتی زیباتر از تو ندیده‌ام و كلامی شیرین تر از كلام تو نشنیده‌ام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیده‌ام. آن زیباروی پاسخ می‌دهد: من ثواب آن نمازی هستم كه در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده‌ام تا حق تو را ادا كنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افكند.

گویند آن گاه که قیامت بر پا شود منادی الهی فریاد می‌زند أین الرجبیون؟ کجایند آنان که ماه رجب را گرامی داشتند و از آن بهره‌ها بردند از آن انبوه جمعیت، گروهی برخیزند که نور جمالشان محشر را روشن کند بر سر آنان تاج‌های شاهی که مرصع به در و یاقوت است قرار دارد و در طرف راست هر نفر از آنان هزار فرشته و در سمت چپ نیز هزار فرشته به او کرامت و تعظیم الهی را تبریک گویند؛ از جانب الهی ندا آید:
بندگانم و کنیزانم به عزت و جلالم سوگند، شما را جایگاه و مقام گرامی و عطایای فراوان دهم و شما را در جایی جای دهم که از زیر آن نهرها جاری است و شما در آن جاوید خواهید بود زیرا شما داوطلبانه برای من در ماهی که من بزرگش داشتم روزه گرفتید پس خطاب به فرشتگان فرماید: فرشتگان من بندگان و کنیزان من را به بهشت داخل کنید در اینجا امام فرمودند این پاداش برای کسانی است که یک روز از اول یا وسط یا آخر ماه رجب را روزه بدارند.

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز در بیان عظمت و اهمیت ماه رجب می‌فرمایند: خداوند متعال در آسمان هفتم فرشته‌ای به نام داعی قرار داده است هرگاه ماه رجب فرا رسد آن فرشته دعوت کننده هر شب تا به صبح گوید: خوشا به حال کسانی که به ذکر الهی مشغولند خوشا به حال کسانی که با میل و رغبت تمام رو به سوی درگاه خدا آرند و خداوند می‌فرماید: من همنشین کسی هستم که با من همنشین باشد و مطیع کسی هستم که فرمان مرا ببرد و آمرزنده‌ام کس را که از من طلب آمرزش کند این ماه رجب ماه من، بنده هم بنده من و رحمت هم از آن من است. هر کس مرا در این ماه بخواند پاسخ مثبت دهم و هر کس از من چیزی بخواهد به او عطا کنم و هر کس از من هدایت جوید هدایتش کنم و من این ماه را وسیله ارتباط بین خود و بندگانم قرار داده‌ام پس هر کس به آن چنگ زند به من می‌رسد.
 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط سید سجاد


-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


امام هادى(عليه ‏السلام) از تبعيد تا شهادت

دوران امامت امام هادى(عليه‏السلام) بيش از 33 سال به طول انجاميد كه حدود سيزده سال آن را در مدينه سپرى كرد.

 

دراين مدت، گروه‏هاى بسيارى از شهرهاى شيعه نشين ايران، عراق و مصر براى بهره‏گيرى از محضر امام به سوى مدينه آمدند.1 امام در اين شهر چنان موقعيت و محبوبيتى بين مردم يافت كه دولتمردان عباسى، به شدت از اين وضع احساس خطر مى‏كردند. براى نمونه، بُرَيحه عباسى2 در نامه‏اى به متوكل نوشت: «اگر تسلط بر حرمين شريفين را مى‏خواهى، على‏بن محمد(عليه‏السلام) را از اين شهر بيرون كن؛ زيرا او مردم را به سوى خود فرا خوانده و عده بسيارى نيز دعوتش را پذيرفته‏اند... .»3
عباسيان كه هراس بسيارى از رهبرى شيعه و خطر حركت شيعيان برضد خود داشتند، به اين نتيجه رسيدند كه با دور كردن امام به عنوان قطب و محور تشيع از مدينه كه كانون تجمع شيعيان شده بود، به اين هدف دست يابند. بدين ترتيب، تبعيد و مراقبت نظامى را كه تجربه پيشين و موفق عباسيان به شمار مى‏رفت، دوباره در دستور كار قرار دادند.
تبعيد امام هادى(عليه‏السلام)
امام از مضمون نامه آگاهى يافته و در نامه‏اى به متوكل، وى را از دشمنى‏ها و كينه توزى و دروغ‏پردازى نويسنده آگاه ساخته بود. متوكل سياستى مزدورانه و دو پهلو در پيش گرفت. او نخست نويسنده نامه را كه از امام سعايت كرده بود، از كار بركنار كرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد. سپس به كاتب دربار دستور داد تا نامه‏اى به امام بنويسد كه در ظاهر، علاقه متوكل را نسبت به امام بيان مى‏كرد، ولى در واقع، دستور جلب امام از مدينه به سامرا بود. همچنان‏كه يزداد، پزشك مسيحى دربار با آگاهى از احضار امام، انگيزه متوكل را دريافته و گفته بود: «بنابر آنچه شنيده‏ام، هدف خليفه از احضار محمد بن على(عليه‏السلام) به سامرا اين بوده كه مبادا مردم به ويژه چهره‏هاى سرشناس به وى گرايش پيدا كنند و در نتيجه، حكومت از دست آن‏ها خارج شود...».4
متوكل براى كاهش پى آمدهاى منفى احضار امام، نامه‏اى محترمانه به ايشان نوشت.5 اما به راستى، نوشتن نامه‏اى با كلماتى محترمانه از كسى چون متوكل كه از هيچ ستمى بر خاندان پيامبر و هر كسى كه كوچك‏ترين ارتباطى با آنان دارد، خوددارى نمى‏كند، جاى بسى شگفتى است و نشان دهنده هراس شگرفى است كه اين دشمنان خونخوار شيعه از امام داشته‏اند. او هم در مقابل امام از خود فروتنى نشان مى‏دهد و هم خود را «اميرالمؤمنين» مى‏خواند و عنوان حاكميت بر مؤمنين را براى خود محفوظ مى‏دارد. وى به امام مى‏فهماند كه او همچنان حاكميت خاندان پيامبر را نپذيرفته و امام نيز مجبور به اطاعت از وى است. او مدام از تمجيد مقام شامخ امام سخن به ميان مى‏آورد، اما «يحيى بن هرثمه» را براى ركابدارى امام مى‏فرستد، ولى تاريخ از همراهى فرماندهى نظامى به اتفاق سيصد سرباز مسلح خبر مى‏دهد.6 آن گونه كه بيان خواهد شد، اين رفتار به جلب خشونت‏آميز و محتاط نظامى بيش‏تر شبيه است تا استقبالى رأفت‏انگيز.
واكنش مردم
وقتى يحيى بن هرثمه براى ابلاغ نامه متوكل و اجراى مقدمات تبعيد نزد امام ايشان آمد. مردم جلوى خانه امام تجمع كردند و فرياد اعتراض و شيون و زارى از نهاد آنان برخاست؛ به گونه‏اى كه يحيى بن هرثمه مى‏گويد: «من تا آن روز چنين شيون و زارى اى نديده بودم و هر چه سعى كردم آن‏ها را آرام كنم، نتوانستم. سوگند خوردم كه درباره او (امام هادى (عليه‏السلام)) قصد و دستور سوئى ندارم، ولى فايده‏اى نداشت. سپس خانه او را تفتيش كردم، ولى در آنجا چيزى جز قرآن، كتاب و چيزهايى مانند آن نيافتم... .»7
رخدادهاى بين راه
امام، در سال 243 ه . ق، از مدينه به سامرا تبعيد شد.8 همان گونه كه پيش بينى مى‏شد، يحيى بن هرثمه درابتداى اين سفر از خود قاطعيت و سخت‏گيرى بسيارى نشان داد. البته، در بين راه كرامت‏هايى از امام و حوادثى رخ داد كه سبب علاقه‏مندى و تغيير رويه او شد. خود او مى‏گويد: «در بين راه دچار تشنگى شديدى شديم؛ به گونه‏اى كه در معرض هلاكت قرار گرفتيم. پس از مدتى به دشت سرسبزى رسيديم كه درخت‏ها و نهرهاى بسيارى در آن بود. بدون آن كه كسى را در اطراف آن ببينيم، خود و مركب‏هايمان را سيراب و تا عصر استراحت كرديم. بعد هر قدر مى‏توانستيم، آب برداشتيم و به راه افتاديم. پس از اين‏كه مقدارى از آنجا دور شديم، متوجه شديم كه يكى از همراهان، كوزه نقره‏اى خود را جا گذاشته است. فورى باز گشتيم، ولى وقتى به آنجا رسيديم، چيزى جز بيابان خشك و بى آب و علف نديديم.
كوزه را يافته و به سوى كاروان برگشتيم، ولى با كسى هم از آنچه ديده بوديم، چيزى نگفتيم. هنگامى كه خدمت امام رسيديم، بى آنكه چيزى بگويد، با تبسمى فقط از كوزه پرسيد و من گفتم كه آن را يافته‏ام».9 او كرامت ديگرى از امام مى‏بيند و شگفتى‏اش دوچندان مى‏شود. وى از آن لحظه تشيع را برگزيد و در خدمت امام بود تا از دنيا رفت.10
گفتنى است كه رفتار مهربانانه امام، سبب علاقه‏مندى يكى ديگر از فرماندهان بزرگ متوكل نيز به امام گرديد. وقتى امام به بغداد رسيد و با استقبال گرم مردم بغداد روبه‏رو شد، او همچنان تحت تأثير ابراز احساسات و عواطف مردم بغداد نسبت به امام قرار گرفته بود.11 امام در برخورد با هواداران خلافت عباسى، چنان حساب شده عمل مى‏كرد كه در ديدارى، طرف مقابل تغيير رويه مى‏داد و به علاقه‏مندان ساحت پاك اهل‏بيت (عليهم‏السلام) مبدّل مى‏گرديد.
تبعيدگاه نظامى
هنگامى كه امام را به سامرا تبعيد كردند، بنا به دستور متوكل و براى تحقير امام، ايشان را در محلى كه «خان صعاليك» نام داشت، و محل تجمع گدايان و بينوايان بود، جاى دادند. «صالح بن سعيد»، با ديدن اقامتگاه حضرت، به ايشان عرض كرد: «اى فرزند رسول خدا! اين ستم‏كاران در همه امور سعى در خاموش ساختن نور شما دارند كه شما را در چنين محلى كه مكان نشستن گدايان و مستمندان است، جاى داده‏اند». امام در پاسخ او فرمود: «اى پسر سعيد! آيا درك و معرفت تو در اين جايگاه است و گمان مى‏كنى كه اين امر سبب پايين آمدن شأن من مى‏شود؟» سپس براى تسكين او كه از دوستداران خاندان وحى بود و نيز براى نشان دادن مقام خود، با دست مبارك پرده را از جلوى چشمان او كنار زد و به او فرمود: «نگاه كن». صالح بن سعيد مى‏گويد: «باغ‏هايى زيبا و آراسته، نهرهايى جارى و درختانى سرسبز ديدم كه عطرى دل‏نواز از آن‏ها به مشام مى‏رسيد و حور و غلمان بهشتى در آن ديده مى‏شد كه بسيار سبب شگفتى من شد». آن گاه امام به او فرمود: «اى پسر سعيد! ما هر جا باشيم، اين‏ها از آن ماست. حال مى‏بينى كه ما در خان صعاليك نيستيم.»12
امام را پس از يك روز اقامت در خان صعاليك، به خانه‏اى كه در يك اردوگاه نظامى قرار داشت، بردند. متوكل دستور داده بود تا در اتاق حضرت، قبرى بكنند تا بدين وسيله امام را از كنترل شديد خود آگاه و پيش از هر اقدامى، ابتكار عمل را از امام سلب كند. «صقر بن ابى دلف» مى‏گويد: «هنگامى كه خدمت امام رسيدم و وارد حجره ايشان شدم، او را يافتم، در حالى كه بر حصيرى نشسته بود و پيش پايش قبرى كنده بودند. به او سلام كردم. ايشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بيا بنشين. سپس از من پرسيد: براى چه آمده‏اى؟ گفتم: سرورم! آمده‏ام تا از شما حالى بپرسم. وقتى نگاهم به قبر افتاد، گريستم. امام به من فرمود: اى صقر! لازم نيست براى من ناراحت باشى. فعلاً به من آسيبى نمى‏رسد. من خوشحال شدم و گفتم: خدا را شكر!»13
كابوس‏هاى متوكل
امام در دوران خلافت متوكل، روزگار بسيار سختى را پشت سر گذاشت. هراسى كه متوكل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد، سربازانش گاه و بى‏گاه بدون اجازه از ديوار وارد خانه امام شوند و آن جا را بازرسى كنند. آن‏ها گاه پا را از اين نيز فراتر مى‏گذاشتند و به هتاكى به ساحت مقدس امام مى‏پرداختند. در تاريخ آمده است كه برخى اوقات متوكل در حالت مستى، امام را شبانه احضار مى‏كرد و به بزم شراب خود فرا مى‏خواند.14
توطئه نافرجام
هربار كه متوكل تلاش مذبوحانه جديدى را براى ترور شخصيتى امام طراحى مى‏كرد، با شكست سختى روبه رو مى‏شد. شكست‏ها و تلاش‏هاى پى در پى و بى‏ثمر متوكل به حدى او را در رسيدن به اغراض پليدش ناكام گذاشته بود كه روزى در جمع درباريان خود فرياد زد: «واى بر شما! كار ابن‏الرضا روزگار مرا سياه كرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هر چه تلاش كردم او جرعه‏اى شراب بنوشد و در مجلس بزمى با من هم‏نشين گردد، نشد... .»15
ناكامى و شكست متوكل وى را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بكشد. از اين رو، دستور قتل او را به «سعيد حاجب» داد. «ابن اورمه» مى‏گويد: «نزد سعيد حاجب رفتم و اين در زمانى بود كه متوكل، اباالحسن (عليه‏السلام) را به او سپرده بود تا وى را به قتل برساند. سعيد رو به من كرد و با تمسخر گفت: دوست دارى خداى خود را ببينى؟ گفتم: سبحان اللّه‏! خدا با چشم ديده نمى‏شود. گفت: منظورم همان كسى است كه شما او را امام مى‏خوانيد. گفتم: مايلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا اين كار را انجام خواهم داد. اينك پيك نزد اوست. وقتى بيرون آمد، داخل شو. هنگامى كه پيك بيرون آمد، وارد اتاقى شدم كه امام در آن زندانى بود. داخل شدم و ديدم كه قبرى جلوى پاى امام كنده‏اند. سلام كردم و بسيار گريستم. امام پرسيد: براى چه گريه مى‏كنى؟ گفتم: براى آنچه مى‏بينم. فرمود: براى اين گريه نكن؛ زيرا آن‏ها به خواسته‏شان نمى‏رسند. دو روز بيشتر طول نخواهد كشيد كه خدا خون او و هوادارش را كه ديدى، خواهد ريخت. به خدا سوگند، دو روز بيشتر نگذشته بود كه متوكل به قتل رسيد.»16
همچنين در اقدامى ديگر، متوكل به چهار تن از دژخيمان خود دستور مى‏دهد كه امام را با شمشيرهاى برهنه به قتل برسانند. او به قدرى خشمگين بود كه سوگند ياد كرد پس از قتل امام پيكر او را بسوزاند. جلادان او كه با شمشيرهاى آخته انتظار امام را مى‏كشيدند، تا بدنش را طعمه شمشير خود سازند. با ديدن وقار و شكوه امام آن چنان تحت تأثير قرار گرفتند كه تصميم خود را فراموش و حتى امام را با احترام بدرقه كردند. هنگامى كه بازگشتند، متوكل از آنان پرسيد: «چرا آنچه را كه امر كرده بودم، انجام نداديد؟» پاسخ دادند: «آن هيبت و شكوهى كه در او ديديم، فراوان‏تر از هراس صد شمشير برهنه بود كه قدرتى در برابر آن نداشتيم؛ به گونه‏اى دل‏هاى ما را آكند كه نتوانستيم آنچه را امر كرده بودى، به انجام رسانيم.»17
به اين ترتيب، بار ديگر توطئه قتل امام نافرجام ماند.
قتل متوكل، پايانى كوتاه بر توطئه‏ ها
متوكل در كم‏تر از دو دهه خلافت خود، چيزى جز بدرفتارى با شيعيان و قتل و خون‏ريزى آنان بر جاى نگذاشت و سرانجام بغض و كينه‏اى كه به خاندان پيامبر(صلى‏الله‏عليه‏وآله) و پيروان آنان داشت، گريبان خود او را گرفت. در شبى كه او به قتل رسيد، «عباده مخنّث»، دلقك دربار، مثل هميشه در بزم شراب او مشغول مسخره كردن امامان شيعه بود. او سرش را كه مو نداشت، برهنه كرده و متكايى هم روى شكم خود بسته بود و امام على (عليه‏السلام) را مسخره مى‏كرد و مى‏گفت: «اين مرد طاس و شكم برآمده مى‏خواهد خليفه مسلمانان شود.» متوكل شراب مى‏نوشيد و قهقهه سر مى‏داد. «منتصر»، فرزند او كه به امامان شيعه علاقه‏مند بود، از اين حركت عباده خشمگين شد و او را پنهانى تهديد كرد. [عباده از ادامه كار منصرف شد، متوكل متوجه او گرديد و از او علّت را جويا شد. عباده دليل ادامه ندادن كار خويش را باز گفت.] در اين هنگام، منتصر برخاست و گفت: «اى اميرالمؤمنين! آن كسى كه اين سگ، تقليد او را مى‏كند و اين مردم مى‏خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان توست و مايه افتخار تو. اگر تو مى‏خواهى گوشت او را بخورى (غيبت و بدگويى او كنى)، بخور، ولى اجازه نده كه اين سگ و مانند او از آن بخورند.»
متوكل براى تمسخر فرزندش، به سبب علاقه‏مندى به امام على(عليه‏السلام) دستور داد تا آوازه‏خوانان درباره او و مادرش، شعر زننده‏اى بخوانند. اين بى‏حيايى و بى‏شرمى متوكل سبب شد تا پسرش همان شب تصميم به قتل متوكل بگيرد.18 از اين رو، به همراهى تركان، نقشه قتل او را كشيد و وزيرش، «فتح بن خاقان»، او را به قتل رساند.19
جنايت ديوانه‏ وار عباسيان
امام هادى(عليه‏السلام) پس از قتل متوكل، هفت سال در دوران خلفاى بعدى زندگى كرد. اگر چه فشارهاى دستگاه در مقايسه با دوران متوكل كاهش يافت، ولى سياست‏هاى كلى دستگاه، به جز دوران مستنصر، در راستاى اسلام زدايى، تغييرى محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا تحت مراقبت شديد نظامى، روزگار مى‏گذراند. سرانجام توطئه دشمنان امام هادى(عليه‏السلام) براى ايشان به ثمر رسيد و وى به دستور «معتز» و سمّ «معتمد» كه در آب يا انار ريخته شده بود،20 مسموم شد. «ابو دعامه» مى‏گويد: «امام در بستر بيمارى بود و من براى عيادت نزد ايشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون براى عيادت من آمدى، برگردن من حقى پيدا كردى و رعايت حق تو بر من واجب است. او در بستر بيمارى آرميده بود و شيعيان به ديدار امام مى‏آمدند. آن حضرت به صورت كتبى و شفاهى، امام پس از خود را به آنان معرفى كرد تا پس از شهادت او، شيعيان دچار سرگردانى نشوند.»21
پرواز به سوى دوست
امام هادى(عليه‏السلام)، در سوم رجب سال 254 ه . ق، به شهادت رسيد.22 «احمد بن داود» مى‏گويد: «اموال بسيارى را كه خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحويل دادن به اباالحسن مى‏بردم. هنگامى كه رسيدم، مردى كه بر شترى سوار بود، پيش من آمد و گفت: اى احمد بن داود و «اى محمد بن اسحاق»، من حامل نامه‏اى از سرورتان، ابالحسن هستم كه به شما نگاشته است: من امشب به سوى بارگاه الهى رخت بر مى‏بندم. پس احتياط كنيد تا دستور فرزندم، حسن(عليه‏السلام) به شما برسد. ما با شنيدن اين خبر بسيار ناراحت شديم و گريستيم، ولى اين خبر را از ديگران كه با ما بودند، مخفى داشتيم... .»23
مراسم تشييع و خاك سپارى
بازتاب خبر شهادت پيشواى شيعيان، قلب ستم‏ديده مردم را جريحه‏دار كرد. شهر يكپارچه در سوگ آموزگارى بلند اختر و پدرى مهربان براى مستمندان و يتيمان نشست.در روز شهادت امام، جماعت بسيارى از بنى هاشم، بنى ابى‏طالب و بنى عباس در منزل امام جمع شده بودند و شيون و زارى سراسر خانه را آكنده بود.24 مردم به صورت‏هاى خود سيلى مى‏زدند و گونه‏هاى خود را مى‏خراشيدند.25 بدن مطهر امام هادى(عليه‏السلام) را بر دوش گرفتند و از خانه ايشان بيرون بردند و از جلوى خانه «موسى بن بغا» گذشتند. وقتى معتمد عباسى آنان را ديد، تصميم گرفت براى عوام فريبى، بر بدن امام نماز بگزارد. از اين رو، دستور داد بدن مطهر امام را بر زمين گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولى امام حسن عسكرى(عليه‏السلام) پيش از تشييع بدن مطهر امام(عليه‏السلام) به اتفاق شيعيان بر آن نماز خوانده بود. سپس امام را در يكى از خانه‏هايى كه در آن زندانى بود، به خاك سپردند. ازدحام جمعيت به قدرى بود كه حركت كردن در بين آن همه جمعيت براى امام حسن عسكرى(عليه‏السلام) مشكل بود. در اين هنگام، جوانى مركبى براى امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه كردند.26 «ابو هاشم جعفرى» كه از نزديكان امام هادى(عليه‏السلام) بود، نيز قصيده‏اى در رثاى امام خود خواند.27
__________________________
1ـ ائمتنا، ج 2، ص 257.
2ـ نام او در الارشاد، ج 2، ص 435 عبداللّه‏ بن محمد ضبط شده است.
3ـ بحارالانوار، ج 50، ص 209.
4ـ بحارالانوار، ج 50، ص 161.
5ـ الارشاد، ج 2، ص 436.
6ـ همان، ص 142.
7ـ مروج الذهب، ج 2، ص 573.
8ـ الارشاد، ج 2، ص 438.
9ـ اثبات الوصية، ص 197.
10ـ بحارالانوار، ج 50، ص 142.
11ـ تذكرة الخواص، ص 360؛ مروج الذهب، ج 2، ص 573.
12ـ الارشاد، ج 2، ص 438.
13ـ بحارالانوار، ج 50، ص 194.
14ـ همان، ص 211.
15ـ همان، ص 158.
16ـ همان، ص 195.
17ـ همان، ص 196.
18ـ الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 55.
19ـ تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 522.
20ـ وفيات الائمه، ص 386.
21ـ بحارالانوار، ج 50، ص 239.
22ـ همان، ص 680.
23ـ وفيات الائمه (عليهم‏السلام)، ص 385.
24ـ منتهى الآمال، ج 2، ص 684.
25ـ وفيات الائمه، ص 386.
26ـ منتهى الآمال، ج 2، ص 683.
27ـ همان
.


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط سید سجاد


طبق روایات متواتر اسلامی، آن بزرگوار دارای دو غیبت است: غیبت صغری و غیبت كبری و در عصر غیبت صغری رابطه با آن حضرت(ع) توسط نواب خاصشان برقرار می‌شد و در عصر غیبت كبری آن حضرت دارای نواب عام است و صفات ایشان نیز به طو كلی و كامل تعریف شده است.
ولی درباره حضرت مسیح كه بحث غیبت و یا مباحث مشبه مطرح نیست بلكه در تعبیر قرآن كریم آمده است:
و ما قتلوه و ما صلبوه ولكن شبّه لهم... بل رفعه الله إلیه.5
و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ولیكن امر بر آنان مشتبه شد... بلكه خدا او را به سوی خود بالا برد، و خدا توانا و حكیم است.
و در روایات ما بحث نزول حضرت مسیح(ع) است، نه ظهور آن بزرگوار. و این دو تعبیر و عنوان بسیار متفاوت است كه یكی نشانگر غیبت و دیگری نشان‌دهنده عروج و رفع الی الله و نزول مجدد است.
 



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط سید سجاد


چگونه ممکن است مردم دنیا تسلیم یک جمعیت اندک شوند و از عادات، اخلاق، برنامه‌ها و سنن خود دست بردارند؟ ویژگی یاران اندک امام زمان چیست و چگونه برنامه های امام زمان(عج) عملی می‌شود؟

طبق روایات وقتی حضرت صاحب الامر(ع) ظاهر می‌شوند، نخست 313 نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه حاضر می‌شوند و وقتی عده اصحاب و اجتماع کنندگان به 10 هزار نفر رسید از مکه خارج می‌شوند.


غلبه آن حضرت و حکومت جهانی اسلام، ممکن است به طور معجزه انجام یابد و ممکن است با فراهم شدن اسباب ظاهری باشد و ممکن است به هر دو نوع واقع شود، چنانکه پیشرفت و غلبه پیامبر(ص) به هر دو نوع بود.


اما به صورت معجزه، محتاج به توضیح نیست که حصول چنین پیروزی برای آن حضرت، به خواست خداوند، امری است ممکن و با بشارت‌های حتمی که در قرآن داده شده، حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آیه:

کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن الله

چه بسیارند گروه اندکی که به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی می‌یابند(بقره/259)


آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شایسته خدا را بر همه غالب، حاکم، وارث و مالک ارض قرار می‌دهد و از لحاظ اسباب ظاهری هم حصول چنین پیروزی و تشکیل آن حکومت الهی عملی خواهد بود، زیرا آن حضرت در موقعی ظهور می‌کند که اوضاع و احوال اجتماعی و اخلاقی و سیاسی کاملاً مساعد باشد.


در آن موقع همه ملت‌ها از زندگی معنوی و اخلاقی محروم و دشمنی، کینه، ظلم و تجاوز، همه را نسبت به یکدیگر بدبین و از هم جدا ساخته و از اینکه کسی بتواند بدون مدد غیبی جامعه را رهبری کند، همه مأیوس می‌شوند و همه از وضع خود ناراضی و از مکتب‌های مختلف که عرضه می‌شود، ناامید بوده و منتظر تغییر و عوض شدن اوضاع می‌باشند.


در چنین موقعیتی، حضرت مهدی(ع) و اصحابش، با نیروی ایمان و اخلاق حسنه و با نجات بخش‌ترین برنامه‌های عمرانی و اقتصادی و عدالت اجتماعی، قدم به میدان می‌گذارند و آن نهضت الهی و دعوت روحانی را شروع می‌کنند و مردم را به سوی خدا و زندگی برابری و برادری، عدل و امنیت، صفا و وفا، راستی و درستی و نظم صحیح، می‌خوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضایل بشری می‌باشند و با نیروی ایمان و استقامت و پشتکار و همتی که مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقیب می‌نمایند. معلوم است این جمعیت با آن برنامه‌ها و وضع کار، در آن دنیای پرآشوب و غرق در طوفان گرفتاری‌ها و فشارها، دلها را به خود متوجه نموده و فاتح و پیروز و موفق می‌شوند و هیچ نیروئی نمی‌تواند در برابر آنها مقاومت کند و شاهد این حقیقت، همان ظهور رسول(ص) و پیشرفت سریع دین اسلام است، که یکی از علل ظاهری آن پیروزی‌های پی در پی و درهم شکسته شدن ارتش‌های انبوه دولت شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم، فساد اوضاع اجتماعی و اداری ایران و روم بود که مردم این کشورهای پهناور را برای قبول یک دعوت صحیح و حکومتی متکی به مبانی عدالت و مساوات آماده کرده بود.

 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط سید سجاد

مرا با عشق خود درگیر کردی           به پایم با غمت زنجیر کردی

بدان دنیای بی تو هیچ باشد            دلم را از زمانه سیر کردی

تو با رفتن به پشت ابر ایّام            غروب جمعه را دلگیر کردی

یا اباصالح ادرکنی . . .

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط سید سجاد

«خلاصه ی صفات مؤمنین»

     مؤمن خداخواه و خداجوست ، نیّت خالص و دل خاشع و تن خاضع دارد . پایش از راه بیرون نرود و بر راه نلغزد . دوستیش بی آلایش و کردارش بی غش باشد . به خود پرداخته ، به دیگران نپردازد و از خود برخود ترسان و دیگران از او در امان باشند . نگاهش بمعرفت ، بهره اش عبرت ، خاموشی او حکمت ، گفتارش حقیقت است . دانایی را با بردباری ، خرد را با پایداری ، گذشت با توانایی و شجاعت با نرمی و مهربانی دارد . هنگام نیکی کردن شادان و از بدی پشیمان و برخود ترسان باشد . پایان کار را بسنجد و در سختی ها پافشاری کند و در هر حال و هر کاری از صبر و صلوة جوید . آماده و مهیّای مرگ باشد و ساز و برگ آن را فراهم سازد . سرمایه عمر را بیهوده نگذراند و در نیکی صرف نماید و سفارش به نیکی نماید . حیائش بر شهوت چیره باشد و گذشتش بر خشم و دوستی برکینه و قناعت بر آز . جامه مانند مردم پوشد ، در میان آنها زندگانی کند و دل به آنها نبندد و در کار بندگی شتاب کند و کار امروز به فردا نیندازد و در دنیا میانه روی کند و از معصیت ، خود را نگاه دارد . زیانش به کسی نرسد . به بد کننده ی برخود نیکی کند و با آنکس که از او بگسلد به پیوندد و محروم کننده را ببخشد . سؤال از کسی نکند و درخواست دیگران را رد نکند . روی نیاز جز به بی نیاز نبرد و نیاز نیازمندان را برآورد . انصاف نخواهد و انصاف دهد . خود را از لغزش نگاه دارد و همیشه مقصر شمارد و از لغزش دیگران درگذرد . دشمن ستمگری و یار ستم کشیدگان باشد . از سردی مردم دلگیر نگردد . تجسس عیوب نکند ، عذر پذیرد و عیب پوشد . از چاپلوسی مردم شاد نگردد . از بدگویی اندوه به خود راه ندهد . با مؤمنین یکدل باشد و در شادی آنها شاد و به گرفتاری آنها اندوهناک گردد ، اگر تواند به همراهی چاره اندیشد و دل آنها را خوش سازد و اگر نتواند از خدا درخواست چاره نماید ، برای آنها خواهد و بر آنها پسندد آنچه بر خود پسندد . از مؤمن قهر نکند و پند در پنهان دهد و نیکی آنها در آشکار و پنهان خواهد . به روی آوردن دنیا خشنود نگردد و از رفتن آن اندوهگین نشود . همّت بلند دارد . به عادات بد خو نکند . لغزش را تکرار نکند . تا نپرسند نگوید و چون گوید کم و سنجیده گوید . کردارش گواه گفتارش باشد . از تدبیر زندگانی فروگذار نکند . از فریب و درویی و دروغ برکنار باشد و خود را بزرگ نشمارد و دیگران را پست نبیند .کسی را سرزنش نکند و با مردم نستیزد و با زنان کم نشیند ، ولی با آنها مهربان باشد و دلشان خوش دارد . دل همسایه را به دست آرد . صدا را بلند نکند . سخن چینی نزد کسان ننماید . در اصلاح بکوشد . در حکم از درستی نگذرد . ستم روا ندارد . در خنده پرده ی حیا ندرد . در کارها شتاب نکند . نام مردم به بدی نبرد . حفظ الغیب همه نماید . دشنام ندهد . دوست دانا گزیند و از یار بد بپرهیزد . یاور ستمزدگان و یار آوارگان و ناتوانان باشد . با درویشان نشیند و خشنودی مردم را با بر خشنودی خدا نگزیند و به مال و جان و اندام در همراهی کوتاهی نکند . او را که خاندند بپزیرد و بر دوستان به دیدار سلام کند . در کار مشورت نماید . در مشورت خیانت نکند . رشوت نگیرد ، گرچه حق الزّحمه و حق الجعاله که ناروا نیست ستاند .

     اگرچه دقت در این مضامین با سنجیدن خود و کردارمان ناامیدی آورد ولی کَرَم خدا بی پایان و فضلش فراوان است . نباید دست از طلب داشت ، آنچه به تمام نتوان دریافت همه اش را نتوان گذاشت :

گرچه وصالش نه به کوشش دهند               در طلبش آنچه توانی بکوش

     باید کوشید و این صفات را میزان ساخته ، کردار را بر آن سنجید و خود را گناهکار و تبه روزگار دیده و با نیاز از درگاه بی نیاز پوزش خواست :

بنده همان به که ز تقصیر خویش               عذر به درگاه خدای آورد

ورنه ، سزاوار خداوندی اش                  کس نتواند که به جای آورد

     امید که به همه ی دوستان حال بندگی و نیازمندی بخشد و به آنچه پسند مولاست موفق دارد .

 

« از رساله ی شریفه ی پند صالح »


نوشته شده در تاريخ جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط سید سجاد

او خواهد آمد ...


نوشته شده در تاريخ جمعه 6 ارديبهشت 1398برچسب:, توسط سید سجاد

او خواهد آمد ...


نوشته شده در تاريخ جمعه 6 ارديبهشت 1398برچسب:, توسط سید سجاد

 

                     *********************************************

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، به مناسبت ایام فاطمیه با «محمدحسین رجبی دوانی» عضو هیئت علمی دانشگاه و کارشناس تاریخ اسلام در خصوص تاریخ دقیق سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و چگونه به آتش کشیدن در خانه یگانه دختر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم گفت‌وگو کردیم که مشروح آن در پی می‌آید:

قول مشهور شیعه درباره سالروز شهادت فاطمه(س) 75 و 95 روز بعد از رحلت پیامبر(ص) است/ آیا «سبع» و «تسع» مشتبهه شده است؟

* اقوال مختلفی درباره شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها‌السلام نقل شده است، قول معتبر کدام است؟ 

-در ارتباط با روز شهادت یا فاصله شهادت حضرت زهرا(س) با ارتحال پیغمبر(ص) میان شیعه و سنی، همچنین میان خود شیعیان اختلاف هست. منابع اهل تسنن عموماً این مدت را ۶ ماه پس از ارتحال پیغمبر(ص) نقل می‌کنند و معتقدند که آن حضرت(س) پس از پیامبر(ص) ۶ ماه در قید حیات بودند، در حالی که در منابع شیعه، مشهور دو قول است که یک ۷۵ روز دیگری ۹۵ روز بعد از ارتحال حضرت خاتم صلی الله علیه وآله وسلم هست که بر این مبنا در حقیقت ۱۳ جمادی الاول و ۳ جمادی الثانی را ذکر می‌کنند.

البته بنده شخصاً ضمن احترام به راویان و علمای گذشته و محدثان شیعه این عذر را نمی‌پسندم و نمی‌پذیرم که گفته شده به سبب آنچه که در گذشته نقطه‌گذاری در رسم‌‌الخط مسلمانان وجود نداشته است، «تسع» و «سبع» مشتبهه شده و نمی‌دانند که سالروز شهادت بی بی دو عالم(س) 75 روز بوده یا ۹۵روز پس از رحلت رسول خدا(ص) بوده است!

به طوری که بنده شخصاً معتقدم امر اعتقاد به ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام و آن هم سرور بانوان دو عالم و قرة العین رسول چنان باید برای شیعه و مدعیان پیروی از اهل‌بیت علیهم‌السلام مهم باشد که اصلاً نیازی به کتابت اینها نباشد، باید مردم چنان نسبت به این مسئله به خصوص با شهادت مظلومانه سرور بانوان دو عالم حساس بوده باشند که این را آنچنان به خاطر می‌سپردند که هر سال برای یادآوری چنین مصیبت عظمایی سالروزش را به سوگ می‌نشستند.

لذا اینکه بگوییم در اذهان یک چنین مسئله‌ای و مشکلی به خاطر نبودن نقطه‌گذاری پیش آمده است، عذر پذیرفته نیست و نشان می‌دهد که متاسفانه برخی از گذشتگان، آن اعتقاد راستینی که باید نسبت به مقام اهل بیت(ع) و بزرگداشت آنچه به آن ذوات مقدس مربوط می‌شود، مثل امروز که شیفتگان اهل‌بیت(ع) باور دارند، در گذشته وجود نداشته است، به قول مرحوم دکتر شهیدی شاید هم، سری از اسرار مربوط به حضرت زهرا(س) هست که باید راجع به آن بزرگوار خیلی مسائل ناشناخته بماند، همان‌گونه که راجع به ولادت آن حضرت(س) قول ثابتی نداریم و دقیق نمی‌دانیم ولادت آن حضرت درچه روز و سالی اتفاق افتاده است، آیا قبل از بعثت یا بعد از بعثت و در چه سالی بوده است؟! که قول مشهور بعد از بعثت است.

مورد دیگر در این ارتباط که لازم به آن اشاره شود و دکتر شهیدی مطرح می‌کند، اینکه محل دفن آن حضرت(س) اکنون دقیقاً مشخص نیست، آیا حضرت فاطمه سلام الله علیها در بقیع، خانه خود یا روضه منوره پیغمبر دفن است و همین‌طور سن شهادت ایشان، اینها مواردی است که دکتر شهیدی می‌گوید: «احتمال دارد از اسرار الهی باشد».

مشهور علمای شیعه 95 روز را صحیح می‌دانند

* پس با این اوصاف، قول ۹۵ روز صحیح‌تر است؟

ـ قول 95 روز اکنون به عنوان قول صحیح‌تر پذیرفته شده است، وقتی می‌گویم به سبب اینکه گفته شده رسم‌الخط مشکل داشته و نتوانستند بفهمند این واقعه «سبع» است یا «تسع» که چون آن موقع نقطه گذاشته نمی‌شده و همچنین دندان‌های درشت حروف مشخص نبوده است، اگر ما این را بپذیریم، از نظر ارزش هر دو یکسان هستند، یعنی اینکه ما چه هفت بخوانیم و چه 9 ارزش آن یکسان است، منتها شاید با توجه به برخی شواهد و قرائن، علمای ما قول دوم را ترجیح دادند و البته برای عرض ارادت ساحت مقدس حضرت زهرا علیها‌السلام هر دو قول را ما بزرگ می‌شماریم و نسبت به ذات مقدس آن حضرت(س) در هر دو قول اظهار سوگ و مصیبت می‌کنیم.

حضرت زهرا(س) به مرگ ظاهری یا بیماری از دنیا نرفته است/ منابع اهل سنت شهادت صدیقه طاهره را تائید می‌کنند

* شبهه‌ای که درباره عروج ملکوتی حضرت صدیقه طاهره(س) مطرح می‌شود این است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، لطفا در این خصوص توضیح دهید.

- آنچه واقعاً جای سؤال هست، اینکه مسلمانان اگر ارادت و اعتقاد به ذات مقدس پیامبر عظیم‌الشان اسلام صلی الله علیه وآله وسلم داشته باشد، چه شیعه و چه هر فرقه دیگری  باشند و به ذات پیامبر اکرم(ص) اعتقاد و باور داشته باشد، آیا جای سؤال نیست که چرا باید تنها یادگار پیامبر و نوردیده آن حضرت که فرمود او سرور بانوان دو عالم است و بارها فرمودند: «ابنتی فاطمه فإنّها سیدة نساء العالمین مِن الأوّلین و الآخرین» و همچنین احادیثی از پیغمبر (ص) که داریم که می‌فرمایند: «رشد و نمو ظاهری و مادی حضرت صدیقه کبری(س) نسبت به دختران هم سال خود دو برابر بوده است»؛ یعنی مثلاً اگر آن قول معروف را اصل قرار دهیم که حضرت صدیقه طاهره (س) در ۹ سالگی ازدواج کرده است، با این فرمایش پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) در سن ۹ سالگی از نظر ظاهری و مادی معادل دختر ۱۸ ساله زمان خود بوده است.

منابع اهل تسنن سن آن حضرت را در هنگام شهادت 27 و 28 سال گفتند. اگر ما آن را اصل قرار دهیم، این سنی برای بانویی که در اوج طراوت در زمان حیات پدر بوده است و ایشان حداقل به نقل خود اهل تسنن ۶ ماه پس از وجود مقدس پیامبر عظیم‌الشان اسلام در قید حیات نباشد، چرا!؟ آیا دچار بیماری یا دچار مشکلی بوده است، این بیماری اگر وجود داشته، باید سابقه در زمان پیامبر(ص) داشته باشد، در حالی که ما اصلاً یک چنین مسئله‌ای را نمی‌بینیم و این نشان می‌دهد که آن حضرت به دلیل تألمات شدید روحی و جسمی که در وجود نازنینش به وجود آمد، در این فاصله کوتاه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به لقای الهی پیوست، ما اگر نقل‌هایی که حتی در برخی از منابع اهل تسنن وجود دارد، مانندکتاب «الامامة والسیاسة»، تألیف «ابن قتیبه دینوری» و یا نقل‌هایی که «ابن ابی الحدید» شارح نهج‌الابلاغه آورده است و دیگر منابع اهل تسنن وجود دارد، به وضوح نشان می‌دهد که حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام نسبت به حوادث بعد از پیغمبر(ص)، حوادث سیاسی پس از رحلت ایشان و تصاحب و غصب خلافت به شدت ایشان موضع داشتند و متأثر بوده است، نه از باب اینکه چرا خلافت و قدرت از کف همسر او بیرون رفته است، بلکه به سبب آنچه که حضرت(س) مشاهده می‌کرد، تمام تلاش‌ها و زحمات طاقت‌فرسای پیامبر بزرگوار اسلام(ص) با چنین توطئه‌ای به باد می‌رود و اسلام به انحراف کشیده می‌شود و مهم‌ترین اصل اسلام که ولایت اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌اسلام برای هدایت بشریت تا پایان تاریخ و پایان جهان است، این گونه مورد حمله قرار می‌گیرد و ولایت از محضر امور خارج می‌شود، لذا مجموع این حوادث آن حضرت(س) را به شدت متألم کرد.

«ابن قتیبه دنیوری» نقل می‌کند که حضرت زهرا(س) خانه خود را مأمن کسانی قرار دارد که نسبت به حاکمیت خلیفه اول موضع داشتند و به ولایت و خلافت امیرالمومنین علی علیه‌اسلام پای می‌فشاردند و آنها در خانه حضرت زهرا اجتماع و تحصن کرده بودند و حاضر به بیعت خلیفه نبودند، بعد «ابن قتیبه» می‌گوید که «عمر بن خطاب» به «ابوبکر» گفت تا علی(ع) بیعت نکرده، به سبب جایگاهی که نسبت به پیغمبر(ص) دارد پایه‌های حکومت تو محکم نخواهد شد و لذا باید از علی(ع) بیعت گرفت و خلیفه اول هم موافقت کرد.

حامیان ولایت در خانه فاطمه(س) تحصن کردند/ آتش و تهاجم غاصبان علیه خانه فاطمه(س)

در آغاز ابوبکر، «قنفذ» غلام آزاد شده عمر را فرستاد که به خانه فاطمه(س) برود و به امیرالمومنین علی(ع) بگوید: خلیفه رسول خدا(ص) تو را می‌طلبد، وقتی قنفذ به حضرت علی(ع) پیغام ابوبکر را رساند، امام (ع) در جواب فرمود: «چه زود به رسول خدا(ص) دروغ بستید» و او را باز گرداند. بار دیگر خلیفه به قنفذ گفت به علی بگو: جانشین پیغمبر خدا(ص) تو را می‌طلبد، که حضرت(ع) در پاسخ فرمود: «سبحان الله! چیزی را ادعا کرده است که در حد و اندازه او نیست». بنابراین آن دو تصمیم گرفتند از راهی جز مسالمت وارد عمل شوند.

«ابن قتیبه» می‌نویسد که عمر با گروهی به سوی خانه زهرا(س) حرکت کرد، در حالی که شعله آتشی در دست داشت، مردم به او گفتند: عمر به کجا می‌روی، گفت: این خانه را که محل توطئه خلافت ما شده است، می‌خواهم با اهل آن به آتش بکشم! به او گفتند: ای عمر! در این خانه دختر پیغمبر حضور دارد، گفت: اگر چه او باشد، من این کار را می‌کنم، «ابن قتیبه» می‌گوید: عمر و افرادش خانه فاطمه(س) را محاصره کرد و فریاد برآورد که؛ ای دختر پیامبر(ص)! این افرادی که در خانه‌ات پناه گرفتند، باید بیرون بفرستی تا بیعت کنند و گرنه خانه را به آتش می‌کشم.

استغاثه حضرت زهرا(س) پشت در، دل‌های مهاجمان را به لرزه درآورد/ گروهی از مهاجمان صحنه را ترک کردند

«ابن قتیبه» در ادامه می‌گوید: فاطمه زهرا(س) پشت در‌آمد و فرمود: «ای پسر خطاب! این بود عمل به سفارش رسول خدا(ص) که بعد از من با خاندانم نیکی کنید؟! هنوز کفن پدر من خشک نشده است، با خاندان او این گونه برخورد می‌کنید؟». او گفت: ای دختر پیامبر(ص) می‌دانم که نزد پدرت چه قدر محبوب بودی. اما اگر در را نگشایی تا آنها بیعت کنند، این خانه را آتش می‌زنم و این کار دین پدرت را محکم‌تر می‌کند! حضرت زهرا علیها‌السلام وقتی چنین دیدند، خطاب به پیغمبر عرضه داشتند: «ای پدر! بعد از تو، ما از پسر ابی قحافه و پسر خطاب چه‌ها که ندیدیم» و شروع به استغاثه‌ای کرد که به نقل «ابن قتیبه» چنان دلخراش بود که همان افرادی که آمده بودند، نزدیک بود دل‌هایشان شکافته و جگرهایشان پاره‌پاره شود و به شدت گریستند و عده زیادی از آنها صحنه را ترک کردند، منتها «ابن قتیبه» دیگر نمی‌گوید چگونه!

 نقل می‌کند که در خانه باز شد و اینها وارد خانه شدند و بازوان علی(ع) را بستند و او را وارد مسجد کردند تا از او بیعت بگیرند. اما منابع شیعه می‌گویند که عمر بن خطاب تهدید خودش را عملی کرد، در را آتش زد، همین که در مقداری باز شد، آن را با فشار سختی گشود، در حالی که حضرت زهرا(س) پشت در بود و بین در و دیوار این ضربت بر او وارد شد و چون باردار بود، موجب سقط جنین آن حضرت(س) شد و حضرت از هوش رفت و زمانی که به هوش آمد، دید امیر‌المومنان علیه‌السلام را کشان کشان با بازوان بسته به طرف مسجد می‌برند، این بود که خود را با همان حالت زار به امیر‌المومنان (ع) چسباند، لباس او را گرفت و فرمود: «نمی‌گذارم با پسرعمویم این گونه رفتار کنید». به نقلی خود ابن خطاب و به نقلی به دستور او «قنفذ» با غلاف شمشیر به دستان حضرت زدند که دستان مبارکش کبود و قدرت او زائل و دوباره بیهوش شد و امیر‌المومنین (ع) را رها کرد.

فاطمه(س) شمشیر را بالای سر علی(ع) دید، بی‌محابا به سمت قبر پدر رفت/ نفرینی که در سایه دستور ولی اجرا نشد

حضرت علی(ع) را وارد مسجد کرده بودند، در این هنگام حضرت زهرا (س)به هوش می‌آید، این نقل را باز «ابن قتیبه» دارد که وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام دید، شمشیر را بر سر امیر‌المومنان (ع) گرفتند و او را تهدید می‌کنند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود: «دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر(ص) می‌روم و در حق شما نفرین خواهم کرد»، معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر(ص) رفت، امیرالمومنین(ع) که چنین صحنه‌ای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو، جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند!».

سلمان آمد تا مانع حضرت(س) شود، عرض کرد: شما پدرتان رحمة للعالمین بود، نفرین نکنید، فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم»، سلمان عرض کرد: این گفته من نیست، این فرموده امیر‌المومنین است. لذا تا حضرت صدیقه طاهره (س) شنید امیر‌المومنین دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت می‌کنم و شکیبایی می‌ورزم و از خدا فقط می‌خواهم که بین ما و آنها داوری کند».

علی(ع) بعد از شهادت فاطمه(س) بیعت را به خاطر مصالح اسلام پذیرفت

«ابن قتیبه» می‌گوید: ابوبکر وقتی این صحنه را دید، به شدت منقلب و منفعل شد و گفت: دست از علی(ع) بردارید که ما او را مجبور به بیعت نمی‌کنیم، این جا بود که شمشیر را از سر ایشان برداشتند و امیر‌المومنین(ع) و حضرت فاطمه(س) به خانه بازگشتند، البته برخی از نقل‌ها این است که در همان جلسه ابوبکر جلو آمد و دست خود را به دست حضرت (ع) زد و این طور جلوه دادند که امام علی (ع) بیعت کرده است، اما ظاهراً نقل صحیح این است که امام علی (ع) در آنجا بیعت نکرد و حضرت (ع) به خانه رفت و به نقل اکثر منابع اهل تسنن تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، امیر‌المومنین (ع) بیعت نکرد و پس از رحلت آن حضرت(س) بیعت کرد.

البته عده‌ای در نهایت بی‌معرفتی می‌گویند: علی (ع) پشتوانه‌اش زهرا(س) بود و چون او را از دست داد، احساس کرد که هیچ پشتوانه‌ای ندارد و مجبور شد بیعت کند، اما قضیه صحیح این است که امیر‌المومنین چون دستگاه غاصب خلافت را قبول نداشت، به عنوان اعتراض خاندان پیامبر (ص) بیعت نکرد و این عدم بیعت تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، ادامه داشت، منتها وقتی مشاهده فرمود که جریان ارتداد در عالم اسلام پدید آمده و مدعیان دروغین نبوت قصد هجوم به مدینه و نابودی دارالاسلام را دارند، برای اینکه خیال خلیفه از جانب حضرت آسوده بوده و بداند ایشان فعالیتی ضد او نخواهد داشت، به خلیفه اول پیام داد تا به منزل آمده و از حضرت بیعت بگیرد، پس امام علی (ع) برای ایستادگی برابر جریان مرتدین و از بین بردن اقتدار آنها و برای حفظ اصل و اساس اسلام، مجبور به بیعت با خلیفه نخست شد، لذا علاوه بر حضور در نمازها، جاهایی که خلیفه دچار مشکل شده و حیران می‌ماند و از او درخواست کمک می‌کرد، هدایت و راهنمایی خویش را از او دریغ نمی‌داشت، در واقع برای حفظ مصالح اسلام، خلیفه وقت را یاری می‌فرمود.

فاطمه زهرا(س) غاصبان خلافت را بایکوت کرد

منتها همین «ابن قتیبه» بعد از آن حوادثی که پدید آمد، نقل می‌کند که حضرت زهرا (س) با وجود قضایای فدک و برخوردی که صورت گرفت، خلیفه را تحریم کرده بود و با او سخن نمی‌گفت که به اصطلاح امروز بایکوت کرده بود و حتی اگر سلام هم می‌کردند، جواب سلام آنها را نمی‌داد تا اینکه خبر رسید، دختر پیغمبر در بستر بیماری است و عنقریب از دنیا خواهد رفت، لذا مردم مدینه ابتدا زنان انصار، بعد مردانشان، بعد مهاجرین آمدند که در حقیقت هم عیادت و هم وداع با حضرت زهرا می‌کردند، به طوری که کسی جز خلفای اول و دوم نماند، اینها دیدند که به زودی دختر پیغمبر(ص) از دنیا خواهد رفت و اگر به عیادت ایشان نروند، مشکل پدید خواهد آمد و برای اعتبار و حیثیت‌شان سخت خواهد بود و چون حضرت زهرا (س) آنها را تحریم کرده بودند و اجازه ورود به آنها نمی‌داد، امیرالمومنین علیه‌السلام را در فشار قرار دادند که برای آنها از حضرت زهرا(س) اذن ورود بگیرند و امیر‌المومنان(ع) مقاومت می‌کردند تا اینکه حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام متوجه شدند که امام علی (ع) در فشار است و لذا جمله عجیبی دارد و این نشان از اوج ولایت مداری سرور بانوان دو عالم دارد که حضرت زهرا(س) به امیر‌المومنان(ع) عرض کرد: «خانه، خانه تو است و من هم کنیز تو هستم و اختیار با شماست»، یعنی به اینها اجازه بدهید بیایند و حضرت هم اجازه داد و اینها وارد شدند.

باز «ابن قتیبه» نقل می‌کند که آنها سلام کردند، حضرت زهرا(س) که به علت صدمات جسمی و روحی بستری بودند، جواب سلام آنها را نداد و روی مبارکش را برگرداند. خلیفه اول از اقداماتی که کرده بود، شروع به عذرخواهی کرد، حضرت(س) پاسخ آنها را نداد و در حقیقت بدون آنکه به آنها نگاه کند فرمود: «من هر دوی شما را قسم می‌دهم که به خدا که آیا این کلام را از پدرم(ص) نشنیدید که فرمود؛ فاطمه پاره تن من است و هر کس او را بیازارد، من را آزرده است و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است»، هر دو تصدیق کردند که این کلام را از رسول خدا (ص)شنیدند، حضرت(س) وقتی این اقرار را از آنها گرفت، دستان مبارکش را به آسمان بلند کرد و به خدا عرضه داشت: «خدایا اینها به شدت مرا آزردند و بدین ترتیب رسول تو و تو را آزردند و من از اینها نخواهم گذشت تا در روز قیامت در کنار پدرم از اینها دادخواهی کنم» که ابوبکر به شدت از این سخن حضرت(س) منقلب شد و تعادل خود را از دست داد و به هم ریخت، اما خلیفه دوم به او گفت: شایسته نیست خلیفه رسول خدا از سخنان یک زن این‌گونه منقلب و منفعل شود، ما وظیفه دیدار و عیادت از یک بیماری را داشتیم که انجام دادیم! دست وی را گرفت و از خانه بیرون رفت و عجیب این است که «ابن قتیبه دینوری» از علمای برجسته اهل تسنن در کتابش برخی از منابع و مصادر قدیمی تاریخ اسلام آورده است که آنها اشاره می‌کنند، چند روز بعد از این واقعه هم حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد.

حضرت فاطمه(س) نخستین شهید راه ولایت است/ فاطمه(س) با اینکه زن است، مظهر ولایتمداری و ایثارگری است

* اشاره داشتید که برگزاری مراسم ایام فاطمیه و روزهایی که مردم در شهادت دردانه پیامبر اعظم(ص) به سوگ می‌نشینند، شاید سری از اسرار باشد تا یاد و نام بی بی دو عالم علیها‌السلام همواره زنده نگه داشته شود. چرا علما همواره در تکریم و بزرگداشت سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) تاکید دارند و آن را جزو شعائر اسلامی می‌دانند؟ 

- حضرت زهرا سلام الله علیها مقامی آنچنان رفیع دارد، به طوری که تنها کسی است که رسول خدا(ص) و سرآمد خلقت، در عمر مبارک‌شان دست ایشان را بوسیده و آن حضرت(س) را می‌بوئیدند و می‌فرمود: «من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می‌کنم»، همین طور پیغمبر(ص) در برابر او به قامت بر می‌خواست و به استقبال او جلو می‌رفت و صبر نمی‌کرد که حضرت زهرا(س) به او برسد، خود به سوی او می‌رفت، این حرکت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم راجع به هیچ کس نداریم، نه از باب اینکه ایشان فرزند پیغمبر(ص) بود و یا یک عاطفه پدری به فرزند داشته باشد، خیر! پیغمبر فرزندان دیگری هم داشت، راجع به هیچ کدام از آنها چنین نکرده بود، این به سبب مقام عظیم حضرت صدیقه کبری (س) است.

حتی علمای شیعه اختلاف دارند که مقام آن حضرت(س) برتر است یا مقام امیر‌المومنین(ع) و برخی معتقدند که فقط بعد «ولایت» امیر‌المومنان علیه‌السلام از ایشان برتری دارد؛ یعنی چون امیر‌المومنین(ع) ولی خدا، پس از پیغمبر(ص) بر خلایق است، از این جهت به حضرت زهرا(ع) ولایت دارد و فقط برتری از این باب است، لذا شخصیت بسیار بزرگواری است که از همه ائمه مقامش بالاتر و ‌ام الائمه و اولین شهید راه ولایت است، باید گفت در حضرت زهرا(س) یک ویژگی خاص وجود دارد که آن حضرت را به تمام معصومین و تمام شخصیت‌های عظیم‌الشأن بی‌نظیر کرده است و آن با وجود اینکه آن حضرت (س)، زن هست و از زنان تکالیفی همچون مردان خاسته نشده است، اما مظهر ایثار و ولایت‌مداری .

از دیدگاه حضرت زهرا (س) بهترین زنان کسانی هستند که مردان نامحرم آنها را نبینند و او نیز مردان نامحرم را نبیند -که این دیدگاه پیغمبر هم هست- یک چنین جایگاهی یک زن مسلمان دارد که برترین آنها خود حضرت فاطمه سلام الله علیهاست، اما در آنجایی که پای دفاع از ولایت به پیش می‌آید، در جمع نامحرمان نامرد که با بی‌تفاوتی نظاره‌گر غصب خلافت و کنار زدن ولی خدا بودند، آن چنان خطابه‌ای را در دفاع از ولایت بیان می‌کند که تاریخ را متحیر کرده است، لذا از این جهت آن بزرگوار مظهر ولایتمداری و ایثارگری است و آن هم به عنوان نخستین کس در این عرصه وارد شد و از جان مبارک خود هم مایه گذاشت، یک ویژگی استثنایی دارد که باید شهامت آن حضرت و علل شهادت آن حضرت به خوبی دریابیم و بزرگ بداریم و با الگوگیری از الگوی بی‌نظیر بشریت، بتوانیم به سیره آن حضرت(س) عمل کنیم.


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, توسط سید سجاد

بسم اللّه الرحمن الرحيم‏

شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نموده‏اند. از اينرو گوشه‏اى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهل‏سنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مى‏نمائيم.

* * *

قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».

(فاطمه) اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...

فرائد السمطين ج 2، ص 34

* * *

قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.

اصول كافى ج 1، ص 381

* * *

قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسول‏اللَّه (ص) و بين كتابه.

مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند.

صحيح بخارى ج 1، 120

* * *

شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير

تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مى‏سازد. كوشش پى‏گير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مى‏طلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مى‏خوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.

شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟

آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزاده‏اى را مى‏خراشد، هر عقلى را متحيّر مى‏سازد، بر هر عاطفه‏اى سنگين مى‏آيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.

شايد همين امر موجب گرديد تا توجيه‏گران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مى‏شود كرد، اى كاش زبان لال مى‏شد، قلم مى‏شكست اين خبر دهشت بار را نمى‏شنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مى‏ريخت، كوهها متلاشى مى‏شد، جهان بپايان مى‏آمد و اين فاجعه رخ نمى‏داد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.

اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مى‏كند «الرزيّة كلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مى‏گيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى‏ بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا كتاب اللَّه حسبنا» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» را فراهم كردند.

اينك متن حديث (ابن عباس گفت:


ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, توسط سید سجاد

بار دیگر سرزمینم, ایران در غم از دست دادن تعداد زیادی از هموطنان عزیز مان در استان بوشهر بخاطر وقوع زلزله, عزادار شد.

مردم شریف بوشهر ما را در غم خود شریک بدانید.

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, توسط سید سجاد

مهدويت در قرآن و احاديث


اولا:در قرآن كريم اين مطلب به صورت يك نويد كلى در كمال صراحت هست،يعنى هر كسى كه قرآن كريم را مطالعه كند مى‏بيند قرآن كريم آن نتيجه را كه بر وجود مقدس حضرت حجت مترتب مى‏شود، در آيات زيادى به عنوان يك امرى كه به طور قطع در آينده صورت خواهد گرفت ذكر مى‏كند.از آن جمله است اين آيه: و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون (10) .خدا در قرآن مى‏گويد كه ما در گذشته بعد ازذكر-كه گفته‏اند يعنى بعد از آنكه در تورات نوشتيم-در زبور هم اين مطلب را اعلام كرديم،و ما اعلام كرديم،پس شدنى است كه: ان الارض يرثها عبادى الصالحون. صحبت منطقه و محل و شهر نيست،اصلا فكر آنقدر بزرگ و وسيع است كه سخن از تمام زمين است: زمين براى هميشه در اختيار زورمندان و ستمكاران و جباران نمى‏ماند،اين يك امر موقت است،دولت صالحان كه بر تمام زمين حكومت كند،در آينده وجود خواهد داشت.در مفهوم اين آيه كوچكترين ترديدى نيست.

همچنين راجع به اينكه دين مقدس اسلام دين عمومى بشر خواهد شد و تمام اديان ديگر در مقابل اين دين از بين خواهند رفت و تحت الشعاع قرار خواهند گرفت،در قرآن كريم هست،كه اين يكى ديگر از آثار و نتايج وجود مقدس مهدى موعود است: هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون (11) اين دين را به وسيله اين پيامبر فرستاد براى اينكه در نهايت امر آن را بر تمام دينهاى عالم پيروز گرداند،يعنى همه مردم دنيا تابع اين دين بشوند،و آيات ديگرى.چون بحثم درباره آيات قرآن نيست‏به اشاره قناعت مى‏كنم.

از آيات قرآن كه بگذريم مساله احاديث نبوى مطرح است.آيا پيغمبر اكرم در اين زمينه چه مطالبى فرموده است؟آيا فرموده است‏يا نفرموده است؟اگر روايات مربوط به مهدى موعود انحصارا روايات شيعه مى‏بود،براى شكاكان جاى اعتراض بود كه:اگر مساله مهدى موعود يك مساله واقعى است‏بايد پيغمبر اكرم گفته باشد و اگر پيغمبر اكرم گفته بود بايد ساير فرق اسلامى هم روايت كرده باشند و تنها شما شيعيان روايت نكرده باشيد.جوابش خيلى واضح است:اتفاقا روايات باب مهدى موعود را تنها شيعيان روايت نكرده‏اند.رواياتى كه اهل تسنن در اين زمينه دارند،از روايات شيعه اگر بيشتر نباشد كمتر نيست.كتابهايى را كه در اين زمينه نوشته شده است مطالعه كنيد،مى‏بينيد همين طور است.

در همين سالهايى كه ما در قم بوديم دو كتاب در اين زمينه تاليف شد.يكى را مرحوم آية الله صدر(اعلى الله مقامه)البته به زبان عربى نوشته‏اند به نام المهدى و خيال مى‏كنم چاپ هم شده باشد. در آن كتاب،ايشان هر چه روايت نقل كرده‏اند،همه،روايات اهل تسنن است.وقتى انسان مطالعه مى‏كند مى‏بيند كه مساله مهدى موعود در روايات اهل تسنن از روايات شيعه بيشتر هست و كمتر نيست.

كتاب ديگرى كه خوشبختانه به زبان فارسى است،به امر مرحوم آية الله آقاى بروجردى تهيه شده به نام منتخب الاثر،كه يكى از فضلاى حوزه علميه قم كه الآن هم در قم هستند به نام آقاى آقا ميرزا لطف الله صافى از فضلاى مبرز قم(گلپايگانى)تحت رهنمايى مرحوم آية الله بروجردى[اين كتاب را تاليف كردند]،يعنى ايشان دستور كلى اين كتاب را دادند و طرح و شكل و رسم كتاب را تعيين كردند و بعد اين مرد فاضل رفت دنبالش و اين كتاب را نوشت.اين كتاب را هم مطالعه كنيد،مى‏بينيد روايات زيادى در اين زمينه هست‏بالاخص از اهل تسنن،به مضامين و تعبيرات مختلف.

باز من به جنبه روايتى اين بحث كار ندارم،همين طورى كه به جنبه آياتش كار زيادى ندارم من از يك جنبه ديگرى مى‏خواهم مساله موعود اسلام را بحث‏بكنم و آن اينكه:اين مساله روى تاريخ اسلام چه اثرى گذاشته است؟وقتى كه ما تاريخ اسلام را مطالعه مى‏كنيم،مى‏بينيم گذشته از رواياتى كه در اين زمينه از پيغمبر اكرم يا امير المؤمنين وارد شده است اساسا از همان نيمه دوم قرن اول اخبار مربوط به مهدى موعود منشا حوادثى در تاريخ اسلام شده است.چون چنين نويدى و چنين گفته‏اى در كلمات پيغمبر اكرم بوده است احيانا از آن سوء استفاده‏هايى شده است،و اين خود دليل بر اين است كه چنين خبرى در ميان مسلمين از زبان پيغمبرشان پخش و منتشر بوده است و اگر نبود،آن سوء استفاده‏ها نمى‏شد.

بيان على عليه السلام

قبل از اينكه اولين حادثه تاريخى در اين زمينه را عرض كنم،جمله‏هايى از امير المؤمنين على عليه السلام را-كه در نهج البلاغه است و من از مرحوم آية الله العظمى بروجردى شنيدم كه اين جمله‏ها متواتر است‏يعنى تنها در نهج البلاغه نيست و سندهاى متواتر دارد-نقل مى‏كنم.

امير المؤمنين در آن مصاحبه‏اى كه با كميل بن زياد نخعى كرده است[مطالبى در اين باب بيان نموده است]كه كميل مى‏گويد شبى بود،على عليه السلام دست مرا گرفت(ظاهرا در كوفه بوده است)،مرا با خودش برد به صحرا،فلما اصحر تنفس الصعداءبه صحرا كه رسيديم يك نفس خيلى عميقى،يك آهى از آن بن دل بر كشيد و آنگاه درد دلهايش را شروع كرد،آن تقسيم بندى معروف:الناس ثلاثة‏ (12) مردم سه دسته هستند:عالم ربانى،متعلمين و مردمان همج رعاع،و بعد شكايت از اينكه كميل!من آدم لايق پيدا نمى‏كنم كه آنچه را مى‏دانم به او بگويم.يك افرادى آدمهاى خوبى هستند ولى احمقند،يك عده‏اى افراد زيركى هستند ولى ديانت ندارند و دين را وسيله دنيا دارى قرار مى‏دهند.مردم را تقسيم بندى كرد و همه شكايت از تنهايى خود:كميل!من احساس تنهايى مى‏كنم،من تنهايم،ندارم آدم قابل و لايق كه اسرارى را كه در دل دارم به او بگويم.در آخر يكمرتبه مى‏گويد:بله،البته زمين هيچ گاه خالى نمى‏ماند:اللهم بلى!لا تخلو الارض من قائم لله بحجة،اما ظاهرا مشهورا،و اما خائفا مغمورا،لئلا تبطل حجج الله و بيناته...يحفظ الله بهم حججه و بيناته،حتى يودعوها نظراءهم و يزرعوها فى قلوب اشباههم (13) . فرمود:بله،در عين حال هيچ وقت زمين از حجت‏خدا خالى نمى‏ماند،يا حجت ظاهر آشكار و يا حجتى كه از چشمها پنها و غايب است.

قيام مختار و اعتقاد به مهدويت

اولين بارى كه مى‏بينيم اثر اعتقاد مهدويت در تاريخ اسلام ظهور مى‏كند،در جريان انتقام مختار از قتله امام حسين عليه السلام است.جاى ترديد نيست كه مختار مرد بسيار سياستمدارى بوده و روشش هم بيش از آنكه روش يك مرد دينى و مذهبى باشد روش يك مرد سياسى بوده است.البته نمى‏خواهم بگويم مختار آدم بدى بوده يا آدم خوبى بوده است،كار به آن جهت ندارم.مختار مى‏دانست كه و لو اينكه موضوع،موضوع انتقام گرفتن از قتله سيد الشهداء است و اين زمينه،زمينه بسيار عالى‏اى است،اما مردم تحت رهبرى او حاضر به اين كار نيستند.شايد(بنا بر روايتى)با حضرت امام زين العابدين هم تماس گرفت و ايشان قبول نكردند.مساله مهدى موعود را كه پيغمبر اكرم خبر داده بود مطرح كرد به نام محمد بن حنفية پسر امير المؤمنين و برادر سيد الشهداء،چون اسمش محمد بود، زيرا در روايات نبوى آمده است:اسمه اسمى‏نام او نام من است.گفت:ايها الناس!من نايب مهدى زمانم، آن مهدى‏اى كه پيغمبر خبر داده است (14) .مختار مدتى به نام نيابت از مهدى زمان،بازى سياسى خودش را انجام داد.حال آيا محمد بن حنفيه واقعا خودش هم قبول مى‏كرد كه من مهدى موعود هستم؟بعضى مى‏گويند قبول مى‏كرد براى اينكه بتوانند انتقام را بكشند،ولى اين البته ثابت نيست.در اينكه مختار محمد بن حنفيه را به عنوان مهدى موعود معرفى مى‏كرد شكى نيست،و بعدها از همين جا مذهب‏كيسانيه‏پديد آمد.محمد بن حنفيه هم كه مرد گفتند مهدى موعود كه نمى‏ميرد مگر اينكه زمين را پر از عدل و داد كند،پس محمد بن حنفيه نمرده است،در كوه رضوى غايب شده است.


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, توسط سید سجاد



دانستنی های قران

قرآن علم روزگار

 

دانستنی‌های قرآن

 

1. معجزات پیامبران که در قرآن آمده است:

   أ‌.  تبدیل شدن عصای حضرت موسی (ع ) به اژدها

  ب‌.  زنده کردن مردگان و بینا کردن کور مادر زاد به دست حضرت عیسی ( ع)

  ت‌.  شق القمر کردن ماه و صحبت کردن با سنگ ریزه توسط حضرت رسول اکرم (ص )

2. سوره های همنام با پیامبران:

   أ‌. یونس

  ب. هود

  ت. یوسف

  ث. ابراهیم

  ج. محمد

  چ. طه

  ح. نوح       

   «مریم ولقمان که نام افراد نیکوکار است »  

3. نام های دیگر سوره حمد:

         فاتحه، شکر، وانیه، نور، سبع المثانی، کافیه، ام الکتاب، شفا، مناحب ام القران و ...

4. قلب و عروس قرآن:

یس ( قلب قرآن )      -    الرحمن ( عروس قرآن )

5. نام دیگر سوره ها:

اسراء ( بنی اسرائیل )      -    مومن ( غافر)      -     انسان ( دهر)    

  6. نام های دیگر قرآن:

فرقان      -     کتاب      -     ذکر       -    تنزیل      -     نور

7. نخستین و آخرین سوره:

علق ( نزول در شب بعثت )      -     نصر( آخرین سوره که بر پیامبر نازل شده است )

8. سوره که درتمامی آیاتش لفظ الله است:

مجادله

9. دو آیه که تمام حروف عربی در آن وجود دارد:

154سوره آل عمران          29 سوره فتح

10. سوره ای که یازده بار قسم در آن آمده است:

شمس

11. سوره هایی که نام حیوانات را دارد:

بقره      -    نحل     -     نمل     -    عنکبوت     -     فیل

12. سوره هایی که با قل آغاز شده است:

کافرون      -    اخلاص     -   ناس    -     فلق    -      جن

13. نام پیامبر (ص) که در سوره ها آمده است:

آیه 144  آل عمران      -    آیه 2 محمد     -     آیه 4 احزاب    -    آیه  29 فتح

 

14. سوره هایی که دارای سجده واجب است:

فصلت      -    نجم     -     علق     -    سجده

15. سوره هایی که دارای سجده مستحبی است:

اسراء    -     رعد     -    نحل    -     اعراف     -    مریم     -     حج    -    فرقان     -   نمل    -   ص    -    انشقاق

16. قصار الصور:

حمد و زلزال تا آخر قرآن

17. دو سوره در نماز خوانده شود:

بعد از حمد اگر« فیل» خوانده شود باید «قریش»  نیز خوانده شود، بعد از حمد اگر «ضحی» خوانده شود باید  « انشراح » خوانده شود.

18. موجوداتی که از مادر متولدنشده اند و در زمین زندگی کرده اند:

     أ‌.    حضرت آدم (س)

   ب‌.    حضرت حوا ( س)

   ت‌.    شتر حضرت صالح (ع)

   ث‌.    اژدهای حضرت موسی (ع)

   ج‌.    پرندگانی که حضرت موسی (ع) با گل می ساخت

19. سوره های سبع الطوال:

 بقره      -     آل عمران     -      نساء       -    مائده       -    انعام      -     اعراف      -     یونس

20. سوره های مئین از سبع الطوال کوچکتر و حدود 100 آیه دارند:

توبه     -     هود     -     یوسف      -   کهف     -    اسراء     -    انبیاء     -    مومنون     -     شعراء      -   صافات

21. سوره های مثانی که کمتر از 100 آیه دارند و از سوره های خیلی کوچک طولانی تر هستند.

22. سوره های مفصلات:

حجرات تا پایان قرآن کریم

23. حروف مقطعه:  « صراطّ علیّ حق نمسکه»      

صاد   -   راء   -    الف  -    طاء   -   عین   -   لام    -  حاء    -   قاف   -   نون   -   میم    -   سین  -   کاف   -     هاء 

24. حیوانات که درقرآن آمده است:

بقره    -   کلب     -   هدهد     -  فیل   -    نحل    -   حمار   -    نمل    -   عنکبوت    -   ابل    -   ابابیل   -  خنازیر

      ذئب (گرگ)  -   بعوضه (پشه)  -   غراب (کلاغ)  -  فراش (پروانه ها)  -  قرده (میمون)  -   قشوره (شیر درنده) 

25. نام پیامبری که درقرآن زیاد آمده است:

      حضرت موسی (130 بار در سوره بنی اسرائیل )

26. نام های روز قیامت:

یوم التغابن - یوم الحسره -  یوم الحدید -  یوم الخروج -  یوم الدین -  یوم الفصل-  یوم الحساب -  یوم الموعود

27. اسامی یا صفات پیامبر (ص):

احمد (صف)   -   امین(اعراف)    -   بشیر(مائده)    -  خاتم النبین(احزاب)   -   رسول(آل عمران)   -    شاهد(فتح)

      رسول الله (اعراف)   -   شهید (بقره)    -   طه(طه)    -   یس(یس)

28. پیامبری که خواب صد ساله رفت:

    عزیر

 

29. اسامی کتابهای آسمانی:

صحف (ابراهیم )   -    انجیل (عیسی)    -   تورات(موسی)    -   زبور(داود)   -   قرآن (پیامبر)

30. کلمه وسط قرآن:

      ولیتلطف (آیه 19 سوره کهف)

31. بلندترین آیه قرآن:

     282 سوره بقره

32. کوچکترین آیه قرآن:

     64 سوره الرحمن ( مدها متان )

33. آیه ای که به جهت تغییر قبله بر پیامبر نازل شد:

     144 سوره بقره

34. لیله المبیت:

     207 سوره بقره

35. حق قرآن بر انسان:

    دقت کردن    -    فکر کردن     -   عمل کردن

36.  تعداد تکرار برخی از  واژه ها ی قرآن کریم:

قرآن 115 مرتبه = آخرت 115 مرتبه

حیات و مشتقات 145 مرتبه = موت 145 مرتبه

الرحمن 57 مرتبه = الرحیم 114 مرتبه

الجزاء117مرتبه = المغفره 234مرتبه

الفجار3 مرتبه = الابرار6 مرتبه

قل 332مرتبه = قالوا 332 مرتبه

ابلیس 11 مرتبه = استغفار 11 مرتبه

مصیبه 75 مرتبه =الشکر 75 مرتبه  

الجهر 16 مرتبه= العلانیه 16 مرتبه 

الشده 102 مرتبه = القبر 102 مرتبه

المحبه 83 مرتبه                        

 

اگر مطلبی یاد گرفتی برای ما هم دعا کن



 


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, توسط سید سجاد

جهت سلامتی و تعجیل در ظهور گمگشته ی فاطمه گناه نکنیم....

سلام امام زمانم خوبین؟نکنه گناه کردن اونقدر برام عادی شده باشه

که اصلا نفهمم دارم گناه می کنم! نکنه اونقدر با گناهام دلتون به درد آورده باشم که ولم کرده باشین؟

با گناهانی که از خود ساخته ایم....مهدی جان ظهورت را عقب انداخته ایم!!!!!!!!!!

ای خدا نعمت فراوان دادی ام ...اما ببین نا مردی ام صاحب زمان گم کرده ام..........

سلام.... سلام بر امام زمان... سلام بر تنها ترین مرد دنیا.... سلام بر مظلوم عالم...

این روزا تو هیئتا غوغا بود!..خیلیا اومده بودن ...حتا غیر مسلمونا....

بازار شفا گرفتن خیلی گرم بود...

ای علمدار ابی عبد الله دمت گرم.... این دکترا فکر کردن ما بی کسیم....

 فکر می کنن که ما دست بگیر نداریم...  فکر کردن همه چیز دست اوناست.... (البته نه همشون!!!!)

خیلی از سرطانی ها شفا گرفتن چون سینه زنا از خدا خواستن و داد...

خیلی پیامک دادن که مریض داریم...  مممممشکل داریم...

همه درا به رومون بسته شده...نمی دونیم چی کار کنیم... خلاصه خیلی خیلی التماس دعا کردن و...

اما هیشکی ننوشت که دعا کنید تا یه مرد بیاد به داد مون برسه

اون مرد امام زمانه...


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, توسط سید سجاد

سلام به همسنگران عزیز....................

 

بخشی از کاتولگ آدما!!

اي رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند. (نور؛30)

اي رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند. (نور؛31)

پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگوييد؛ مبادا آن که دلش بيمار (هوا و هوس) است به طمع افتد. (احزاب؛32)

 حرف حساب خدا....

ای پیامبر! به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را از نگاه به نامحرم فرو خوابانند و دامن عفت خود را حفظ کنند و زینت و آرایش خود را جز آنکه قهراً آشکار می شود بر بیگانه آشکار نسازند و باید به وسیله مقنعه و چارقد سینه و گردن خود را بپوشانند    و زینت خود را آشکار نسازند جز برای شوهران و سایر افراد محرم خود.( نور 31)

 

شاگرد ممتاز کیه؟؟

بزرگوار و با افتخارترين شما نزد خدا با تقواترين شماست(حجرات؛13)

 

 

 

 

آدامس! این شخصیت چسبنده و شیرین و جذاب وقتی تو دهن یکی میچرخه و شیرینیش گرفته میشه دیگه کسی حاضر نیست بذارتش تو دهنش!

لنگه کفش!شیک ترین و گرون ترینش اگه بیشتر از یه هفته پشت ویترین مغازه بمونه دیگه کسی نگاهشم نمیکنه!

طلا! با اینکه ارزشش برکسی پوشیده نیست اما اگه مجانی بخوان بفروشنش هیچکی رغبت به خریدنش نمیکنه!

گل! وقتی چند صد تا دماغ بوش کنن ، دیگه هیچ بو و لطافتی براش نمیمونه و میشه هم ارزش با علف هرز!

مروارید! تا وقتی تو صدفه و دیده نمیشه همه سرش دعوا دارن و جذابه اما وقتی صدفش باز بشه و همه ببیننش دیگه ارزشش کمه و کم کسی می ره سراغش!

پس چی میشه که یه دختر ، که مظهر جمال خداونده ، با بی حجابیش خودشو به هیچ میفروشه؟! یعنی ارزشش کمتر از طلاست؟! یعنی شیرینیش کمتر از آدامسه؟! یعنی زیباییش کمتر از لنگه کفشه؟! یعنی یه دختر حاضر میشه از گل بودن به علف هرز تبدیل بشه؟؟!!! هان یکی به من بگه!!!

 بچه ها یکی به من بگه معنی بی حجابی چیه؟! منظورم فقط به دخترا نیستا! که چه بسا پسرا تو بی حجابی دارن دست دخترا رو از پشت میبندن! بی حجابی یعنی باکلاسی؟! پس ما داریم در داشتن کلاس با حیوونا رقابت میکنیم؟!
بی حجابی یعنی تمدن؟! پس حیوونا از ما متمدن تر هستن؟!

جهت اطلاع اونی که گفت "بی حجابی یعنی آزادی" ! بی حجابی عین اسارته! اونقدر اسیر هوس و چشم بیمار و خواسته ی کثیف این و اون بشی که خودتو و ارزش خودتو فراموش کنی! اونقدر اسیر میشی که تا خودتو مترسک نکنی پاتو از خونه بیرون نمیذاری! باز جهت اطلاع اونی که گفت "مهم اینه که دل پاک باشه"! از کوزه همان برون تراود که در اوست!


یعنی میشه یه آدم اونقدر پست بشه که ارزشش بشه جسمش؟؟ یعنی یه مرد اونقدر پست میشه که ناموسشو عروسک بکنه و تو خیابون بچرخونه و بگردونه و داد بزنه آهااای مردم نگاه کنید این زن منه ، این خواهر منه ، این مادر منه...

شهدا شرمنده ایم.....

                                   ************************************************


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, توسط سید سجاد

سلام امام زمانم....

نوکرت خیلی بده....

بیا از خوبیات بهش عیدی بده

 

این روزا همه خونه تکونی می کنن که وقتی روز عید مهمونا می یان خونشون تمیز و لایق اون مهمونا باشه....

رفقا امسال بیاین جوری خونه ی دلمون رو بتکونیم و از گناه خالی کنیم که اولین مهمون سال نو ی ما  امام زمان ُ یوسف زهرا باشه....

امام زمانم خوش بحال اون دلیکه مهمون نه   بلکه صاحبخونه تو باشی....

آقا کمکمون کن گناه نکنیم.....

اللهم به حق شهدا و مادر شهدا عجل لولیک الفرج و احفظ قائدنا امام خامنه ای




 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, توسط سید سجاد

 

دهم ربیع‌الاول (۲۷ سال قبل از هجرت) شهر مکه غرق در جشن و سرور بود، چرا که مراسم عروسی جوانی از بنی‌هاشم است که شهرت و امانتداری او سراسر جزیرةالعرب را فرا گرفته بود، مهدی پیشوایی در کتاب تاریخ اسلام درباره نحوه آشنایی پیامبر اکرم(ص) با حضرت خدیجه(س) و مراسم ازدواج آن‌ها این چنین می‌نویسد:

* چگونه خدیجه(س) شیفته محمد(ص) شد

خدیجه دختر خویلد زنی تجارت پیشه، با شرافت و ثروتمند بود، افرادی را برای بازرگانی می گماشت و سرمایه‌ای را برای تجارت در اختیارشان قرار می داد و مزدی به آنان می پرداخت، وقتی محمد(ص) به بیست و پنج سالگی رسید،‌ ابوطالب به او گفت: من تهیدست شده‌ام و روزگار سخت شده است، اکنون کاروانی از قریش رهسپار شام می‌شود، کاش تو هم نزد خدیجه که مردانی را برای تجارت می فرستد، می‌رفتی و کار تجارت او را به عهده می‌گرفتی.

از سوی دیگر، خدیجه از راستگویی، امانت و اخلاق پسندیده محمد(ص) آگاهی یافت و در پی او فرستاد که: اگر کار تجارت مرا عهده‌دار شوی، بیش از دیگران به تو می‌پردازم و غلام خویش میسره را نیز برای دستیاریت می‌فرستم. حضرت محمد(ص) این پیشنهاد را پذیرفت و همراه میسره رهسپار شام شد، در این سفر بیش از سفرهای گذشته سود عایدشان شد.

میسره در این سفر از حضرت محمد(ص) کراماتی مشاهده کرد که او را به حیرت انداخت، در این سفر راهب از پیامبری او در آینده بشارت داد، همچنین میسره محمد را دید که بر سر تجارت،‌ با شخصی اختلاف پیدا کرد، آن مرد گفت: به لات و عزی سوگند یاد کن تا سخنت را بپذیرم، او پاسخ داد: در عمرم هرگز به لات و عزی سوگند یاد نکرده‌ام، میسره در بازگشت از سفر،‌ کرامات محمد(ص) آنچه را مشاهده کرده بود، برای خدیجه بازگو کرد.

خدیجه بانویی خردمند، دوراندیش و شرافتمند بود و از نظر نسب از زنان قریش برتر بود، او در اثر امتیازات اخلاقی و اجتماعی متعددی که داشت، در زمان جاهلیت،‌ طاهره و سیده قریش نامیده می شد، بنابر مشهور، او قبلاً دو بار ازدواج کرده و همسرانش درگذشته بودند، بزرگان قریش همه علاقه‌مند به ازدواج با او بودند، مردان نامداری همچون عقبة بن ابی‌معیط، ابوجهل و ابوسفیان از او خواستگاری کرده بودند و او موافقت نکرده بود.

از سوی دیگر، خدیجه با محمد(ص) خویشاوند بود و نسب هر دو در قصی به هم می‌رسید، او اطلاعاتی از آینده درخشان محمد(ص) داشت و علاقه‌مند به ازدواج با او بود.

خدیجه به محمد(ص) پیشنهاد ازدواج کرد و محمد(ص) با موافقت عموهایش، این پیشنهاد را پذیرفت و در یک جمع خانوادگی ازدواج صورت گرفت، بنا بر قول مشهور در این هنگام خدیجه ۴۰ سال و حضرت محمد(ص) ۲۵ سال داشت.

*دلایل ظاهری و باطنی ازدواج پیامبر با خدیجه به روایت آیت‌الله سبحانی

آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام» درباره علل ظاهری و باطنی این ازدواج این چنین بیان می‌کند:

مردان مادی که همه چیز را از دریچه مادیگری مطالعه می‌کنند، پیش خود چنین تصور می‌کنند که چون خدیجه ثروتمند و تجارت پیشه بود، برای امور تجارتی خود، به یک مرد امین بیش از هر چیزی نیازمند بود، از این لحاظ، با محمد(ص) ازدواج کرد و محمد نیز از وضع زندگی آبرومندانه او آگاه بود، با اینکه توافق سنی نداشتند؛ تقاضای او را پذیرفت .

ولی آنچه را تاریخ نشان می‌دهد، این است که محرک خدیجه برای ازدواج با امین قریش، یک سلسله جهات معنوی بود، نه جنبه‌های مادی، اینک شواهد ما:

۱- هنگامی که از میسره، سرگذشت سفر جوان قریش را می‌پرسد؛ او کراماتی را که در طول این سفر از او دیده بود و آنچه را از راهب شام شنیده بود، برای او نقل می‌کند، خدیجه شوق مفرطی که سرچشمه آن علاقه به معنویت محمد(ص) بود در خود احساس می‌کند و بی‌اختیار به او می‌گوید: میسره! کافی است، علاقه مرا به محمد؛ دو چندان کردی، برو من تو و همسرت را آزاد کردم و دویست درهم و دو اسب و لباس گرانبهایی در اختیار تو می‌گذارم.

سپس آنچه را از میسره شنیده بود، برای «ورقة بن نوفل» که دانای عرب بود، نقل می‌کند، او می‌گوید: صاحب این کرامات پیامبر عربی است.

۲- روزی خدیجه در خانه خود نشسته بود و دور او را کنیزان و غلامان گرفته بودند، یکی از دانشمندان یهود نیز در آن محفل بود، اتفاقاً جوان قریش از کنار منزل آن‌ها گذشت و چشم دانشمند یهود به پیامبر افتاد، فوراً از خدیجه درخواست کرد که از محمد تقاضا کند، از مقصد خود منصرف شود و چند دقیقه در این مجلس شرکت کند.

رسول گرامی(ص) تقاضای دانای یهود را که مبنی بر نشان دادن علایم نبوت در بدن او بود پذیرفت، در این هنگام خدیجه رو به دانشمند یهودی کرد و گفت: هرگاه عموهای او از تفتیش و کنجکاوی تو آگاه گردند، عکس‌‌العمل بدی نشان می‌دهند، زیرا آنان از گروه یهود به برادرزاده خود هراسانند، در این موقع، دانای یهود گفت: مگر می‌شود به محمد کسی صدمه‌ای برساند! در صورتی که دست تقدیر، او را برای ختم نبوت و ارشاد مردم پرورش داده است، خدیجه گفت: از کجا می‌گویی که او حایز چنین مقام می‌شود؟ وی گفت: من علایم پیامبر آخرالزمان را در تورات خوانده‌ام و از نشانه‌های او این است که پدر و مادر او می‌میرند و جد و عموی وی از او حمایت می‌کنند و از قریش زنی را انتخاب می‌کند که سیده قریش است، سپس اشاره به خدیجه کرد و گفت: خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را به دست آورد.

*خواب حضرت خدیجه(س) و تعبیر جالب آن

۳- ورقه، عموی خدیجه، از دانایان عرب بود و اطلاعات فراوانی درباره کتب عهدین داشت و مکرر می‌گفت که مردی از میان قریش، از طرف خدا برای هدایت مردم بر انگیخته می‌شود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش را می‌گیرد و چون خدیجه، ثروتمندترین زنان قریش بود؛ از این لحاظ گاه و بیگاه به خدیجه می‌گفت: روزی فرا رسد که تو با شریفترین مرد روی زمین وصلت می‌کنی!

۴- خدیجه شبی در خواب دید: خورشید بالای مکه چرخ خورد و کم کم پایین آمد و در خانه او فرود آمد، خواب خود را برای ورقه نقل کرد، وی چنین تعبیر کرد: با مرد بزرگی ازدواج خواهی کرد که شهرت او عالم‌گیر خواهد شد.

اینها جریان‌هایی است که بعضی از مورخان نقل کرده‌اند و در بسیاری از کتب تاریخی نیز ثبت شده است. 

..

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, توسط سید سجاد

ا فاطمه مادر شهدا

موضوع:

آنگاه که تنها شدی و در جست جوی یک تکیه گاه مطمئن هستی ، بر من توکل نما .(نمل/79)

انگاه که نا امیدی بر جانت پنجه افکند و رها نمی شوی ، به من امیدوار باش. (زمر/ 53)


انگاه که سرمست زندگی دنیا و مغرور به آن شدی ،به یاد قیامت باش. (فاطر/5)

انگاه که دوست داری به آرزویت برسی ، به درگاهم دعا کن تا اجابت نمایم.(غافر/60)

انگاه که در پی تعالی و کمال هستی ، نیتت را پاک و الهی کن . (فاطر/29-30)

انگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد، به یاد من باش که من همواره به یاد تو هستم.(بقره/152)

انگاه که دوست داری با من هم سخن شوی ، نماز را به یاد من بخوان. ( طه/14)


آنگاه که روحت تشنه نیایش و راز و نیاز است ، آهسته من را بخوان. (اعراف/55)

آنگاه که شیطان همواره در پی وسوسه توست ، به من پناه ببر.(مومن/97)

آنگاه که لغزش ها روحت را آزرده ساخت ، در توبه به روی تو باز است . (قصص/67)


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, توسط سید سجاد



برای سلامتی و فرج مهدی فاطمه گناه نکنیم

مهدی مظلوم است و من ظالم... با گناهانی که از خود ساختم ظهورت را عقب انداختم


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 اسفند 1398برچسب:, توسط سید سجاد

ويژگي‏هاي حكومت حضرت مهدي(عج)

ويژگي‏هاي حكومت حضرت مهدي(عج) 

ويژگي اول

اول اين‏كه اين حكومت، حكومتي جهاني است. حكومتي نيست كه در يك گوشه‏اي از زمين برقرار شود. حكومتي است جهاني كه همه جهان را مسخّر مي‏كند و همه را تحت اختيار خودش قرار مي‏دهد.

از روايات فراوان اين مسأله استفاده مي‏شود. علاوه بر اين، آيه «...اِنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّلِحُونَ»(2) و آيات ديگر دلالت مي‏كند كه يك زماني صالحان حاكم زمين مي‏شوند.

يكي از خصوصيات اين حكومت كه با حكومت‏هاي ديگر خيلي تفاوت دارد، حكومت واحد جهاني بودن است. حكومت‏هاي متعدد نيست. شما مطلع هستيد كه الآن جهان در چه حالي است. حكومت‏هاي مختلفي در جهان است. همه اين اختلافات بايد برطرف بشود و يك حكومت حاكم گردد. اين عقيده‏اي است كه ما شيعيان داريم.

ويژگي دوم

ويژگي دوم حكومت حضرت مهدي - سلام‏اللَّه عليه - گسترش اسلام در همه جهان است به‏گونه‏اي كه هيچ ده، قريه يا جايي نيست مگر صداي اذان در آن جا به گوش مي‏رسد. آيا در آن زمان اديان آسماني مثل يهود و نصارا باقي مي‏مانند يا نه؟ اين مسأله‏اي ديگر است كه فعلاً در آن قسمت بحث نمي‏كنيم. اما مسأله اين است كه اسلام در همه جهان گسترش پيدا مي‏كند. ترديدي هم از لحاظ روايات نيست. شما مطلع هستيد كه مسلمانان الآن چه مقدارند و غير مسلمانان چقدر هستند. يك ششم جمعيت جهان مسلمانند و بقيه غير مسلمان. به هر حال، اكثريت جهان در اختيار غير مسلمان‏ها است؛ ولي در حكومت حضرت مهدي(عج) همه جهان در اختيار مسلمانان قرار مي‏گيرد.

ويژگي سوم

ويژگي سوم از برنامه‏هاي حكومت حضرت مهدي(عج) و مهم‏ترين برنامه‏اش مبارزه جدي با ستم و ريشه كن كردن آن است. در اين قسمت هم حضرت موفق مي‏شود؛ يعني ظلم و ستم را ريشه كن مي‏كند. از روايات فراواني استفاده مي‏شود كه حضرت ستم را برطرف مي‏سازد. نه افراد نسبت به هم ظلم مي‏كنند نه حكومت‏ها نسبت به رعيت‏هاي خود و نه حكومتي نسبت به حكومت ديگر. ستم به‏طور كلي برچيده مي‏شود.

ويژگي چهارم

ويژگي چهارم اين‏كه حضرت عدالت را در سراسر جهان گسترش مي‏دهد و اجرا مي‏كند. همه جا به عدالت رفتار مي‏شود و گسترش پيدا مي‏كند. در آن وقت، كسي به كسي ظلم نمي‏كند. همه با عدالت رفتار مي‏كنند؛ مثلاً شوهر به خودش، فرزندانش و خانواده‏اش ستم نمي‏كند و همين‏طور همه به عدالت رفتار مي‏كنند. در اكثر رواياتي كه درباره حضرت مهدي(عج) هست اين مسأله را شما مي‏خوانيد كه «يَمْلَأَها قسطأ و عدلأ كما ملئت ظلما.و جوراً(3)». اين از برنامه‏هاي اصلي حضرت است.

ويژگي پنجم

ويژگي پنجم حكومت امام زمان(عج) اين است كه اسلام را در ابعاد مختلف زندگي مردم وارد مي‏كند؛ يعني اجراي احكام اسلام در ابعاد مختلف زندگي و آن هم در تمام جهان؛ يعني اداره جهان به وسيله احكام اسلام. در آن روز مسائل جهان (مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي و زندگي و...) و به‏طور كلي جهان با قوانين اسلام اداره خواهد شد. اين‏ها مهم‏ترين چيزهايي است كه حكومت حضرت مهدي(عج) در صدد ايجاد آن است.

الآن شما توجه داريد كه احكام اسلام در كشورهاي اسلامي چگونه اجرا مي‏شود. قطعاً اين‏گونه نيست كه در كشورهاي اسلامي كاملاً اسلام اجرا شود. البته در مسائل عبادي شايد بعضي كشورها خوب باشند؛ اما در مسائل اقتصادي، اجتماعي، حكومتي، سياسي و امثال اين‏ها خيلي خبري نيست. آرزوي ظهور حضرت مهدي(عج) و تأسيس حكومت واحد آرزوي عالي و بسيار خوبي است كه جهانيان و مسلمانان منتظرش هستند و شيعيان يك مقدار بهتر در انتظارش به سر مي‏برند. منجي عالم و نجات دهنده غيبي حتي در اديان غير آسماني هم وجود دارد. اين آرمان عالي و خوبي است؛ ولي صحبت اين است كه اين آرمان خوب چگونه تحقق پيدا مي‏كند و آيا امكان دارد؟ .


 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, توسط سید سجاد

خانه امام زمان کجاست ؟؟؟!!!

بسیاری از ما دوست داریم بدانیم که آخرین منجی بشر ، حضرت مهدی موعود (عج) الان کجاست ؟ یا به چه کاری مشغول است و یا اینکه آیا مکان مشخصی برای زندگی و اسکان دارد یا خیر؟ ابوبصیر پرسید: آیا مسجد سهله خانه‏اش خواهد بود؟ حضرت فرمود: آری، این مسجد منزل حضرت ادریس است. خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت مگر آن که در این مسجد نماز گزارد.
از سامرا تا سهله
بسیاری دوست دارند بدانند امام در کجا زندگی می‌کند. برای روشن شدن این پرسش باید محل سکونت امام زمان - علیه السلام - در چهار دوران به اختصار بررسی شود:
۱-  دوران پدر
بدون شک محل ولادت امام مهدی - علیه السلام - شهر سامرا است. او پس از ولادت تا هنگام شهادت امام حسن عسکری - علیه السلام - در سامرا و نزد پدرش می‌زیست. حکیمه خاتون، دختر امام جواد - علیه السلام - بارها امام عصر - عج الله فرجه الشریف - را در خانه امام عسکری - علیه السلام - مشاهده کرد. برخی از یاران امام مانند احمد بن اسحاق نیز وی را همان جا دیده‌اند. امام در یکی از ملاقات‌هایش با ابن اسحاق از جای برخاست؛ وارد حجره شد و در حالی که فرزندش را بر شانه قرار داده بود، بیرون آمد. (۱)
روزی یعقوب بن منقوش پرسید: مولای من، چه کسی امام است؟ فرمود: پرده را کنار بزن… او چنان کرد امام عصر - عج الله فرجه الشریف - را دید. مهدی - علیه السلام - از پس پرده برون آمد و بر زانوی پدر نشست. (۲)
امام عسگری، در دقایق پایانی عمر، به عقید خادم فرمود: وارد اتاق شو و کودکی که در حال سجده است، نزد من آور… (۳). این روایات گواهی می‌دهد امام مهدی - عج الله فرجه الشریف - در حال حیات پدر در شهر سامرا و در خانه وی زندگی می‌کرد؛ اگر چه امام عسکری او را از نظرها پنهان می‌داشت.
۲. غیبت صغرا
امام در دوران ۷۴ ساله غیبت صغرا، احتمالا در عراق زندگی می‌کرد؛ زیرا چهار نایب خاصی که با وی رابطه مستقیم داشتند، در بغداد به سر می‌بردند. آن‌ها نامه‌های مردم را به وی می‌رساندند و پاسخ دریافت می‌کردند. امام صادق - علیه السلام - می‌فرماید: برای حضرت قائم دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت اول، کسی جز خواص شیعیان وی، جایگاهش را نمی‌داند. (۴) به احتمال قوی نایبان خاص آن حضرت، مصداق خواص به شمار می‌آمدند.
۳. غیبت کبرا
درباره محل اقامت امام در دوران غیبت کبرا نمی‌توان به طور دقیق به محلی خاص اشاره کرد. امام صادق - علیه السلام - به ابوبصیر فرمود: نیکوترین منزل مدینه است. (۵) علامه مجلسی نیز می‌گوید: همین جمله دلالت می‌کند آن حضرت غالبا در مدینه و اطراف آن به سر می‌برد. (۶)
امام باقر - علیه السلام - هم به کوه «ذی طوی‌» اشاره فرموده است؛ (۷) اما باید گفت هیچ کس به محل دقیق سکونت امام مهدی - علیه السلام - راه پیدا نمی‌کند؛ زیرا امام عصر به ابراهیم بن مهزیار فرمود: پدرم از من پیمان گرفته در سرزمینی پهناور و دوردست زندگی کنم تا از نیرنگ‌های گمراهان و متمردان امت تازه به دوران رسیده و گمراه، نهان و مصون باشم. این پیمان مرا بر فراز تپه‌های بلند و ریگزارها و سرزمین‌های مورد اطمینان افکنده است. (۸)
برخی احتمال می‌دهند امام در یکی از جزایر دوردست که با کشور مغرب چندان فاصله ندارد و به جزیره خضرا معروف است، به سر می‌برد. گروهی نیز با منطبق دانستن اوصاف این جزیره با مثلث‌برمودا، آن مکان را محل سکونت امام زمان - عجل الله فرجه الشریف - می‌دانند؛ زیرا به رغم تلاش‌های فراوان تا کنون کسی به کشف اسرار این مثلث توفیق نیافته است. بی‌تردید این نظر نادرست می‌نماید. (۹)
به استناد برخی از روایات، امام عصر - عجل الله فرجه الشریف - در زمان غیبت کبرا در همه جا حضور می‌یابد، و یوسف وار به طور ناشناس میان مردم رفت و آمد می‌کند. هیچ کس وی را نمی‌شناسد تا وقتی خداوند به او اجازه دهد خود را معرفی کند؛ چنانچه به یوسف صدیق اجازه داد خود را به برادرانش بشناساند. (۱۰)
بر اساس روایت امام صادق - علیه السلام - ، یکی از جاهایی که امام عصر - عج الله فرجه الشریف - حضور می‌یابد، صحرای عرفات در ایام حج است. عبید بن زراره گفت: از امام صادق - علیه السلام - چنین شنیدم: زمانی فرا رسد که مردم امام خود را نبینند. او در روزهای حج مردم را می‌بیند ولی مردم او را نمی‌بینند. (۱۱)
محمد بن عثمان، یکی از نواب اربعه، نیز در این باره می‌گوید: والله ان صاحب هذا الامر یحضر الموسم کل سنة فیری الناس و یعرفهم و یرونه و لایعرفونه؛ به خدا سوگند، صاحب این امر همه ساله در مراسم حج‌حضور پیدا می‌کند. مردم را می‌بیند و می‌شناسد؛ ولی مردم - با این‌که او را می‌بینند - نمی‌شناسند. (۱۲)
۴. عصر ظهور
امام زمان، هنگام ظهور در مسجد سهله (۱۳) اقامت ‌خواهد کرد. ده‌ها هزار پیامبر در این مسجد نماز گزارده‌اند و محل سکونت‌ بزرگانی چون حضرت ابراهیم و ادریس و خضر بوده است. (۱۴) امام صادق - علیه السلام - به ابوبصیر فرمود: ای ابامحمد، گویا حضرت قائم را در مسجد سهله می‌بینم که با زن و فرزندانش در آن مستقر می‌گردد.
ابوبصیر پرسید: آیا مسجد سهله خانه‌اش خواهد بود؟ حضرت فرمود: آری، این مسجد منزل حضرت ادریس است. خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت مگر آن که در این مسجد نماز گزارد. هر کس در این مسجد بماند، مانند آن است که در خیمه رسول خدا اقامت کرده است. هیچ مرد و زن مؤمنی نیست مگر آن که دلش به سوی آن مسجد پر می‌کشد. روز و شبی نیست مگر آن که فرشتگان به این مسجد پناه می‌برند و در آن به عبادت خداوند می‌پردازند. (۱۵)
ناگفته نماند، هم اکنون در سه گوشه این مسجد سه مقام، با اعمال ویژه، واقع شده است. که این مقام‌ها به حضرت ابراهیم و ادریس و خضر منسوبند.
پی‌نوشت‌ها:
۱) بشارة الاسلام
۲) اثبات الهداة، ج ۳، ص ۴۱۵
۳) غیبه، شیخ توسی، ص ۱۶۵
۴) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۵۵
۵) همان، ص ۱۵۳
۶) همان، ص ۱۵۸
۷) تفسیر عیاشی ج ۲، ص ۵۶
با خورشید سامرا، ص ۸۲
۹) برای آگاهی بیش‌تر به کتاب جزیره خضرا، افسانه یا واقعیت مراجعه شود.
۱۰) همان، ص ۱۵۴
۱۱) کافی، ج ۱، ص ۳۳۷
۱۲) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۵۲
۱۳) این مسجد در چند کیلومتری شهر کوفه قرار دارد.
۱۴) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۱۷
۱۵) همان


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, توسط سید سجاد

حكومت امام مهدي(عج)

سخنران: آيت ‏اللَّه ابراهيم اميني

بسم ‏اللَّه الرحمن الرحيم

الحمدللَّه رب العالمين، والصلوة والسلام علي اشرف الانبياء و المرسلين، حبيب اله العالمين، أبي‏القاسم محمدصلي الله عليه وآله و علي‏ آلِهِ الطيبين الطاهرين المعصومين.

با سلام به حضرت بقيةاللَّه الاعظم امام زمان ارواحنا فداه و با آرزوي طول عمر و ادامه رهبري براي رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اي و سلام به شما منتظران و سربازان امام زمان(عج) ان‏شاءاللَّه تعالي.

عقيده به مهدي موعود

عقيده به مهدي موعود - سلام‏اللَّه عليه - عقيده‏اي است كه اديان آسماني نوعاً پذيرفته‏اند. شيعه معتقد است در ذيل تاريخ بشر فردي براي اصلاح جهان قيام مي‏كند و در اين قيام هم موفق خواهد شد. اين عقيده را اهل سنت هم دارند، فقط با اين تفاوت كه شيعيان رهبر اين انقلاب را فرد معيني مي‏دانند كه فرزند بلافصل امام حسن عسكري‏عليه السلام است و در تاريخ 255 يا 256 هجري متولد شده است و در حال غيبت به سر مي‏برد. اهل سنت مي‏گويند اين فرد بعداً متولد مي‏شود. در مورد اين عقيده كه عقيده بسيار مهمي است، مسائل فراوان است من درباره روزي كه حكومت واحد جهاني تأسيس و صالحان وارث زمين مي‏گردند و مسؤوليتي كه مسلمانان و مخصوصاً شيعيان در اين زمينه دارند و همچنين مسؤوليت سنگين روحانيت شيعه صحبت مي‏كنم.

سخن من در سه قسمت است:

اول: ترسيم و تصوير دورنمايي از حكومت جهاني حضرت مهدي(عج).

دوم: اين‏كه حضرت چگونه اين حكومت جهاني را به دست مي‏آورد و چگونه موفق و پيروز مي‏شود؟

سوم: آيا ما درباره اين حكومت مسؤوليتي داريم؟ چه مسؤوليتي؟

قسمت اول

در مورد تصوير و اشاره به وضع حكومت حضرت مهدي(عج)، احاديث فراواني هست كه ويژگي‏هايي را براي اين حكومت ذكر مي‏كنند و من به آن اشاره مي‏كنم.

 

ويژگي‏هاي حكومت حضرت مهدي(عج)

ويژگي اول

اول اين‏كه اين حكومت، حكومتي جهاني است. حكومتي نيست كه در يك گوشه‏اي از زمين برقرار شود. حكومتي است جهاني كه همه جهان را مسخّر مي‏كند و همه را تحت اختيار خودش قرار مي‏دهد.

از روايات فراوان اين مسأله استفاده مي‏شود. علاوه بر اين، آيه «...اِنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّلِحُونَ»(2) و آيات ديگر دلالت مي‏كند كه يك زماني صالحان حاكم زمين مي‏شوند.

يكي از خصوصيات اين حكومت كه با حكومت‏هاي ديگر خيلي تفاوت دارد، حكومت واحد جهاني بودن است. حكومت‏هاي متعدد نيست. شما مطلع هستيد كه الآن جهان در چه حالي است. حكومت‏هاي مختلفي در جهان است. همه اين اختلافات بايد برطرف بشود و يك حكومت حاكم گردد. اين عقيده‏اي است كه ما شيعيان داريم.

ويژگي دوم

ويژگي دوم حكومت حضرت مهدي - سلام‏اللَّه عليه - گسترش اسلام در همه جهان است به‏گونه‏اي كه هيچ ده، قريه يا جايي نيست مگر صداي اذان در آن جا به گوش مي‏رسد. آيا در آن زمان اديان آسماني مثل يهود و نصارا باقي مي‏مانند يا نه؟ اين مسأله‏اي ديگر است كه فعلاً در آن قسمت بحث نمي‏كنيم. اما مسأله اين است كه اسلام در همه جهان گسترش پيدا مي‏كند. ترديدي هم از لحاظ روايات نيست. شما مطلع هستيد كه مسلمانان الآن چه مقدارند و غير مسلمانان چقدر هستند. يك ششم جمعيت جهان مسلمانند و بقيه غير مسلمان. به هر حال، اكثريت جهان در اختيار غير مسلمان‏ها است؛ ولي در حكومت حضرت مهدي(عج) همه جهان در اختيار مسلمانان قرار مي‏گيرد.

ويژگي سوم

ويژگي سوم از برنامه‏هاي حكومت حضرت مهدي(عج) و مهم‏ترين برنامه‏اش مبارزه جدي با ستم و ريشه كن كردن آن است. در اين قسمت هم حضرت موفق مي‏شود؛ يعني ظلم و ستم را ريشه كن مي‏كند. از روايات فراواني استفاده مي‏شود كه حضرت ستم را برطرف مي‏سازد. نه افراد نسبت به هم ظلم مي‏كنند نه حكومت‏ها نسبت به رعيت‏هاي خود و نه حكومتي نسبت به حكومت ديگر. ستم به‏طور كلي برچيده مي‏شود.

ويژگي چهارم

ويژگي چهارم اين‏كه حضرت عدالت را در سراسر جهان گسترش مي‏دهد و اجرا مي‏كند. همه جا به عدالت رفتار مي‏شود و گسترش پيدا مي‏كند. در آن وقت، كسي به كسي ظلم نمي‏كند. همه با عدالت رفتار مي‏كنند؛ مثلاً شوهر به خودش، فرزندانش و خانواده‏اش ستم نمي‏كند و همين‏طور همه به عدالت رفتار مي‏كنند. در اكثر رواياتي كه درباره حضرت مهدي(عج) هست اين مسأله را شما مي‏خوانيد كه «يَمْلَأَها قسطأ و عدلأ كما ملئت ظلمأ و جوراً(3)». اين از برنامه‏هاي اصلي حضرت است.

ويژگي پنجم

ويژگي پنجم حكومت امام زمان(عج) اين است كه اسلام را در ابعاد مختلف زندگي مردم وارد مي‏كند؛ يعني اجراي احكام اسلام در ابعاد مختلف زندگي و آن هم در تمام جهان؛ يعني اداره جهان به وسيله احكام اسلام. در آن روز مسائل جهان (مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي و زندگي و...) و به‏طور كلي جهان با قوانين اسلام اداره خواهد شد. اين‏ها مهم‏ترين چيزهايي است كه حكومت حضرت مهدي(عج) در صدد ايجاد آن است.

الآن شما توجه داريد كه احكام اسلام در كشورهاي اسلامي چگونه اجرا مي‏شود. قطعاً اين‏گونه نيست كه در كشورهاي اسلامي كاملاً اسلام اجرا شود. البته در مسائل عبادي شايد بعضي كشورها خوب باشند؛ اما در مسائل اقتصادي، اجتماعي، حكومتي، سياسي و امثال اين‏ها خيلي خبري نيست. آرزوي ظهور حضرت مهدي(عج) و تأسيس حكومت واحد آرزوي عالي و بسيار خوبي است كه جهانيان و مسلمانان منتظرش هستند و شيعيان يك مقدار بهتر در انتظارش به سر مي‏برند. منجي عالم و نجات دهنده غيبي حتي در اديان غير آسماني هم وجود دارد. اين آرمان عالي و خوبي است؛ ولي صحبت اين است كه اين آرمان خوب چگونه تحقق پيدا مي‏كند و آيا امكان دارد؟ .

قسمت دوم

مسأله دوّم اين است كه حضرت حكومت واحد جهاني را چگونه ايجاد مي‏كند؟ آيا به واسطه معجزه تحقق مي‏پذيرد؟

آيا خداوند متعال كاري مي‏كند كه همه جهان يكباره دگرگون شود يا اين‏كه از طريق معجزه نيست؟

از راه‏هاي معمول و متعارف است. از روايات استفاده مي‏شود كه موفقيت حضرت در تأسيس حكومت به وسيله جنگ و خونريزي و جهاد است كه حضرت به وسيله آن پيروز مي‏شود.

[ در اين مورد ]من چند روايت بخوانم:

روايت اول

شباهت امام زمان (عج) به پيامبر (ص)

امام محمد باقرعليه السلام مي‏فرمايند: «و اما شبهه من جدّه المصطفي‏صلي الله عليه وآله...(4)» شباهت حضرت مهدي(عج) به جدش پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله در اين است كه «...فخروجه بالسيف...(5)» قيامش و نهضتش با شمشير است.

البته اين خود مسأله‏اي است كه شمشير همان شمشير سابق است يا نه؛ چون در زمان صدور اين روايت وسيله جنگ شمشير بوده، حضرت فرموده شمشير. حالا در هر زمان با هر سلاحي كه در آن زمان است؛ اما به هر حال با سلاح است. «و اما شبهه من جده المصطفي‏صلي الله عليه وآله فخروجه بالسيف و قتله اعداءاللَّه و اعداء رسوله‏صلي الله عليه وآله و الجبارين و الطواغيت و انه ينصر بالسيف و الرعب(6)» حضرت پيروز مي‏شود به واسطه شمشير و رعبي كه در دل دشمنان مي‏افتد كه اين يك امتيازي است. وقتي كه جنگ، يك جنگ واقعاً موفقي باشد، طرف مقابل در درونش ترس مي‏افتد. در ابتداي امر شايد اين‏طور نباشد؛ ولي وقتي كه استقامت و موفقيت با هم باشد، طرف ديگر مرعوب مي‏شود. «انه ينصر بالسيف و الرعب»؛ ترس در دل دشمنان مي‏افتد و خودشان را تسليم مي‏كنند. اما مرحله اولش با جنگ است «...و انه لا ترد له راية(7)...»؛ پرچم‏هايي كه حضرت‏عليه السلام به اين طرف و آن طرف مي‏فرستد، هيچ كدامشان با شكست روبرو نمي‏شوند.

اين جور نيست كه بعضي‏ها شكست بخورند، همه موفق مي‏شوند. اين روايتي است كه وسيله پيروزي را ذكر مي‏كند.

روايت دوم

چگونگي شكل‏گيري حكومت امام مهدي (عج)

سؤال و جواب

بشير النبّال مي‏گويد: «قلت لابي جعفرعليه السلام: انهم يقولون ان المهدي لو قام استقامت له الامور عفواً و لا يهريق محجمة دم... .(8)»؛

جواب امام (ع)

اگر قرار بود به وسيله كارسازي و معجزه اوضاع برايش درست مي‏شد، براي پيغمبرصلي الله عليه وآله مي‏شد و در زمان پيغمبرصلي الله عليه وآله انجام مي‏گرفت. در حالي كه پيغمبرصلي الله عليه وآله خودش در جنگ دندانش شكست، پيشاني‏اش خون آلود شد، در جنگ‏هاي مختلف شركت كرد و خودش وارد ميدان مي‏شد. پس معلوم است پيروزي بايد به وسيله جنگ باشد. اين جور نيست كه بگوييم براي پيغمبر اسلام‏صلي الله عليه وآله امكان داشت به وسيله معجزه اين كار محقق شود؛ اما تحقق پيدا نكرد و آن را گذاشتند براي حضرت مهدي(عج). موفقيت و پيروزي با جنگ و خونريزي است. «...كلاً والذي نفسي بيده(9)...» بعد فرمود: «...حتي نمسح نحن و انتم العرق و العلق(10)...»؛ نه اين جور نمي‏شود مگر اين‏كه ما و شما در ميدان جنگ، جنگ كنيم و خوني ريخته شود و عرقي بريزيم در راه جهاد «...ثم مسح جبهته(11)...»؛ سپس حضرت (ع) دستي به پيشاني خود كشيد و فرمود بايد عرق‏ها جاري شود.

از اين قبيل روايت‏ها استفاده مي‏شود كه قيام حضرت يك قيام طبيعي و عادي است همراه جنگ و خونريزي و امثال اين‏ها. چنان نيست كه خود به خود درست شود. وقتي اين‏طور شد، ما بايد وضع موجود را ارزيابي كنيم. ما انتظار داريم جهان يك روزي در اختيار حضرت مهدي(عج) باشد و در اختيار اسلام باشد و حضرت اين را به وسيله جنگ انجام مي‏دهد.

سئوال‏ها

يك مقداري هم دقت داشته باشيم در وضع موجود و زمان حاضر: سلاح‏هاي موجود، مجهز بودن كشورها به اسلحه‏هاي مختلف اتمي و غير اتمي. آينده هم نمي‏دانيم به كجا مي‏رسد. اين وضع موجود را بايد ارزيابي كنيم. بايد حساب شود حالا با اين وضع ما چه كار كنيم؟ ما چه وظيفه‏اي داريم؟ آيا وظيفه شيعيان در برابر چنان آرمان مهمي اين است كه تنها براي حضرت و ظهورش دعا كنند و جشن و چراغاني داشته باشند. البته اين‏ها اشكال ندارد بايد اين كارها را بكنيم؛ اما آيا وظيفه منحصر به اين‏ها است؟ آيا نبايد جهان براي ظهور حضرت آمادگي پيدا كند تا حضرت مهدي(عج) ظهور فرمايد. اين آمادگي را چه كسي بايد به وجود آورد؟

آيا شيعيان در اين قسمت مسؤوليت ندارند؟ آيا آن‏ها نيستند كه چنين حكومتي را انتظار دارند، پس بايد زمينه‏اش را فراهم كنند. من فكر مي‏كنم آمادگي حتماً لازم است. اين آمادگي خود به خود به وجود نمي‏آيد، ما بايد آن را به وجود بياوريم. البته شايد در طول زمان يك مقداري از آن به وجود بيايد؛ ولي آن كساني كه منتظر چنين حكومتي هستند، بايد زمينه آن را فراهم كنند.

آرمان‏ها

باز مي‏گرديم به آرمان‏هايي كه اول داشتيم؛ مثلاً ما مي‏گوييم حضرت مي‏آيد تا همه جهان را مسلمان بكند. آيا براي پذيرفتن اسلام آمادگي لازم نيست؟ آيا نبايد كاري كرد كه مردم جهان آماده پذيرش اسلام باشند؟ الآن چه مقدار آماده‏اند؟ مردم و ما چه مقدار در اين قسمت سرمايه‏گذاري كرده‏ايم؟ اين مسأله مهم است. ما مي‏گوييم حضرت مي‏آيد تا شرك و بت‏پرستي را ريشه‏كن كند. شما توجه داريد كه وضع جهان الآن چگونه است؟

آيا مي‏دانيد بيش‏تر مردم جهان مشرك هستند؟ اين بودايي‏ها و امثال اين‏ها همه مشرك هستند. در بسياري از كشورها بت پرستي رايج است. ما چه مقدار مبارزه با شرك داشته‏ايم و مردم را براي پذيرش توحيد آماده كرده‏ايم؟

آيا فكر كرده‏ايم امام(ع) مي‏خواهد بيايد با شمشير همه اين‏ها را بكشد، اين كه نمي‏شود. حضرت مي‏آيد تا يك حكومت واحد جهاني تأسيس كند. ما چه مقدار كار كرده‏ايم؟ آيا وظيفه نداريم؟ ما انتظار داريم حضرت ظهور بكند و ستم را براندازد. ما براي مبارزه با ستم در ايران خودمان چه كرده‏ايم و چه بايد بكنيم؟ آيا در مورد اجراي عدالت كامل در خود ايران چه مقدار موفق بوده‏ايم؟ در كشورهاي ديگر چه كاري كرده‏ايم؟ نبايد جهان آماده باشد كه اين ظلم برطرف شود. انتظار داريم كه حضرت بيايد با معجزه اين كار را بكنند؟ فكر نمي‏كنم اين‏طور باشد. اين‏ها در صورتي امكان دارد كه ما آمادگي داشته باشيم و جهان را براي آن آماده كنيم.

مراحل آماده سازي

مرحله اول

در اين باره من به دو قسمت اشاره مي‏كنم: يك قسمت راجع به خود ما است. ما انتظار داريم حضرت ظهور كند و حكومتي تأسيس كند كه طبق قوانين اسلام اداره شود و ستم هم نباشد.

آيا ما در زندگي شخصي خودمان ظلم نداريم؟ آيا با دوستان و اطرافيان خود واقعا عادل هستيم؟ هيچ ظلمي نمي‏كنيم؟ آيا ما به زن‏ها، بچه‏ها، همسايه‏ها و همكارانمان ظلم نمي‏كنيم؟ پس ما منتظر حضرت هستيم كه بيايد گردنمان را بزند؟! پس اول كار اين است كه خودمان به اسلام عمل بكنيم. اول راهش اين است كه ما خودمان به آنچه انتظار داريم كه حكومت حضرت مهدي(عج) بيايد و تحقق بخشد، عمل بكنيم. اگر چنين شد، جزء ياران امام مي‏شويم و اما اگر خودمان ظالم هستيم، ستمكار هستيم، اگر در اجتماع خودمان ستم فراوان است، چه كسي بيايد اصلاح كند؟ ما نبايد انتظار داشته باشيم حضرت بيايد و ما مشمول پاكسازي حضرت قرار بگيريم.

ما بايد سعي كنيم احكام اسلام را - چنان كه هست - اجرا كنيم و بر اساس اخلاقيات و اجتماعيات آن خودمان را اصلاح كنيم. فرض بفرماييد اگر جمعيت 60 ميليوني شيعه ايران همه خوب شدند و مسلمان واقعي شدند، مي‏توانند يار و ياور امام باشند.

مرحله دوم

مرحله دوم اين است كه ما بتوانيم همين مسأله را به جهانيان تفهيم كنيم و بگوييم اگر شما هم مي‏خواهيد زندگي‏تان خوب شود، بايد به مسائل اسلامي عمل كنيد. اگر بتوانيم يك حكومت عادل بدون ظلم و طبق قوانين اسلام پديد آوريم، مي‏توانيم به جهانيان بگوييم ببينيد چه جور حكومت ايران حكومت عادلي است، احكام اسلام چگونه شكوفا شده و عالي شده، شما هم اين كار را بكنيد. به علاوه بايد با وسائل گوناگوني كه در اختيار داريم، اسلام و ارزش‏هاي اسلامي را در جهان معرفي كنيم. وقتي جهان آماده شد؛ يعني همه كساني كه در جهان زندگي مي‏كنند اين جور آمادگي پيدا كردند؛ وقتي آن‏هايي كه سلاح مي‏سازند، حتي دانشمندان و آن‏هايي كه علوم را در اختيار دارند اين مسائل را پذيرفتند، آن وقت مي‏توان گفت زمينه ظهور حضرت مهدي(عج) فراهم شده است.

خوب است ما ابتدا وظيفه خودمان را بدانيم و در اين راه كوشش بكنيم. بنده فكر مي‏كنم مسأله انتظار مهدي موعود(عج) و نجات دهنده غيبي يك عقيده مهم و سازنده‏اي است كه اگر ما شيعيان درست عمل مي‏كرديم، الآن وضع جهاني خيلي بهتر از حالا بود و در نهايت هم بايد ما اين كار را بكنيم. آن كسي كه مي‏تواند اين كار را ترويج كند، روحانيت است.

اين كارهاي معمولي مانند برگزاري جشن‏ها و امثال اين‏ها در مورد امام زمان(عج) مطلوب و خوب است؛ اما اصل هدف در خصوص حضرت گم شده، بايد جامعه را به اين سو حركت دهيم.

خاتمه بحث

در پايان فقط دو روايت را عنوان مي‏كنم:

روايت اول: آمادگي عقلي

يك روايت از امام صادق‏عليه السلام است «اذا قام قائمنا(12)...»؛ وقتي حضرت قيام مي‏كند. «...وضع يده علي رؤوس العباد(13)...»؛ دستش را بر سر بندگان قرار مي‏دهد. حالا «وضع يده»؛ يا دست خدا يا دست خودش است، دو احتمال است. به هر حال، دستش را بر سر بندگان قرار مي‏دهد و عقل‏هاي اين‏ها را متمركز مي‏سازد. «...فجمع به عقولهم(14)...»؛ و اخلاق آن‏ها را كامل مي‏كند؛ «و اكمل به اخلاقهم(15)...»؛ به وسيله اين آمادگي پيدا مي‏كنند حق را بپذيرند؛ چون ستم نتيجه جهالت است. نپذيرفتن اسلام نتيجه ناداني است. اگر مردم عقلشان به جا آمد و توانستند مسائل واقعي را درك بكنند، اسلام را قبول مي‏كنند.

از اين روايت معلوم مي‏شود در زمان حضرت مردم آمادگي عقلي پيدا مي‏كنند اما اين هم به وسيله معجزه نيست. زمينه‏اش را بايد آن كساني كه در انتظار حضرت هستند، به وسيله تبليغات و مسائل ديگر فراهم كنند.

روايت دوم : آمادگي براي ظهور

روايت ديگري است كه ابوجعفرعليه السلام مي‏فرمايد:

«اتري من حبس نفسه علي‏اللَّه (عزّ و جّل) لايجعل‏اللَّه له مخرجاً(16)...»؛ يعني هر كسي كه نفس خودش را وقف خدا بكند فكر مي‏كنيد كه خدا مخرجي را برايش قرار نمي‏دهد، راه نجات برايش قرار نمي‏دهد؟! بعد فرمودند «...واللَّه ليجعلن اللَّه له مخرجاً(17)...»؛ به خدا قسم، خداوند مخرجي را برايش قرار مي‏دهد؛ اما به شرطي كه خودش را وقف كند. ما نمي‏دانيم چه مقدار خودمان را وقف امام زمان(عج) كرده‏ايم و در راه قيام حضرت و حكومت مهم جهاني او اقدام كرده‏ايم. نمي‏دانيم آيا ما هم تابع يك حالت موجود نيستيم؟ ما كه بايد مردم را ارشاد و هدايت بكنيم، ما هم تابع وضع موجود نيستيم؟ آن كسي كه خود را وقف كرده فكر مي‏كنم غير از ما باشد! همان‏ها بودند كه در جبهه خودشان را وقف كرده بودند. آن‏ها بودند كه به اين اميد كارهايي كردند. منتظران حضرت همان‏ها بودند كه در جبهه‏ها بودند. آقايان يادشان هست در زمان جنگ جوان‏هابا چه شور و عشقي خود را فدا مي‏كردند. واقعاً خود را فدا مي‏كردند. آن‏ها منتظر واقعي بودند. «...رحم‏اللَّه عبداً حبس نفسه علينا(18)...»؛ خدا رحمت كند كساني را كه نفس خود را براي ما حبس و وقف مي‏كنند. «...رحم‏اللَّه عبداً احيا امرنا(19)...»؛ خدا رحمت كند مردمي را كه امر ما را احيا كنند؛ يعني حكومت ما را احيا كنند؛ يعني برپا بدارند و ترويج كنند.

اين خود به خود شدني نيست. آمادگي مي‏خواهد، آمادگي جنگي مي‏خواهد. وقتي مردم واقعاً آماده باشند براي اين‏كه در راه اين هدف بزرگ جنگ بكنند، سلاح و نيرو لازم دارند.

امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد:

خودتان را براي ظهور حضرت مهدي(عج) آماده كنيد ولو به ذخيره كردن يك تير. خودتان را براي ظهور حضرت آماده كنيد ولو اين‏كه يك تفنگ بخريد و يك تير آماده كنيد. آمادگي بالاتري را مي‏گويد به حدي كه واقعاً در برابر جهان و سلاح‏هاي پيشرفته جهان آمادگي پيدا بكنيد. اين خيلي مهم است.

انتظار اين است كه به‏طور جدي در اين مسير باشيم. مردم را و خودمان را براي آمادگي در اين راه آماده كنيم تا از اصحاب واقعي و ياران امام زمان(عج) شويم. ان‏شاءاللَّه.

ان شاءاللَّه خداوند زمينه ظهور حضرت را فراهم كند و ما را زمينه ساز تأسيس حكومت جهاني اسلام قرار دهد.

 

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, توسط سید سجاد

حـال نـداری ثـــواب کـنـی، گـنــاه نـکـن!


گاهی اوقات باید شیرجه بری کف اتاق
یه سجده درست و حسابی بری
بگی خدایا
من چی دارم ...
هرچی دارم از خودته
منو به نعمت هایی که بهم دادی متکبر نکن...



نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, توسط سید سجاد

اماکن مهدوی [مسجد سهله,کوفه,جمکران و سرداب سامرا]


مسجد سهله

اقامتگاه دلدار (آشنایی با مسجد سهله)



مسجد سهله در اطراف کوفه، در دو کیلومتری شمال غربی مسجد اعظم کوفه، کهن­ترین مکانِ منتسب به امام مهدی(عج) است
دراحادیث رسیده از امامان نور، مسجد سهله ، به عنوان اقامتگاه شخصی امام مهدی(عج) در عصر ظهور مطرح شده است. در این نوشتار به استناد شش حدیث از پیشوایان معصوم (ع) جایگاه مسجد سهله بررسی شده، ویژگی­های آن مکان مقدس شمارش گردیده و به چند مورد از نیک­بختان تاریخ که در این پایگاه ملک پاسبان به حریم حضرت دوست راه یافته اند، اشاره شده است.
اقامتگاه حضرت در عصر ظهور

در احادیث فراوانی به صراحت اعلام شده که اقامتگاه شخصی امام مهدی(عج)در دوران ظهور، مسجد مقدس سهله است :
1. محدثان عالی مقام شیعه، با اسناد معتبر، در مجامع حدیثی خود روایت کرده­اند که روزی در محضر حضرت امام صادق(ع) از مسجد سهله گفت و شنود شد، فرمودند: «آنجا اقامتگاه صاحب ماست؛ هنگامی که با خانواده­اش قیام کند».1
2. بیش از یک قرن پیش از ولادت امام مهدی(عج)، امام صادق (ع) به یار باوفایش ابوبصیر، فرمود:
« ای ابا محمد! گویی فرود آمدن قائم(ع‍ج) را با اهل و عیالش در مسجد سهله، با چشم خود می بینم»
ابوبصیر عرضه داشت: آیا محل اقامت دایمی آن حضرت در مسجد سهله خواهدبود؟
حضرت فرمود: آری، سپس فرمود: مسجد سهله اقامتگاه حضرت ادریس بود.
مسجد سهله اقامتگاه حضرت ابراهیم خلیل الرحمان بود.
خداوند، پیامبری را مبعوث نکرده جز اینکه در مسجد سهله نماز گزارده است.
مسجد سهله، پایگاه حضرت خضر(ع) است.
کسی که در مسجد سهله اقامت کند، همانند کسی است که در خیمه رسول اکرم(ص) اقامت کند.
مرد و زن با ایمانی یافت نمی شود، جز اینکه دلش به سوی مسجد سهله پر می زند.
هیچ کس در مسجد سهله نماز نمی­گزارد که با نیت راستین خدا را بخواند ، جز اینکه او را با حاجت برآورده شده از آنجا بر می­گرداند.
هیچ کس نیست که در مسجد سهله به خدا پناهنده شود، جز اینکه خداوند او را از آنچه بیم دارد، پناه دهد.
ابوبصیرعرض کرد: فضیلت بسیار بزرگی است!
امام صادق(ع) فرمود: آیا برایت بیفزایم.
عرض کرد : بلی .
فرمود: مسجد سهله از آن بقعه­هایی است که خداوند دوست دارد، او را در آنجا بخوانند.
شب و روزی نیست که فرشتگان به زیارت مسجد سهله نشتابند و در آنجا به عبادت حق تعالی نپردازند. اگر من در آن سامان سکونت داشتم، هیچ نمازی را جز در مسجد سهله نمی­خواندم.
ای ابا محمد! اگر مسجد سهله هیچ فضیلتی جز فرود آمدن فرشته­ها و اقامت پیامبران نداشت، همین فضیلت بس بود، در حالی که این همه فضیلت دارد .
آنچه از فضایل مسجد سهله برای تو بازگو نکردم، بیش از فضایلی است که برایت گفتم.»2
3. مفضل در ضمن حدیث مفصلی از محضر امام صادق(ع) پرسید که منزل امام مهدی(ع‍ج) و مرکز اجتماع شیعیان کجا خواهد بود؟
امام صادق (ع) در پاسخ او فرمود:
«مرکز حکومت او کوفه و مرکز قضاوتش، مسجد اعظم کوفه و مرکز بیت المال و محل تقسیم غنائم مسلمانان، مسجد سهله و محل خلوت و مناجاتهایش تپه­های سپید و نورانی نجف اشرف است».3
4. از امام زین العابدین (ع) روایت شده که فرمود:
«هر کس در مسجد سهله دورکعت نماز بخواند، خداوند دوسال بر عمر او می­افزاید».4
5. امام صادق(ع) در این باره فرمود:
«هیچ غم زده­ای نیست که به مسجد سهله برود و در آنجا دو رکعت نماز میان مغرب و عشا گزارده و خدا را بخواند، جز اینکه خداوند غم­هایش را زایل گرداند.»5
6. شیخ طوسی در ضمن یک حدیث طولانی از وجود مقدس امیرمؤمنان(ع) روایت می­کند که به هنگام شمارش مساجد مبارکه کوفه، فرمود:
«مسجد بنی ظفر (سهله)، مسجد مبارکی است. به خدا سوگند! در آنجا تخته سنگ سبز رنگی است که خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده است جز اینکه تمثال صورتش درآن هست».6
ویژگی های مسجد سهله
از بررسی مجموع روایاتی که درباره مسجد سهله رسیده، به این نتیجه می­رسیم که مسجد سهله ویژگی­های فراوان و امتیازات بی­شمار دارد که به گوشه­ای از آن­ها اشاره می­کنیم:
1. آن جا، از سرزمین کوفه است.
2. آن جا، اقامتگاه پیامبران و صالحان است.
3. آن جا، اقامتگاه امام مهدی(عج) است.
4. آن جا، رهگذر راهیان بهشت است.
5. آن جا، محل عروج است.
6. آن جا، محل نیایش امام مهدی(عج) است.
7. آن جا، محل نزول فرشته­هاست.
8. امام صادق(ع) برای حوائج مهم به آن جا تشریف می­بردند.
9. خدا دوست دارد که در آن جا نیایش شود.
10. دل هر زن و مرد مؤمن به آن جا پر می­کشد.
11. هیچ کس به آن جا وارد نشود، جز اینکه حاجاتش برآورده ­شود.
12. هیچ کس در آنجا نماز نگزارد، جز اینکه حاجت روا ­گردد.
باریافتگان مسجد سهله

در طول یک هزار و نود و چند سالی که از آغاز غیبت کبری می گذرد، هزاران نفر از شیعیان شیفته و منتظران دل سوخته، به قصد دیدار یار، از اطراف و اکناف جهان، به سوی مسجد سهله می­شتابند، شب­هایی را در آنجا بیتوته می­کنند، با کعبه مقصود و قبله موعود مناجات می­کنند. به دیدار جان جانان موفق می­شوند، ولی به دلیل دم فروبستن، راز دل را به احدی اظهار نمی کنند.
با توجه به مشکلات فراوانی که در نقل این رویدادهاست، فقط اسامی شماری از این افراد سعادتمند را که در مسجد سهله به حضور یار بار یافته و یا مورد توجه محبوب قرار گرفته­اند، می­آوریم:
1. حاج سید احمد اصفهانی(مشهور به خوشنویس) که در زمان میرزای شیرازی به سامرا مهاجرت کرده بود، روز جمعه­ای در مسجد سهله به پیشگاه امام انس و جان شرفیاب شد و فرمان یافت که همه روزه صبحگاهان به نیابت از امام زمان(عج) زیارت عاشورا بخواند.7
2. سید جلیل القدری از علمای زاهدان، پس از چهل شب مداومت در تشرف به مسجد سهله، شب چهارشنبه­ای در مسجد سهله خدمت مولا رسیده و مورد عنایت قرار گرفته است.8
3. محدث نوری، از یک مرد صالح نقل می­کند که چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله مشرف شده و در شب چهلم، به دیدار محبوب شرفیاب شد و حضرتش او را به ملازمت پدر پیرش توصیه فرمود.9
4. حضرت آیت الله حاج میرزا مهدی اصفهانی، در مسجد سهله برای ملاقات امام مهدی(عج) و رهایی از منجلاب افکار یونانی و التقاطی، استغاثه می­کرد. سرانجام روزی به هنگام بازگشت از مسجد سهله در مقام هود و صالح به محضر آن حضرت شرفیاب شد و این جمله نورانی را بر سینه آن حضرت مشاهده کرد:
«طلب المعارف من غیر طریقتنا اهل البیت مساوق لانکارنا؛ گرفتن معارف دینی به جز از طریق ما اهل بیت، مساوی با انکار ما است».10
5. علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان از استادش مرحوم آقا سید علی قاضی نقل می­کرده که برخی از افراد زمان ما، مسلما به محضر مبارک آن حضرت رسیده­اند. یکی از آنان حاج شیخ محمد تقی آملی بود که در مسجد سهله در مقام صاحب الزمان (عج) ، مشغول دعا و ذکر بوده که ناگهان آن حضرت را در میان نوری بسیار قوی می­بیند که می­خواهد به او نزدیک شود، ابّهت و عظمت آن نور طوری اورا می گیرد که نزدیک بوده قبض روح شود، نفس هایش به شماره می­افتد، حضرت را به اسمای جلاله خدا قسم می دهد که نزدیکتر نشود.11
6. عالم دل سوخته­ای، چهل شب چهارشنبه به قصد یار به مسجد سهله مشرف می­شود ولی به مقصود نمی­رسد . سرانجام او را به مغازه پیرمرد قفل سازی در بازار آهنگران رهنمون می­شوند. مغازه پیرمرد را پیدا می کند. رفتار صادقانه و منصفانه­ای از او مشاهده می کند. از دولب جان جانان، این جمله را می شنود که فرمود: «اینگونه باشید! ما خود به سراغ شما می آییم».12
7. آیت الله غروی از مرحوم حاج شیخ محمد جواد سهلاوی که در همسایگی مسجد سهله اقامت داشت، نقل کردند که گفت: « روزی چیزی برای خوردن نداشتیم. به حضرت عرض کردم: من، هیچ، ولی برای بچه ها چه کنم؟ به دلم گذشت که به مقام ابراهیم(ع) بروم. چون به آنجا رسیدم، دیدم ظرف بزرگی پر از غذا آنجاست و هنوز بخار از آن متصاعد است. متوجه شدم که از عنایت مولاست».13
اعمال مسجد سهله

اعمال مسجد سهله ، بسیار فراوان است که تعدادی از آنها، در روایتی امام صادق (ع) نقل شده است ولی مهمترین آنها دو رکعت نماز تحیت مسجد است که امر شده میان نماز مغرب و عشا خوانده شود.14
منبع: فصلنامه انتظار، شماره 6 .
-------------------------------------
پی نوشت:

1. کافی،ج3، ص 495.
2. بحار الانوار،ج100،ص 436.
3. بحار الانوار،ج53، ص 11.
4. مستدرک الوسائل، ج 3 ، ص 417.
5. وسائل الشیعه، ج 5، ص 266.
6. امالی شیخ طوسی، ج 1،ص 417.
7. العبقری الحسان،ج 2، ص 200.
8. العبقری الحسان،ج 1، ص 103.
9. بحارالانوار، ج 53،ص 245.
10. ابواب الهدی، مقدمه ص 46.
11. مهر تابان، ص 147.
12. ره توشه یاوران مهدی، ص 164.
13. اجساد جاویدان، ص 42 به نقل از یکی از فضلای نجف اشرف.
14. المزار الکبیر، ص 138-140.

.........................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

مسجد کوفه




از آنجا که مرکز حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خانه آن حضرت شهر کوفه و محل تشکیل ستاد فرماندهی و نماز و عبادت ایشان، مسجد کوفه می‌باشد، در این نوشتار به طور اختصار در مورد اهمیت شهر کوفه و فضیلت مسجد بزرگ کوفه سخن خواهیم گفت.
فضیلت شهر کوفه

در مورد فضیلت شهر کوفه آیاتی در قرآن وجود دارد، مانند آیه: «و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الأمین»[1] که منظور از «تین» مدینه است و «زیتون» بیت المقدس و «طور سینین» کوفه و «هذا البلد الأمین»، مکه است.[2]
علاوه بر آیات، روایات فراوانی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیه السلام در فضیلت و مدح شهر کوفه آمده است. نظیر،کوفه باغی از باغهای بهشت است و قبر حضرت نوح علیه السلام و حضرت ابراهیم علیه السلام و سیصد و هفتاد پیامبر و ششصد وصی و مرقد سید الاوصیاء علی علیه السلام در آن قرار دارد.[3]
شهر کوفه جزء نخستین مکان‌هایی است که عبادت خدا در آن انجام شده است و آن هنگامی که خداوند به ملائکه امر فرمود تا بر آدم علیه السلام سجده کنند؛ آنها در سرزمین کوفه بر او سجده کردند.
مسجد کوفه

یکی از قدیمی‌ترین و مهمترین آثار زیارتی شهر کوفه، مسجد بزرگ کوفه می باشد.
نخستین کسی که مسجد کوفه را طرح ریزی و با وسعت زیادی آن را بنیان گذاشت، حضرت آدم علیه السلام بود. و بعدها حضرت نوح علیه السلام پس از طوفان آن را تجدید بنا کرد.[4]
فضیلت مسجد کوفه

علمای شیعه و سنی در فضیلت مسجد کوفه بر دیگر مساجد (به جز مسجدالحرام و مسجدالنبی صل الله علیه و آله و سلم) به تفصیل سخن گفته‌اند.
از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت شده است که مسجد کوفه مسجد پربرکتی است که خداوند آن را برای اهلش برگزیده است و روز قیامت برای نمازگزارش شفاعت می‌کند.
اصبغ بن نباته نقل کرده است که امام علی علیه السلام فرمود: «ای مردم کوفه، خداوند متعال چیزی به شما عطا کرد که به هیچ کس نداده است؛ مسجد و عبادتگاه شما را برتری داد که در آن خانه آدم علیه السلام و نوح علیه السلام و ادریس علیه السلام و مصلای حضرت ابراهیم علیه السلام و برادرم خضر علیه السلام و مصلای من است و یکی از چهار مسجد با فضیلت است که روز قیامت این مسجد شبیه شخص مُحْرِمی که لباس پوشیده، آورده می‌شود و برای اهل خود و نمازگزارش شفاعت می‌کند و زمانی خواهد آمد که این مسجد، مصّلای حضرت مهدی علیه السلام و هر مؤمنی خواهد شد و هیچ مؤمنی باقی نخواهد ماند، مگر این که در این مسجد نماز می‌خواند یا در آرزوی آن است. اگر مردم برکت آن را می‌دانستند از چهارگوشه جهان حتی با کشیدن خود بر روی برف و یخ به این مسجد می‌آمدند».
اهمیت مسجد مقدس کوفه

1. از روایات به دست می‌آید همان طور که مسجد الحرام ]ان اول بیت وضع للناس...[ و کربلا از زمان خلقت آدم علیه السلام و قبل از آن مورد توجه خدا، ملائکه و انبیاء و صالحان بوده است، مسجد کوفه هم مورد توجه و از قداست خاصی برخوردار بوده است.
2. چنانکه مسافر می‌تواند نماز را در مسجدالحرام، کربلا ]حرم امام حسین علیه السلام[ و مسجدالنبی تمام یا شکسته بخواند. در مسجد کوفه هم می‌تواند تمام یا شکسته بخواند.
3. همانطور که مسجدالحرام (کعبه) حرم امن الهی، و کربلا هم دارای حائر، و مدینه هم دارای حد و حریم است، مسجد کوفه هم دارای حدود و حریم می‌باشد.[5]
4. چنان که کربلا قطعه‌ای از بهشت است و مسجدالحرام، مسجد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و بیت المقدس از قصرها و باغ‌های بهشتی هستند، مسجد کوفه هم از باغ‌های بهشتی است.
5. همان طور که زائر مسجدالحرام، کعبه و زائر کربلا پس از بازگشت گناهانشان بخشیده می‌شود همچنین اگر کسی وارد مسجد کوفه شود، آمرزیده است زیرا نوح در مسجد کوفه که خانه‌اش در آنجا قرار داشته از خدا طلب مغفرت طلبید، فرمود: «رب اغفرلی و لوالدی و لمن دخل بیتی مؤمنا».[6]
6. همانطوری که پیامبران متعددی از کربلا عبور کردند و همچنین پیامبران و وصی پیامبرانی در کربلا و مسجد الحرام مدفون می‌باشند، انبیاء فراوانی هم در کوفه و در مسجد کوفه نماز خوانده‌اند و سیصد و هفتاد پیامبر و ششصد وصی در آنجا دفن شده‌اند.
7. از آنجا که مسجد کوفه و شهر کوفه دارای قداست خاصی می‌باشد و با توجه به عنایت خداوند و فرشتگان و انبیاء، به مسجد کوفه و اینکه در روایات آمده است، شهر کوفه مرکز حکومت امام زمان علیه السلام و مسجد کوفه، مرکز ستاد فرماندهی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود و با توجه به اینکه حضرت آدم علیه السلام در وسعت زیادی اقدام به بنای این مسجد نموده است، چنین برداشت می‌شود که خداوند تبارک و تعالی با عنایت به ظهور امام زمان علیه السلام از قبل این منطقه را برای حکومت جهانی آن حضرت مهیا کرده است و مسجد کوفه محل نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد شد.
طبق روایات متعدد، مرکز حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شهر کوفه می‌باشد.
مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام درباره محل حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سوال کرد. آن حضرت فرمود: محل حکومت ایشان شهر کوفه است و محل حکومت آن حضرت مسجد جامع کوفه و محل بیت‌المال و تقسیم غنایم مسجد سهله می‌باشد.[7]
اقدامات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در شهر کوفه

1. توسعه مساجد مخصوصاً مسجد کوفه

از آنجا که مردم و شیعیان و عاشقان فراوانی جهت درک فیض حضور آن حضرت و بودن در جوار آن حضرت از اطراف و اکناف کوفه خواهند آمد و برای اینکه شیعیان بتوانند به راحتی در نماز جماعت شرکت کنند، مسجد کوفه توسعه پیدا می‌کند و هزار در به داخل مسجد کوفه باز خواهد شد.
و امام عجل الله تعالی فرجه الشریف به توسعة مساجد به خصوص توسعه مسجد کوفه می‌پردازد.
همچنین امام صادق علیه السلام می‌فرماید: هنگامی که قائم ما قیام کند در پشت کوفه مسجدی را بنا خواهد کرد که هزار در دارد که خانه‌های کوفه را به رود فرات در کربلا متصل می‌کند.
امام علی علیه السلام می‌فرماید: «روزی برسد که کوفه به حیره وصل شود و زمین‌های آن چنان مرغوبیتی پیدا کند که یک ذراع زمین آن به چند اشرفی فروخته شود و مسجدی در حیره بنا شود که دارای 500 درب باشد و نمایندة قائم در آن نماز بگزارد، زیرا مسجد کوفه برای آنها تنگ خواهد بود».[8]
2. تخریب مساجد نامبارک

امام علیه السلام وقتی وارد کوفه شوند، دست به تحولاتی می‌زنند و راهها و خیابانها و مساجد را توسعه می‌دهند و خانه‌های کوفه به رود فرات متصل می‌شود و مساجد نامبارکی را که به خاطر شادی در شهادت امام حسین علیه السلام توسط بنی امیه ساخته شده است را ویران می‌کنند. [9]
3. مسجد کوفه مرکز قضاوت و دادرسی حضرت

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: مرکز حکومت امام مهدی علیه السلام در کوفه و مرکز قضاوت و دادرسی او مسجد کوفه می باشد.[10]
[1]. تین/3-1، «سوگند به انجیر و زیتون و سوگند به طور مبارک و سوگند به این شهر یعنی مکه.
[2]. بحارالانوار، ج100، ص394؛ کتاب المزار به نقل از خصال، ص153 از رسول خدا (ص).
[3]. بحارالانوار، ج100، ص405،]همان طور که می‌دانید نجف از توابع کوفه بوده[.
[4]. بحارالانوار، ص386، به نقل از تفسیر عیاشی، ج2، ص144.
[5]. در کتاب بحار با ذکر سند امام صادق (ع) می‌فرماید: ...مکه حرم خداست، مدینه حرم محمد (ص) است و کوفه، حرم حضرت علی (ع) است، و حضرت علی (ع) از کوفه همان اندازه حرم قرار داد که حضرت ابراهیم (ع) از مکه و حضرت محمد (ص) از مدینه حرم قرار دادند؛ تاریخ کوفه. سید حسین براقی نجفی، ص39.
[6]. «خدایا مرا و پدر و مادرم را و هر که را با ایمان به خانة من وارد شود بیامرز».
[7]. بحارالانوار، ج53، ص11 به نقل از مفضل بن عمر از امام صادق (ع).
[8]. بحارالانوار، ج52، ص374، ح173.
[9]. بحارالانوار، ج52، ص335.
[10]. بحارالانوار، ج53، ص11.
........................................................................................................................................................

.......................................................................................................................................................

مسجد جمکران





در عصر زعامت مرحوم آیت‌الله حاج سیّد محمّد حجّت، قحطی و گرانی سختی پدید آمد، به طوری که نان سنگک دانه ای یک تومان رسید، در حالی که شهریّة طلاّب در ماه، فقط ده تومان بود. مرحوم آیت‌الله حجّت، چهل تن از طلاّب مهذّب و متدیّن را دستور داد که به مسجد مقدّس جمکران مشرّف شوند و در پشت بام مسجد، به صورت دسته جمعى، زیارت عاشورا را با صد سلام و صد لعن و دعای علقمه بخوانند.
این روزها هر عاشق و شیفته امام عصر(ع) هرگاه دلتنگ فراق امام و دلدار خویش گردد، اوّلین جایی که برای عرض حال و ارادت به آن حضرت در ذهنش نقش می‌بندد مسجد مقدس جمکران است. هرچند عمر این مسجد بالغ بر 1056 سال است امّا تا پیش از سال 1348 شمسی رونق اندکی داشت و تنها جمعی از خواص به فراخور ایام به این مکان مقدس مشرف می‌شدند. در سال‌های اخیر مطابق آمار، همه ساله، بیش از دوازده میلیون عاشق دل باخته، از سرتاسر میهن اسلامی و جهان، در این پایگاه معنوى، گرد آمده و و به آستان مقدس آن امام همام(ع) متوسل می‌شوند.
مسجد مقدّس جمکران، روز هفدهم رمضان 373 ق. به فرمان حضرت بقیّةالله، ارواحنا فداه، در کنار روستای جمکران تأسیس شد. تاریخچة آن در بسیاری از کتاب‌های شیعی آمده و اولین بار شیخ صدوق(ره) که معاصر با حسن بن مثله جمکرانی بوده ماجرای تاسیس آن را به دستور و نقشة امام عصر(ع) در کتاب «مونس الحزین» خویش نقل کرده است. در پایان ماجرا و به نقل از امام زمان(ع) شیخ صدوق می‌نویسد: «هر کس، این دو نماز را بخواند، گویی در خانة کعبه آن را خوانده است». تا مدت‌ها، بسیاری از اهالی قم و آشنایان حسن بن مثله حتی به وسیلة تبرّک جستن از زنجیری که حدود مسجد را مشخص کرده بود شفا می‌یافتند. امروزه بسیاری از شیعیان در سراسر ایران و در موارد متعددی از سایر نقاط جهان با ادیان و مذاهب مختلف برای حلّ مشکلات و شفای بیماری‌های شفانایافتنی خویش به این مکان مقدس آمده و با کوله باری آکنده از مهر و محبت و رأفت امام مهربانی‌ها به دیار خویش بازمی‌گردند.
حدود ده قرن بعد در میانة شب نیمه شعبانى، دستور تجدید بنا و توسعة فضای داخلی مسجد، باز به وسیلة نقشة معین شده توسط امام(ع) به بنده‌ای صالح از بندگان خدا، مرحوم حاج قدرت الله لطیفی ـ مدیر فقید هیئت امنای مسجد ـ داده شد و پس از آن در سال‌های اخیر شاهد گسترش فضای شبستان‌ها و حیاط مسجد بوده‌ایم.
اقبال به این مسجد به حدی بوده که علاوه بر خیل میلیونی عشاق که در ایام مختلف به این مکان شریف بار می‌یابند تاکنون مستندهای متعددی توسط شبکه‌های مختلف تلویزیونی کشورهایی مانند آمریکا، انگلستان، آلمان و ... با مبنایی خصمانه بر ضدّ این مکان مقدس تهیه و پخش گردیده است. مجموعة این مستندها از طریق موتورهای معروف جست و جو در اینترنت به راحتی قابل دستیابی و مشاهده است.
مطابق نقل خلاصة «البلدان» از کتاب «مونس الحزین»، امیرمؤمنان(ع) دربارة مسجد جمکران خطاب به حذیفه فرمود: «ای پسر یمانى! قائم آل محمّد(ع) در اوّل ظهور، از شهری که آن را قم گویند و مردم را دعوت به حق می کند، خروج نماید. همة خلائق از شرق و غرب، به آن شهر روی آورند و اسلام، تازه شود ...ای پسر یمانى! این زمین، مقدّس است، از همة لوث ها، پاک است ...عمارت آن، هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد. رایت وی بر این کوه سفید بزنند، به نزد دهی کهن، که در جنب مسجد است، و قصری کهن ـ که قصر مجوس است ـ و آن را «جمکران» خوانند. از زیر یک منارة آن مسجد بیرون آید، نزدیک آنجا که آتش خانة گبران بوده...»1
جالب است بدانیم هنگامی که صاحب خلاصة البلدان، در قرن دوازدهم، این حدیث را از مونس الحزین نقل می کرد، مسجد مقدّس جمکران، مناره ای نداشت؛ زیرا، برای نخستین بار، در سال 1318 ق. یک مناره در زاویة جنوب شرقی مسجد ساخته شد.2
در طول سال، شب های چهارشنبه، مسجد مقّدس جمکران، پذیرای ده‌ها هزار عاشق دل باخته‌ای است که از شهرهای دور و نزدیک، به شهر مقدّس قم روی می آورند و در حرم مطهّر حضرت معصومه(ع) پیشانی ادب بر آستان می سایند و آن گاه راهی مسجد مقدّس جمکران می شوند و با امام خود، به راز و نیاز می پردازند. علاوه بر این بسیاری از علما مانند آیات عظام: حاج شیخ عبدالکریم حائرى، حاج میرزا جوادآقا ملکی تبریزى، حاج سیّد محمّدتقی خوانسارى، حاج سیّد محمّد حجّت کوه کمرى، حاج آقا حسین بروجردى، حاج سیّد حسین قاضى، حاج شیخ محمدتقی بافقى، حاج آقا مرتضی حائری نیز در این مکان به راز و نیاز پرداخته و می‌پردازند. هر وقت مرحوم آیت‌الله حائرى، مشکلی برایش پیش می آمد، مرحوم آیت‌الله بافقی را به مسجد جمکران می فرستاد و رفع مشکل می شد. هر وقت شهریّة حوزه تأمین نمی شد، مرحوم آیت‌الله حجّت، به مسجد مقدّس جمکران مشرّف می شد و همان روز، شهریّه تأمین می گردید.برای مرحوم آیت‌الله بروجردى، هر وقت مشکلی پیش می آمد، گوسفندی می فرستاد تا در کنار مسجد جمکران قربانی کنند. برای مرحوم آیت‌الله گلپایگانى، هر وقت مشکلی پیش می آمد، عریضه ای می نوشت و با گروهی از اصحاب و فرزندان خود، به مسجد مقدّس جمکران مشرّف می شد و توسّل می کرد و رفع مشکل می شد. مرحوم آیت‌الله مرعشى، چهل شب چهارشنبه، در مسجد جمکران بیتوته کرد. آیت‌الله صافى، در مورد پدر بزرگوارشان، مرحوم آیت‌الله حاج ملاّ جواد صافی گلپایگانى، نقل فرمودند که ملتزم بود حتّی الامکان، پیاده به مسجد جمکران مشرّف شود.آیت‌الله حاج سیّد محمدتقی خوانساری نیز غالباً پیاده مشرّف می شدند.3
در عصر زعامت مرحوم آیت‌الله حاج سیّد محمّد حجّت، قحطی و گرانی سختی پدید آمد، به طوری که نان سنگک دانه ای یک تومان رسید، در حالی که شهریّة طلاّب در ماه، فقط ده تومان بود. مرحوم آیت‌الله حجّت، چهل تن از طلاّب مهذّب و متدیّن را دستور داد که به مسجد مقدّس جمکران مشرّف شوند و در پشت بام مسجد، به صورت دسته جمعى، زیارت عاشورا را با صد سلام و صد لعن و دعای علقمه بخوانند و به حضرت موسی بن جعفر(ع)، حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت علی اصغر(ع) متوسّل شوند و رفع گرانی و نزول باران را از خداوند متعال بخواهند.آن چهل طلبه طبق فرمان مرجعیّت اعلای شیعه، به میعادگاه عاشقان شرف یاب شدند. بعد از ادای نماز تحیّت و نماز حضرت بقیّةالله، أرواحنا فداه، و توسّل به ذیل عنایت فرمانروای جهان هستى، به پشت بام مسجد رفتند. آنگاه ختم زیارت عاشورا را، طبق دستور آن مرجع وارسته، انجام دادند و حوائج خود را با شفیع قرار دادن سه باب الحوائج، به درگاه حضرت احدیّت، عرضه داشتند و مسجد را به قصد قم ترک کردند. راه قدیمی مسجد جمکران، از طرف روستای جمکران بود. گروه چهل نفری طلاّب، هنوز به دهِ جمکران نرسیده بودند که درهای رحمت گشوده شد و باران رحمت، سیل آسا فرو ریخت و طلاّب، ناچار شدند که لباس های خود را درآورند، حتّی کفش های خود را به دست گرفتند، از میان سیلاب ها عبور کردند.4
آیت‌الله العظمی بهجت دربارة مسجد جمکران فرمود: «خود این مسجد افراد را راهنمایی می‌کند، کسانی که آنجا (مسجد جمکران) می‌روند، مسجد خودش آنها را راهنمایی می‌کند. چیزی خاص بیشتر از آنکه در زمینة مسجد جمکران بیان کرده‌اند ندارم که بیان کنم. همة مطالب مربوط به مسجد را بزرگان گفته‌اند یا در کتاب‌هایشان نوشته‌اند. منتهی حرف من این است که ما معتقدیم این مشاهد مبارکه و مساجدی نظیر مسجد جمکران مستغنی از معرفی هستند، ما بر این اعتقاد هستیم. اگر کسی بگوید رفتیم و چیزی در آنجا ندیدیم، به حسب ظاهر باید گفت از روی اعتقاد صحیح نرفته است یا برای امتحان رفته یا همین‌طوری رفته است. به هر حال بهترین معرف این اماکن خودشان هستند».5
تاکنون کتاب‌های بسیاری دربارة کرامات و معجزات رخ داده در مسجد جمکران نوشته شده و بخش بایگانی ثبت تشرفات مسجد نیز مملو از عنایاتی است که غالباً در سطح عمومی منتشر نشده و در همانجا مانده است. ولی با این حال، کم نبوده‌اند آن دسته از اطرافیان ما که در این مسجد به آرزوها و آمال خویش دست یافته و از شرّ مشکلات‌شان رهایی یافته‌اند. جا دارد از خود بپرسیم آیا آن مشکلات و بیماری‌ها به قدر غیبت امام عصر(ع) برای ما و بشریت، ضرر و زیان داشته است. عجیب است که برخی از ما برای حلّ مشکلات کوچک و ناچیز خویش حاضرند چهل هفته را به مسجد مقدس جمکران شرفیاب شوند و تا برطرف شدن کامل مشکل خویش فریاد توسل برآورند امّا دعا برای فرج امام زمان که پیش از هرکس دیگری مایة فرج ماست، تنها لقلقه زبان ما بوده و هیچ‌گاه به طور جدی از غیبت امام زمان خویش ملول نگشته‌ایم؛ آیا وقت آن نشده که از صمیم دل در جمکران درخواست کنیم که: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج».
پی نوشت‌ها:

1. انوار المشعشعین، ج 1، ص 453.
2.گنجینة آثار قم، ج 2، ص 672.
3. ر.ک: مهدی پور، علی اکبر، اماکن منتسب به امام زمان(ع)
(1: جمکران)، فصلنامه انتظار، ش5.
4. مسجد مقدّس جمکران، ص 40؛ زیارت عاشورا و آثار شگفت، ص55 .
5. ملاقات برادران امور فرهنگی مسجد مقدّس جمکران با ایشان در مورخه 6/8/78، در بیت معظم له.
.........................................................................................................................................................

.........................................................................................................................................................

سرداب سامرا




از بررسی کاربردهای گوناگون واژة سرداب در لغت و عرف عامه مردم به خوبی معلوم می‌شود که این کلمه در کتاب‌های لغت و اصطلاح رایج در زبان اغلب مردم در طول تاریخ به یک معنی به کار می‌رود. توضیح آنکه سرداب و سردابه به خانه‌ای گفته می‌شود که آن را در زمان‌های سابق ـ به ویژه در مناطق گرمسیر ـ در آن موقع که هنوز وسایلی چون کولر، پنکه، یخچال و... ساخته نشده بود، در زمین می‌ساختند تا در ایام بسیار گرم تابستان از طریق سکونت در آنجا از گزند گرما در امان باشند و به وسیله قرار دادن اغذیه و اشربة فاسد شدنی در این مکان، از فاسد شدن آنها جلوگیری نمایند. مرحوم دهخدا دراین‌باره می‌نویسد:
سرداب خانه‌ای را گویند که در زمین سازند، خانه‌ای که در زیرزمین سازند تا در گرما به آن پناه برند و آب در آنجا نگاه دارند تا سرد بماند...1
سرداب غیبت

متوکل عباسی نسبت به شیعیان و دوستداران اهل‌بیت(ع) بسیار سخت‌گیری می‌کرد. تاریخ‌نگاران نقل می‌کنند که هیچ‌کس مثل متوکل به گماردن جاسوس و جمع‌آوری اخبار مناطق گوناگون اهتمام نداشت. وقتی جاسوسان وی و فرماندار نظامی مدینه، عبدالله بن محمد هاشمى، در مورد فعالیت‌های سیاسی امام هادی(ع) و نفوذ معنوی او در بین مردم و به ویژه شیعیان گزارش‌هایی به متوکل دادند او بسیار نگران شد؛ زیرا شرایط به گونه‌ای نبود که بتواند آن حضرت را به زور به زندان یا تبعید بفرستد یا جلوی فعالیت‌های او را بگیرد؛ از این رو به حیله و نیرنگ متوسل شد و به ظاهر نامه محبت‌آمیزی به امام هادی(ع) نوشت و او را به سامرا دعوت کرد.
آن‌گاه بدون معطلی یحیی بن هرثمه را با سیصد سرباز مأمور کرد که امام هادی(ع) را به همراه خانواده به سامرا، مرکز خلافت عباسى، منتقل نماید تا در سامرا از هر جهت بتواند آن حضرت را زیر نظر داشته باشد. به این ترتیب حضرت هادی(ع) در سال 236ق. به سامرا برده شد و بیش از بیست سال در بدترین شرایط، تحت‌نظر دژخیمان عباسی در شهر سامرا زندگی کرد و در نهایت با توطئه‌ای که متوکل چیده بود در سال 254ق. به شهادت رسید و جنازه مطهر آن حضرت در همان خانه مسکونی خودشان به خاک سپرده شد.
پس از شهادت امام هادی(ع) حضرت عسکری(ع) در همان خانه‌ای که پدر بزرگوارشان در آنجا زندگی می‌کردند سکونت گزیدند.
دربارة سرداب دو دیدگاه وجود دارد:
بسیاری بر این باورند با توجه به شرایط جغرافیایی منزل، همانند دیگر خانه‌ها از ابتدا این سرداب با همین عنوان و کارکرد وجود داشته است؛
برخی مانند مرحوم علامه عسکری بر این باور بوده اند که شهرهایی مانند سامرا و شهرری با گذر ایام به واسطه اختلاف ارتفاع پدیدار شده شهرهای جدید روی شهرهای قدیم ساخته می‌شده اند. بنای شهر جدید روی شهر قدیم باعث می‌شود که خانه‌های مسکونی شهر قدیمی کارکرد سردابی شهرهای جدید را پیدا کند. بنا بر این نظر، سرداب مورد بحث ما همان منزل مسکونی ائمه(ع) بوده که با ساخت شهر جدید چون در ارتفاع پایین‌تری قرار گرفته به مانند سرداب به نظر می‌آید.
هرکدام از دو نظر فوق را بپذیریم بنا بر گزارش‌های مسلم تاریخی و روایات معتبر متعدد تعداد قابل توجهی از تشرفات به محضر امام عصر(ع) تا آغاز غیبت کبرا و خصوصاً در دوره حیات امام عسکری(ع) در این خانه و سرداب شریف انجام گرفته است؛ از آن جمله‌اند: دیدار علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاویه بن حکم و...
خانه امام عسکری(ع) از آن جهت که محلّ سکونت و عبادت سه نفر از امامان شیعه یعنی امام هادى، امام حسن عسکری و امام مهدی(ع) بوده همواره در طول تاریخ مورد توجه و احترام مردم واقع شده است. علاوه بر آن به شهادت اسناد معتبر تاریخى، قبر بیش از بیست و دو تن از امام‌زادگان نیز در آن محل واقع شده که این امر در نوع خود نشانگر اهمیت و ارج این مکان شریف در نزد اولیای الهی است و از همین‌رو هماره مورد احترام شیعیان بوده است.
یکی از مهم‌ترین علل تحت نظر قرار گرفتن امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) دستیابی به حضرت مهدی(ع) بود؛ چون خلفای عباسی از طریق ده‌ها روایت ـ که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده بود ـ خبر داشتند که فرزند حضرت عسکری(ع)، امام مهدی(ع) بساط حکومت‌های جائر و غاصب را در هم خواهد پیچید و به ستمگری و ظلم پایان خواهد داد. از این‌رو همیشه در کمین بودند تا به محض تولد فرزند امام عسکری(ع) او را دستگیر نموده، به شهادت برسانند. اما مشیّت الهی آن بود که جریان تولد حضرت مهدی(ع) همانند تولد حضرت موسی(ع) به صورت نهانی در نزدیکی کاخ فرعون واقع گردد، بدون آنکه فرعون و دژخیمان او از این واقعه بویی ببرند. با این وجود تلاش برای دستیابی به حضرت مهدی(ع) همچنان ادامه داشت. حتی سال‌ها پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) خلفای عباسی منزل امام عسکری(ع) را زیرنظر داشتند و گاهی به طور ناگهانی به آنجا یورش می‌بردند تا بلکه بتوانند حضرت مهدی(ع) را دستگیر کنند؛ زیرا در جریان شهادت امام عسکری(ع) وقتی امام مهدی(ع) عموی خود ـ جعفر ـ را از نماز خواندن بر پیکر امام عسکری(ع) باز داشتند و خود بر پیکر آن حضرت نماز خواندند تقریباً بر همگان معلوم شد که امام مهدی(ع) علی‌رغم مراقبت‌های دژخیمان عباسی متولد شده‌اند و هم‌اکنون جانشینی حضرت عسکری(ع) را برعهده دارند. بنابراین، پس از شهادت امام یازدهم نه تنها از شدت تعقیب و جست‌وجوی عوامل حکومت کاسته نشد بلکه به جهت احساس خطر بیشتر بر شدت این کار افزوده شد. در یک مورد معتضد (شانزدهمین خلیفه عباسی) عده‌ای از سربازان خود را از بغداد به سامرا فرستاد تا به طور ناگهانى، در فرصتی مناسب در حالی که اطراف خانه امام عسکری(ع) را به محاصره در می‌آورند به داخل منزل یورش ببرند و اگر حضرت مهدی(ع) را در آنجا یافتند دستگیر نمایند. وقتی سربازان خلیفه وارد حیاط خانه امام عسکری(ع) شدند و بخش‌های مختلف خانه را مورد بررسی قرار دادند به در سرداب منزل رسیدند، از صدای تلاوت قرآن که به گوش می‌رسید متوجه شدند که امام مهدی(ع) در سرداب مشغول تلاوت قرآن هستند. با مشاهده این کار آنجا را به طور کامل به محاصره خود درآوردند و در پشت در سرداب منتظر ماندند تا موقع خارج شدن آن حضرت او را دستگیر نمایند. مدتی بعد امام(ع) در جلو چشم سربازان خلیفه از سرداب بیرون آمدند و آنجا را ترک کردند بدون اینکه حتی یک نفر از سربازان جرئت پیدا کنند تا کاری انجام دهند.
وقتی که امام(ع) کاملاً از دید سربازان دور شدند فرماندة نیروهای خلیفة عباسی به نیروهای خود دستور داد تا وارد سرداب شوند و امام(ع) را دستگیر نمایند. سربازها به او گفتند: مگر ندیدید که او از سرداب خارج شد و از مقابل شما عبور کرد و از خانه خارج شد؟ به محض شنیدن این خبر فرماندة دژخیمان عباسی در حالی که بسیار آشفته و نگران شده بود گفت: من کسی را ندیدم اگر شما او را دیدید چرا دستگیرش نکردید؟ آنها در پاسخ گفتند: ما گمان می‌کردیم که خود شما او را می‌بینید و لزومی نمی‌بینید که او را دستگیر کنیم در نتیجه ما هم هیچ‌گونه عکس‌العملی نشان ندادیم.2
از این تاریخ به بعد سرداب امام حسن عسکری(ع) به سرداب غیبت مشهور شد. این در حالی بود که سال‌ها پیش از آن؛ یعنی در سال 260ق. به دنبال شهادت حضرت عسکری(ع) دوران غیبت صغرا شروع شده بود.3
دشمنان امام عصر(ع) در دورة معاصر که همراه با اشغالگران اروپایی و آمریکایى، گستاخی و جسارتی افزون یافته اند در کنار دیگر جنایات جانسوز و بی‌رحمانه خود، طیّ دو نوبت بمب گذاری به تخریب این مکان نورانی همت گماشتند و تا حدّ زیادی به خواسته پلید خود دست یافتند. بنای سرداب پیش از این بمب‌گذاری‌ها و تخریب، دارای سه قسمت عمده به شرح زیر بود:
یک غرفة شش ضلعى، یک غرفه مستطیل کوچک و یک غرفه به شکل مستطیل بزرگ. توضیح بیشتر آنکه غرفة مستطیل بزرگ در میان مردم به «مصلای مردان» و غرفه مستطیل شکل کوچک به «مصلای بانوان» معروف بود. این بخش‌ها با دو راهرو بلند و طولانی به یکدیگر مربوط می‌شدند؛ یعنی یک راهرو طولانی مصلای مردان و مصلای زنان را به هم وصل می‌کرد و یک راهرو طولانی دیگر بین مصلای مردان و غرفه شش ضلعی وجود داشت.
همچنین این بخش‌های سه‌گانه هر یک از طریق روزنه‌ای کوچک و طولانی که از قسمت‌های فوقانی دیوار آغاز شده تا پایین‌ترین حدّ دیوار بیرونی مسجد جامع امتداد می‌یابد و نور و هوا دریافت می‌کرد.
پلکانی که راه ورود و خروج سرداب بود و به غرفه شش ضلعی منتهی می‌شد، دارای بیست پله بود. ورودی این پلکان و سرداب در داخل ساختمان مسجد و بر دیواری قرار گرفته بود که ورودی نمازخانه نیز در آن واقع بود.
طول مصلای مردان پنج متر و هشتاد سانتیمتر و عرض آن سه متر و پنجاه سانتی‌متر بود در ضمن طول مصلای زنان چهار متر و شصت سانتی‌متر و عرض آن سه متر بود. طول راهرویی که مصلای مردان و زنان را به هم مربوط می‌ساخت چهار متر بود.
طول روزنه‌ای که نور غرفه شش ضلعی را تأمین می‌کرد حدود شش متر و طول روزنه‌ای که نور مصلای زنان را تأمین می‌کرد چهار متر و پنجاه سانتی‌متر بود. در انتهای غرفه مستطیل شکل یعنی انتهای همان مصلای مردان، یک در چوبی که معروف به باب غیبت بود وجود داشت، در پشت این در اتاق کوچکی قرار داشت که طول آن یک مترو پنجاه سانتی‌متر بود. این اتاق به نام محل غیبت شهرت پیدا کرده که در حقیقت بخش مکمل غرفه مستطیل شکل بزرگ محسوب می‌شد و در جلوی آن حفاظ مشبکی بود که آن را از بقیه غرفه جدا می‌کرد. چاه معروف به چاه غیبت هم در گوشه‌ای از همین اتاق قرار داشت.
اشاره به این نکته نیز خالی از فایده نیست که این سرداب در جهت غربی صحن عسکریین(ع) به سمت شمال واقع شده و در طول تاریخ اصلاحات و تعمیرات زیادی در آن انجام گرفته است. همیشه در موقع تعمیر و ترمیم بارگاه عسکریین(ع) در ساختمان سرداب نیز تغییرات و اصلاحاتی به عمل آمده است؛ به عنوان مثال در زمان‌های گذشته، از داخل بارگاه عسکریین(ع) از کنار مرقد حضرت نرجس خاتون به سرداب می‌رفتند و این وضع به همین صورت تا سال 1202ق. ادامه داشت و در این سال احمد خان دنبلی برای سرداب راهی جداگانه از طرف شمال باز کرد و راه سرداب از طرف روضه عسکریین(ع) را مسدود نمود و صحن سرداب را جداگانه ساخت که تقریباً از یک فضای بزرگی به طول 60 متر و عرض 20 متر برخوردار است.
بنابراین اگر در کتاب‌هایی چون «مزار» شهید اوّل اعمال و دعاهای مربوط به زیارت این سه امام در یک مکان ذکر شده است؛ علت آن است که در زمان سابق راه سرداب نیز از پشت حرم عسکریین(ع) در یک ساختمان بوده است، لذا پس از زیارت عسکریین(ع) بلافاصله زیارت امام زمان(ع) و سپس زیارت حضرت نرجس خاتون ذکر شده است.
در هرحال این سرداب در طول تاریخ به اندازه‌ای مورد توجه مردم بوده است که در آن آثار ارزشمندی از منبت‌کاری و کاشی‌کاری و سایر هنرهای معماری به کار رفته است. از جمله این اشیا، درِ چوبی نفیسی است که از دوران خلافت عباسیان به جای مانده است و از ویژگی‌های هنری و تاریخی ارزشمندی برخوردار است.
دشمنان مکتب تشیع در طول تاریخ، گاه از سر جهالت و گاه به خاطر عنادی که با اهل‌بیت(ع) داشتند، با به کارگیری عوامل خود، از راه جعل افسانه‌های خیالی و بی‌اساس و نسبت دادن آن به شیعیان، اصل مکتب تشیع را زیر سؤال ببرند و پیروان آن را مورد تمسخر و استهزا قرار دهند. ابن خلدون در این زمینه می‌نویسد:
«غلو کنندگان شیعه مخصوصاً دوازده امامی‌ها می‌پندارند: دوازدهمین امامشان که محمدبن حسن العسکری است که از او به لقب مهدی یاد می‌کنند، داخل سرداب خانه‌شان در شهر حله متولد شد و در حالی که در آغوش مادرش مخفی بود غائب گشت و او در آخرالزمان ظهور و
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, توسط سید سجاد


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

شمايل و صفات امام زمان (عج) از نگاه معصومین:

اوصاف آن حضرت با دقت تمام از زبان پيامبر (ص) و ائمه (ع) بيان شده است . شايد فلسفه اين امر بدان جهت بوده که با ذکر اين اوصاف جلوي هر کسي را که قصد داشته ادعاي مهدويت بکند ، بگيرند . چرا که مساله ظهور امام مهدي در آخرالزمان يکي از ضرورتهاي ديني هم شده بود . و از آنجا که فراهم آمدن تمام اين صفات و ويژگيها ، که در روايات اسلامي ذکر آنها رفته ، در شخص مدعي مهدويت امکان ناپذير است بنابراين باعث مي شود تا دروغ او پيش مردم فاش شود .
درباره اوصاف آن حضرت چنين آمده است :
1- رسول خدا (ص) اوصاف حضرت مهدي را چنين مي فرمايد : «مهدي از من است ، او بلند پيشاني است و داراي بيني باريکي است که ميانش اندک برآمدگي دارد . مهدي از فرزندان من است . چهره اش چون ماه تابان است . چشمان گردي دارد . رنگش ، رنگ عربي و بدنش ، بدن اسرائيلي است . صورتش مثل دينار (گرد و سرخ) است . دندانهايش چون اره (تيز و بران) و شمشيرش چون سوزش آتش است».
2- امام علي (ع) نيز در توصيف حضرت قائم چنين مي فرمايد :
«مهدي ديدگاني مشکي دارد و موهايي پر پشت . او داراي چهره سرخ و پيشاني نوراني است . صاحب خال و علامت است . عالمي است غيور که اخبار گذشتگان را داراست . ساحت و درگاهش از همه شما گشاده تر و دانش او را تمام شما افزون تر و بيش تر از همه شما به جاي آرنده صله رحم است . به مرغ (که در آسمان پرواز مي کند) اشاره مي کند و در دستش فرو مي افتد ، و شاخي (خشک) در زمين مي کارد ، سبز مي شود و برگ مي آورد».


3- امام حسين (ع) درباره اوصاف آن حضرت نيز چنين مي فرمايد :
«مهدي را از روي سکينت و وقاري که دارد و همچنين دانش او به حلال و حرام و نيازمندي مردم به او و بي نيازي او از مردم مي شناسيد».
4- امام باقر (ع) اوصاف امام مهدي را چنين بيان کرده است :
«سياهي چشمانش تابنده و پنجه هايش قوي و زورمند است و زانوانش بزرگ و شکمش فربه است . پشت او دو خال است ، خالي به رنگ پوستش و خالي همانند خال پيامبر ، ابروانش به هم پيوسته است ، ديدگانش از کثرت شب بيداري و عبادت آشکار است ، سياهي چشمانش تابنده است . در صورتش اثري (خالي) است ، سينه اش فراخ است ، شانه هايش را (به دو طرف بدنش) رها مي کند و سر استخوانهاي کتفش بزرگ و درشت است».
5- امام صادق (ع) نيز درباره اوصاف آن حضرت فرموده است :
«مهدي خوش سيما ، گندمگون است که به سرخي مي زند ، ابرو کمان و نوراني است و سياهي چشمانش بغايت سياه است ، چشمان فراخ دارد ، بالاي بيني اش برآمده است ، بيني عقابي دارد و پيشاني بلند ، او خاشع است و نازک مثل شيشه ، هيبتش مردم را مي ترساند ، به مردم و دلها نزديک است ، شيرين گفتار و خوش سيماست ، ساقهايش باريک است و بدني نيرومند دارد ، چون بر کوه بانگ زند صخره ها از هم بپاشند و فرو ريزند ، دست بر بنده اي نمي نهد جز آنکه دلش همچون پاره هاي آهن (سخت و نيرومند) مي گردد . نه بسيار بلند بالاست و نه بسيار کوتاه بلکه ميانه قامت است ، سر گرد دارد و سينه ای فراخ ، بلند پيشاني است و ابروهايش پيوسته است ، بر گونه راستش خالي است گويا دانه مشک است که بر قطعه عنبر ساييده باشند».
6- امام رضا (ع) نيز اوصاف امام را چنين بيان کرده است :
«او شبيه من و شبيه موسي بن عمران است . هاله هايي از نور او را احاطه کرده که به پرتو قدس درخشيدن گيرد . داراي اعتدال اخلاق است و رنگي شاداب دارد . در هيبت بدني به رسول خدا (ص) شبيه است . نشانه اش آن است که (از نظر سن) سالخورده است اما سيماي جوان دارد تا آنجا که بيننده او را چهل ساله يا کمتر مي انگارد . ديگر از علايم او آن است که تا گاه مرگ و با وجود گذشت روزها و شبها ، اصلا پير نمي شود»


نوشته شده در تاريخ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

 

انتظار، سرفصل امید به آینده‌ای روشن و مایه عشق و شور و امید و تلاش برای آماده‌سازی خود و جامعه برای آمدن و ظهور امام منتظر است. انتظار، هرگز یك روحیه بازدارنده، فلج‌كننده و یأس‌آور نیست، بلكه موجب دوركردن عنصر بدبینی به آینده، از نهاد انسان در جامعه بشری است. انتظار، معیار ارزش انسان‌ها است. آرزوها و آمال انسان‌ها معیار خوبی برای سنجش میزان رشد و تعالی آن‌ها است. آرزوهای متعالی، حكایت از كمال روح و رشد شخصیت انسان‌ها می‌كند؛ برعكس آرزوهای حقیر و بی‌ارزش، نشان از بی‌اهمیتی و رشدنیافتگی افراد دارد. آرزوها، انسان را به حركت وا می‌دارد.

انتظار، اعتراض دائمی برضد بی‌عدالتی‌ها است؛ نجات از سكون و ركود است، ‌در صحنه‌بودن است. انتظار، نقش مهمی در سازندگی، پویایی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت دارد. اگر انسان منتظر، به وظایفی كه برای او شمرده شده است عمل كند، به الگوی مطلوب انسان دیندار دست می‌یابد.

انتظار مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اقتدای به او، ‌بیعت با او و سرسپاری به فرمان او است؛ سنگربانی عقیده، مرزبانی اندیشه و مبارزه در راه پاسداری از حریم دین و ولایت است. انتظار فرج، كار است، حركت است، تلاشی هدفمند است و با بی‌هدفی، سكون و تن‌آسایی سازگاری ندارد. مگر می‌شود در انتظار سرسبزی روزگاران بود و در فصل برگ‌ریزان، از پا نشست؟

منتظر، تلاشگری نستوه است كه برابر هر انحرافی می‌ایستد و با الهام از شیوه و آیین امام و مقتدای مورد انتظار خویش، در راه اصلاح خود و جامعه‌اش به جهاد و مقاومت می‌پردازد. از آن زمان كه فرشتگان الهی به امر خدا، برابر حضرت آدم علیه السلام سر به سجده فرود آوردند، بحث از انتظار موعودی از سلاله آخرین پیامبر الهی به میان آمد. دیگر این، وظیفه تمام فرستادگان آسمانی شد كه منتظر باشند و دیگران را هم به انتظار دعوت كنند. آن زمان كه لوط، برابر فاسدان قوم خود قرار گرفت و گفت: «كاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تكیه‌گاهی استوار پناه می‌جستم»(1) اندیشه انتظار قائم، در روح و جانش جاری بود. امام صادق علیه السلام فرمود: 

حضرت لوط  علیه السلام این سخن را نگفت، مگر برای تمنای دسترسی به قدرت قائم ما. و آن تكیه‌گاه استوار، چیزی نبود، جز استواری و توانایی یاران او ... (2).

انتظار، در زمان غیبت و عدم حضور ظاهری امام در جامعه، به نوعی، اعلام پذیرش ولایت و امامت آخرین وصی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است و همین انتظار موجب می‌شود ارتباط شیعیان با امامشان ـ اگرچه به صورت ارتباط قلبی و معنوی ـ حفظ شود.

 

 

 

 

اما به‌راستی منتظر واقعی كیست؟...

منتظر واقعی، كسی است كه به امامش معرفت داشته باشد؛ یعنی اعتقاد به ولایت و معرفت به شخصیت او. اعتقاد به ولایت، تعهد و پیمانی است كه جز با اطاعت كامل نمی‌شود. كسی منتظر واقعی است كه علاوه بر خودسازی به دیگرسازی نیز بپردازد، تا از این طریق، زمینه‌های ظهور آن حضرت را فراهم سازد.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از این‌كه ستاره پرفروغ امامت امامان علیهم السلام طلوع كند، برترین جهاد امتش را انتظار فرج دانسته است؛ زیرا انتظار فرج، انتظار جهاد و انقلابی عظیم بر ضد تمام ظلم‌ها و جنایت‌ها و اجرای عدالت به تمام معنا در سراسر جهان است. حضرت علی  علیه السلام در حدیثی فرموده است:

كسی كه در انتظار اقامه نماز به سر برد، در طی زمان انتظارش، در حال نماز به شمار می‌رود.(3)

پس كسی كه در انتظار اقامه دین حق و برپایی دستورهای الهی در سراسر جهان است، چه پایگاه و منزلتی دارد؟ در زندگی ظاهری دنیا، هر امام، در عصر خود به حمایت و یاری پیروان و شیعیان خود نیاز دارد. امام، اگر علی علیه السلام هم باشد، اگر حمایتگری نیابد و شاهد خیانت دوستان باشد، مجبور به خانه نشینی است، تا چه رسد به امامی كه در غیبت به‌سر می‌برد و انقلاب بسیار عظیمی در پیش دارد كه فقط با حمایت پیروان و شیعیانش تحقق خواهد پذیرفت.

 

 

اگر منتظر بازگشت یوسف زهراییم، آیا آماده استقبالیم؟...

عاشق و دلباخته گل نرگس، منتظر نشانه و علامت نیست؛ بلكه منتظر خود حضرت است و می‌داند این آمادگی، جز با اطاعت از فرامین آن امام بزرگوار، به‌دست نمی‌آید.

حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف  فرمود:

پس هر یك از شما باید به آنچه به وسیله آن به دوستی ما نزدیك می‌شود عمل كند و آنچه از جانب او، ما را به خشم و ناراحتی نزدیك نماید دوری كند؛ زیرا فرج ما آنی و ناگهانی فرا می‌رسد.

این حدیث، وظیفه ما را به خوبی مشخص می‌كند و ما را متوجه این امر می‌كند كه در هر حال باید آماده ظهور حضرت باشیم. امام صادق علیه السلام فرموده است:

برای ظهور و قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خود را مهیا سازید؛ گرچه این آمادگی در حد فراهم كردن یك تیر باشد.(4)

حضرت، برای برپایی عدالت، قیام مسلحانه می‌كند. در حقیقت، این حدیث می‌خواهد بگوید كسی كه طالب ظهور آن حضرت است، باید در جهت زمینه‌سازی نهایت جهاد و كوشش را بنماید.

 

 

 

امام هادی علیه السلام فرمود:

قائم آل محمد، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه واجب است در زمان غیبتش منتظر او باشند و زمان ظهورش، مطیع باشند.

بنابراین امام معصوم در این حدیث، انتظار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را واجب دانسته است.

با توجه به جایگاه بلندی كه انتظار در مكتب شیعه دارد و تأكیدها و سفارش‌های فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام بر موضوع انتظار فرج، شیعیان باید به این موضوع اهتمام بیشتر و توجهی درخور داشته باشند. باید مراقب بود اعتیاد به غیبت امام، گریبانگیر ما نشود.

هم‌اكنون هزار و اندی سال از غیبت آن امام معصوم می‌گذرد و هنوز اذن ظهور از ناحیه ذات اقدس اله صادر نشده است.

 

 

چرا تأخیر؟...

یقیناً تأخیر از ما است؛ زیرا طبق فرمایش مولایمان، این ما هستیم كه یكدل نشده‌ایم و در راه او به‌طور شایسته، قدم بر نداشته‌ایم:

اگر شیعیان ما كه خداوند آنان را در بندگی‌اش یاری كند، در عهد و وفای به ولایت ما یكدل و یك‌صدا بودند، میمنت دیدار و ظهور ما این‌قدر به تأخیر نمی‌افتاد.(5)

عدم وفای به عهد پیروانش، موجب محرومیت جهان بشریت از این فیض بزرگ خدایی شد. آیا جز این است كه زندان غیبت، دستان یداللهی او را بسته است و از تزلزل و تحیر بشریت در غم و اندوه به سر می‌برد و با دلی غمگین، همگان را به دعا برای تعجیل در فرج خویش فرا می‌خواند.

همیشه دردهایمان را برای حضرت سوغات نبریم؛ بلكه به وظایفمان مقابل حضرت كه یكی از آن‌ها دعای بسیار برای تعجیل در ظهور او است اهمیت دهیم. به راستی آیا برای ما عذری در كوتاهی از این دعای مهم باقی می‌ماند؟ چرا كه بهترین و مؤثرترین عملی كه بتوان با آن پدر مهربان ارتباط برقرار كرد و بسیار در تعجیل ظهورش مؤثر می‌باشد، دعا است.

مولای ما! شب سیاه غیبت تو بس طولانی شده است. بسیاری در این سیاهی شب به سوی دنیا می‌گریزند؛ اما سپیده دم كه آن‌ها دورش می‌پندارند، به زودی آشكار خواهد شد.

همیشه دردهایمان را برای حضرت سوغات نبریم.

  

پی نوشتها:

(1) سوره هود، آیه 80.

(2) بحار الانوار، ج12، ص 158.

(3) بحارالانوار، ج7، ص255.

(4) همان، ج52، ص366.

(5) همان، ج53، ص177.

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

راجع به اينکه امام زمان (ارواحنا له الفداء) به هنگام ظهور چه مطالبي را مي گويند و با چه سخناني آغاز خواهند نمود، رواياتي است، از جمله ي آنها روايتي است که محدّث بزرگوار مرحوم شيخ علي يزدي حائري متوفاي سال 1333 هـ.ق نقل کرده است. او مي گويد: زماني که قائم آل محمد عليهم السلام ظهور کند، ما بين رکن و مقام مي ايستد و پنج ندا مي دهد:

1. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم.

2. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم.

3. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين قَتَلُوهُ عَطشاناً.

4. الا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين طَرَحُوهُ عُرياناً.

5. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين سَحَقُوهُ عُدواناً. (الزام الناصب ، ج 2 ، ص 282)

آگاه باشيد اي جهانيان که منم امام قائم، آگاه باشيد اي اهل عالم که منم شمشير انتقام گيرنده، بيدار باشيد اي اهل جهان که جدّ من حسين را تشنه کام کشتند، بيدار باشيد اي اهل عالم که جد من حسين را روي خاک افکندند، آگاه باشيد اي جهانيان که حق جد من حسين را از روي کينه توزي پايمال کردند.

طبق اين نقل، سه نداي اخير، مخصوص و ويژه ي جد بزرگوارش امام حسين (ع) است و مصائب جگرخراش آن سيد ابرار را بازگو مي کند و اذيت و آزارهاي جانکاهي که بر آن حضرت در صحنه ي خونين کربلا رفت، را يادآوري مي فرمايد.

 

 

 

نخست از قتل جدّ خود سخن مي گويد که خود اعظم المصائب و بزرگترين فاجعه، در جهان اسلام به شمار مي آيد. و در کنار همين مطلب و همراه آن مصيبت تأثرانگيز و رقّت بار، عطش امام حسين (ع) را ياد مي کنند، مصيبتي که هيچکس آن را توجيه نمي کند و حتّي درباره دشمن خود نپسنديده و روا نمي دارد و به حقيقت، لکه ننگين و عاري بر دامن بني اميه و آل زياد- عليهم اللعنه- و سپاه ديو و دد صفت کوفه و شام گرديد که براي ابد قابل رفع و زوال و شستشو نخواهد بود. آنگاه مصيبت رقت انگيز ديگري را از جدّ خود حسين (ع) ذکر مي کنند و آن روي خاک افکندن بدن مبارک آن حجت بالغه ي الهي است که در هيچ منطق و مکتبي روا نبوده و نيست. و همراه تذکر اين مصيبت، نکته ي ديگري را ذکر مي کنند که دلها را مي شکافد و اشک غم و اندوه را بر گونه، روان مي سازد و آن مصيبت عريان کردن بدن نازنين آن امام معصوم و آن انسان آزاده ي خداجو و با عظمت است که خود پناه مستضعفان و محرومان و نقطه ي بارز اميد اهل ايمان بلکه مطلق انسان ها بود.

راستي چه کسي مي تواند تحمل اين فاجعه ي بزرگ را بکند که بدن مقدس ولي اعظم پروردگار را برهنه روي خاک بيندازند؟

در آخر، از بزرگترين فاجعه اي که در کربلا صورت گرفت و به دست آن وحشي صفتان دور از انسانيت بر بدن مبارک حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) واقع شد، سخن مي گويند و آن موضوع کوبيده شدن نازنين پيکر تقوا و طهارت، بدن مقدس حسين (ع) است. موضوعي که هيچ کسي که کمترين مراتب انسانيت را دارا باشد آن را نمي پذيرد و صحّه بر آن نمي گذارد و با هيچ منطقي قابل توجيه نيست. موضوعي که هر چند انسان به کشتن دشمن سرسخت خود رضا دهد، بدان رضا نخواهد داد. مصيبتي که انسان متعارف و خالي از کينه و پستي، تاب شنيدن آن را ندارد و به حقيقت، انسان از وقوع آن در کربلا آن هم نسبت به بدن پسر ريحانه ي پيامبر اکرم (ص)، شرمسار و سربزير گرديد.


نوشته شده در تاريخ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

پرهيز از افراط و تفريط:

امام زمام (عج) در توقيعي مي فرمايند:

«تقوا پيشه کنيد، تسليم ما باشيد و کار را به ما واگذاريد که بر ماست شما را از سرچشمه سيراب بيرون آوريم چنانکه بردن شما به سرچشمه از سوي ما بود ... به سمت راست ميل نکنيد و به سوي چپ نيز منحرف نشويد.» (1)

 

توجه به آن حضرت همراه با محبت

امام زمان (ع) در توقيع شريفي خطاب به شيعيان مي فرمايند: «توجه خود را همراه با محبت و دوستي به سوي ما قرار دهيد و در مسير دستورات روشن و قطعي دين حرکت کنيد که همانا من براي شما خيرخواهي مي کنم و خداوند گواه است بر من و شما و اگر نبود علاقه ما به نيکو بودن شما و رحمت و مهربانيمان بر شما، به سخن گفتن با شما نمي پرداختيم.»(2)

 

ولايت حضرت علي (ع)

در تشرف مرحوم علي بغدادي (ره) در مسير کاظمين، ايشان پرسش هايي را از محضر امام زمان (ع) مي پرسد از جمله مي گويد:

پرسيدم: «روزي نزد مرحوم شيخ عبدالرزاق که مدرس حوزه بود، رفتم. شنيدم که بر روي منبر مي گفت: کسي که در طول عمر خود روزها روزه باشد و شب ها را به عبادت به سر برد و چهل حج عمره بجاي بجاي آورد و در ميان صفا و مروه بميرد ولي از دوستداران و محبان و مواليان اميرالمؤمنين (ع) نباشد براي او چيزي محسوب نمي شود.» امام زمان (ع) فرمودند: «آري والله براي او چيزي نيست.»

 

توسل به حضرت زينب (ع) جهت تعجيل در فرج

در تشرف آقا شيخ حسن سامرايي (ره) در سرداب مقدس، حضرت فرمودند: «به شيعيان و دوستان ما بگوييد که خدا را قسم دهند به حق عمه ام حضرت زينب (ع) که فرج مرا نزديک گرداند.» (3)

 

عرضه اعمال به محضر مقدس امام زمان (عج)

در تشرف مرحوم شيخ محمد طاهر نجفي (ره) خادم مسجد کوفه، حضرت مي فرمايند: «آيا ما شما را هر روز رعايت نمي کنيم؟ آيا اعمال شما بر ما عرضه نمي شود؟»

 

شيعيان چرا ما را نمي خواهند؟!

مرحوم حاج محمد علي فشندي تهراني (ره) مي گويد که در مسجد جمکران سيدي نوراني را ديدم، با خود گفتم اين سيد در اين هواي گرم تابستاني از راه رسيده و تشنه است ظرف آبي به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: آقا! شما از خدا بخواهيد تا فرج امام زمان (ع) نزديک گردد. حضرت فرمودند: «شيعيان ما به اندازه آب خوردني ما را نمي خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما مي رسد.»

 

اخلاص در عمل

يکي از علماي بزرگ اصفهاني مي گويد: «شبي در عالم رؤيا امام زمان (ع) را ديدم. به ايشان عرض کردم چه کنم که به شما نزديک شوم؟» فرمودند: «عملت را عمل امام زمان (ع) قرار بده.» من به ذهنم رسيد که يعني در مورد هر کاري ببين اگر امام زمان (ع) اين کار را مي کند تو هم انجام بده. پرسيدم: «چه کنم که در اين امر موفق باشم؟!» فرمود: «الاخلاص في العمل؛ يعني، در کارهاي خود اخلاص داشته باش.»(4)

 

بردباري و شکيبايي

در تشرف مرحوم سيد کريم پينه دوز (ره) از اخيار تهران که در خانه اجاره اي زندگي مي کرده است و با پايان يافتن مدت اجاره دچار رنج و زحمت مي گردد ضمن اينکه به او بشارت مي دهند، نگران نباشيد منزل درست مي شود مي فرمايند: «دوستان ما بايد در فراز و نشيب ها شکيبا و بردبار باشند.»(5)

 

تحصيل معارف اهل بيت (ع)

مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني (ره) که سال ها در نجف اشرف نزد علماي بزرگ دانش آموخته بود و اجازه اجتهاد از مرحوم آيت الله ناييني (ره) داشت و به دنبال درک حقايق، مباحث فلسفه را نزد استادان فن تا بالاترين رتبه خوانده بود؛ مي گويد: «ديدم دلم آرام نگرفته و به درک حقايق عالم توفيق نيافته ام. رو به عرفان آوردن و مدتي از محضر استاد عارفان و سالکان آقا سيد احمد کربلايي (ره) استفاده مي کردم تا از نظر ايشان به حد کمال قطبيت و فناء في الله رسيدم. اما ديدم اين مطالب و اين رفتارها با ظواهر قرآن و سخنان اهل بيت عليهم السلام موافق نيست و به آرامش و اطمينان قلب نرسيده بودم.» مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني (ره) تنها راه نجات را در توسل به پيشگاه حضرت مهدي (ع) مي بيند، به همين جهت مي گويد: «خود را از بافته هاي فلاسفه و افکار عرفان خالي کردم و با کمال اخلاص و توبه به آن حضرت توسل پيدا کردم. روزي در وادي السلام نزد قبر حضرت هود و صالح عليهماالسلام در حال تضرع و توسل بودن که حضرت صاحب الزمان (عج) را مشاهده کردم.» ايشان فرمودند: «طَلَبُ المَعارِفِ مِن غَيرِ طَريقِنا اَهل البيت مُساوِقَّ لِلأنکارنا و قَد اَقامني الله و انا الحُجّه بنُ الحسن؛ يعني، جست و جوي معارف و شناخت طريق از غير مسير ما اهل بيت طهارت مساوي است با انکار ما و همانا خداوند مرا براي هدايت بشر برپا داشته است و من حجه بن الحسن هستم.» مرحوم اصفهاني (ره) مي گويد: «پس از آن از فلسفه و عرفان بيزاري جستم و تمامي نوشته هاي خود را در اين موارد به رودخانه ريختم و به سوي قرآن و احاديث پيامبر (ص) روي آوردم.»

 

کمک به مردم

در توقيعي شريف، به مرحوم آيت الله العظمي حاج سيد ابوالحسن اصفهاني (ره) دستور دادند: «اُرخِص نَفسَک وَ اَقبِل مجلِسَک فِي الدِّهليز واقضِ النّاس نحن نَنصُرکُ؛ يعني، خودت را براي مردم ارزان کن! و در دسترس همه قرار بده و محل نشستن خود را در دهليز خانه ات قرار بده تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند و حاجت هاي مردم را برآورد، ما ياريت مي کنيم.»(6)

 

توجه به پدر و مادر

در احوالات يکي از محبان و شيعيان آمده که پدر پيري داشت و بسيار به او خدمت مي کرد. ايشان شب هاي چهارشنبه به مسجد سهله مي رفت اما پس از مدتي اين کار را ترک نمود. دليل آن را پرسيدند، گفت چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفتم در شب آخر نزديک مغرب تنها به مسجد سهله مي رفتم عرب بياباني را ديدم سوار بر اسب که سه بار به من فرمود: «از پدرت مراقبت کن.» من فهمديم که امام زمان (ع) راضي نيستند من پدرم را بگذرام و به مسجد سهله بروم.(7)

 

توسل به قمر بني هاشم (ع)

از مرحوم آيت الله مرعشي نجفي (ره) نقل شده است که يکي از علماي نجف اشرف که به قم آمده بود مي گفت: «مدتي براي رفع مشکلي به مسجد جمکران مي رفتم و نتيجه نمي گرفتم روزي هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم مولا جان! آيا بد نيست با وجود امام معصوم (ع) به علمدار کربلا قمر بني هاشم (ع) متوسل شوم و او را در نزد خدا شفيع قرار دهم؟!» در حالتي ميان خواب و بيداري امام زمان (ع) فرمودند: «نه تنها بد نيست و ناراحت نمي شوم بلکه شما را راهنمايي مي کنم که چون خواستي از حضرت ابوالفضل العباس (ع) حاجت بخواهي اين چنين بگو: يا أبالغوث ادرکني.»(8)

 

احترام به قرآن

در تشرفي که براي مرحوم حاج شيخ محمدحسن مولوي قندهاري در حرم مطهر ابوالفضل العباس (ع) روي داده است ايشان مي گويد ديدم قرآني روي زمين بر سر راه افتاده است به من فرمودند: «هوشيار باش و به قرآن احترام کن. من خم شم و قرآن را برداشتم و بوسيدم و در قفسه گذاشتم.»(9)

 

خدمت به محرومان

آقاي محمد علي برهاني مي گويد در خرداد 1358 هـ.ق براي رسيدگي به مردم محروم منطقه فريدن رفته بودم. هنگام بازگشت ماشين خراب شد و در بيابان تنها ماندم. ديدم چاره حز توسل به مولايم حضرت صاحب الزمان (ع) نيست، به آن حضرت متوسل شدن و گفتم: «يا اباصالح المهدي! ادرکني.» ناگهان وجود مبارک امام زمان (ع) تشريف آوردند و ضمن بشارت به آمدن وسيله نقليه فرمود: «ما هم اينجا رفت و آمد مي کنيم. شما هم خيلي مأجوريد چون خدمت به محرومين مي کنيد. و اين روش جدّم حضرت علي (ع) است. تا مي توانيد در حدّ تمکّن به اين طبقه خدمت کنيد و دست از اين کار بر نداريد که کار خوبي است.»(10)

 

روضه حضرت ابوالفضل (ع)

در تشرّف آقاي محمد علي فشندي تهراني (ره) پس از اينکه نماز امام حسين (ع) در شب هشتم ذيحجه را به او ياد مي دهند حاج محمد علي مي پرسد: «فردا شب امام زمان (ع) در چادرهاي حجاج مي آيد و به آنان نظر دارد؟» فرمود: «در چادر شما مي آيند چون فردا شب مصيبت عموريم حضرت ابوالفضل (ع) در آن خوانده مي شود.»(11)

 

ايران شيعه، خانه ماست

مرحوم آيت الله ميرزا محمد حسن نائيني (ره) در دوران جنگ جهاني اول و اشغال ايران توسط قواي انگليس و روس خيلي نگران بودند از اين که کشور دوستداران امام زمان (ع) از بين برود و سقوط کند. شبي به امام عصر (ع) متوسل مي شود و در خواب مي بيند ديواري است به شکل نقشه ايران که شکست برداشته و خم شده است و در زير اين ديوار تعدادي زن و بچه نشسته اند و ديوار دارد روي سر آنها خراب مي شود. مرحوم نائيني چون اين صحنه را مي بيند بسيار نگران مي شود و فرياد مي زند: «خدايا، اين وضع به کجا خواهد انجاميد؟» در همين حال مي بيند حضرت ولي عصر (ع) تشريف آوردند و با دست مبارکشان ديوار را که در حال افتادن بود گرفتند و بلند کردند و دوباره سر جايش قرار دادند و فرمودند: «اينجا (ايران شيعه)، خانه ما است. مي شکند، خم مي شود، خطر است ولي ما نمي گذاريم سقوط کند ما نگهش مي داريم.»(12)

 

مواظبت بر قرائت و خواندن قرآن

در تشرّف شيخ محمد حسن مازندراني که به بيماري سل مبتلا بوده است او را شفا مي دهند و به او مي فرمايند: «بر ت باد به مواظبت بر قرائت قرآن.» (13)

 

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

ازدواج امام زمان (عليه السلام)

مقدّمه

 

يكى از مباحث پيرامون شخصيّت حضرت مهدى (عج)، زندگى شخصى و خانوادگى آن حضرت است، سخن از ازدواج يا عدم آن و داشتن فرزند و مكان زندگى و وضعيّت زندگى اولاد او و كيفيّت زندگى آن حضرت از بحثهاى جذّابى است كه احياناً در اذهان بسيارى از معتقدان به او ابهاماتى وجود دارد، كه معمولا با جوابهاى ضدّ و نقيضى نيز مواجه ميشوند.

اساساً غيبت طولانى آن حضرت از نگاه زندگانى شخصى و خصوصى وى اين سؤال را بوجود ميآورد كه آيا در اين مدّت، حضرت مهدى(عليه السلام)ازدواج كرده است يا خير؟

برخى اين سؤال را به صورت اشكال مطرح كرده و ميگويند: اگر ازدواج كرده و همسر دارد، لازمهاش داشتن فرزند است، و لازمه اين نيز فاش شدن اسرار و شناسايى آن حضرت است، كه با حكمت و فلسفه غيبت منافات دارد.

و اگر ازدواج نكرده است، پس به سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و به امر شرعى مستحب عمل نكرده است، كه اينهم با مقام و شأن آن حضرت نميسازد، زيرا وى رهبر دينى مردم است و در عمل به مستحبات همچون واجبات، بايد پيشقدم باشد، و فرضِ وجود امامي كه مستحب مؤكّد شرعى را ترك كند، و در واقع عمل مكروهى را انجام دهد بسيار مشكل، و جاى استبعاد دارد.

پس اگر ازدواج نكرده باشد اشكال ترك مستحبّ از طرف معصوم، و اگر ازدواج كرده باشد اشكال فاش شدن اسرار و تضادّ با فلسفه غيبت پيش مي آيد، و چون طرفين قضيّه با اشكال مواجه است، عدّهاى چنين نتيجهگيرى ميكنند كه اصلا آن حضرت وجود ندارد.

نكته ديگر اين كه اصل ازدواج يا عدم ازدواج آن حضرت جزء اعتقادات ما نيست، بلكه از مسائل شخصى است كه در روايات نيز به آن تصريح نشده، و مورد بحث امامان قبلى نيز نبوده است، و كسانى هم كه در دوران غيبت توفيق درك حضور آن حضرت را داشته اند آن قدر سؤالات و مشكلات در ذهنشان بوده است كه به اينگونه سؤالات نرسيدهاند.

در دوران غيبت صغرى نيز از نائبان خاصّ، در اين زمينه سخنى شنيده نشده است.

از سوى ديگر ذهن انسان در كنار سؤال از ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام)، سؤالات ديگرى نيز ميسازد از جمله اين كه:

آيا امام مهدى(عليه السلام) داراى فرزند است؟

آيا مكان خاصّى براى زندگى وى و فرزندانش وجود دارد؟

آيا فرض وجود فرزند و همسر براى آن حضرت با حكمت و فلسفه غيبت سازگارى دارد؟

و در صورت ازدواج نكردن، آيا بر خلاف سنّت و دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل نكرده است؟

و سؤالات ديگرى كه اين مقاله در صدد جواب دادن به بعضى از آنهاست.

بنابراين، پس از طرح سؤال اصلى و بيان ديدگاههاى متفاوت و دلائل آنها، و نيز بررسى دلائل، سعى ميشود تا به نتيجهاى مناسب و جامع برسيم.

آيا حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده و داراى فرزند ميباشد؟

در پاسخ به اين پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادى مانند: حكمت يا فلسفه غيبت، و نيز مسائل فقهى همچون استحباب شرعى ازدواج، و متونى كه مستقيم يا غير مستقيم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظريّه وجود دارد:

ـ نظريّه أوّل: عدّهاى معتقدند كه حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده است، و براى اثبات اين نظريّه به دلائل ذيل استناد جسته اند.

الف: استحباب ازدواج:

ازدواج و نكاح در اسلام مستحبّ مؤكّد و سنّتى نبوى است، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت به امر ازدواج و ترويج آن تأكيد داشته، و امّت خود را به اين امر تشويق و ترغيب ميكردند، و بارها فرمودهاند: «نكاح كنيد و با تشكيل خانواده بر تعداد خود بيافزاييد، كه من در روز قيامت به شما اگر چه فرزندى سقط شده باشد مباهات ميكنم([1]

در احكام دين ازدواج سنّتى حسنه و مورد تأييد، و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مكروه است.

و ازطرفى ازدواج نكردن، اعراض از سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، چرا كه آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «نكاح سنّت من است، و هر كس از آن اعراض كند (روى برگرداند و ازدواج نكند) از من نيست([2])

اكنون كه ساليان متمادى از عمر حضرت مهدى(عليه السلام) ميگذرد، آيا مي توان گفت: او مستحبّ مؤكّد را ترك، و مرتكب مكروه شده است؟

هرگز نميتوان اينگونه نتيجه گرفت، چرا كه او امام است، و در عمل به مستحبّات شرعى از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج كرده و داراى همسر ميباشد.

در كتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منكرين وجود اهل و عيال براى امام مهدى(عليه السلام) چنين آمده است: «چگونه ترك خواهند كرد، چنين سنّت عظيمه جدّ اكرم خود را با آن همه ترغيب و تحريص كه در فعل آن و تهديد و تخويف در ترك آن شده، و سزاوارترين امّت در اخذ به سنّت پيغمبر امام هر عصر است، و تاكنون كسى ترك آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است([3])

و نيز در كتاب «الشموس المضيئة» آمده است: «اگر در اين زمينه (داشتن همسر و خانواده) هيچ نقل روايى وجود نداشت، و فقط همين مطلبى كه آن حضرت با وجود سنّ زياد از نظر جسمي جوانى قويّ البنيه است... و نيز ميدانيم كه آن حضرت به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل ميكند، در قبول اين مطلب كه آن جناب همسر و فرزندانى دارد كافى بود»([4]).

ـ نقد و بررسى:

دليل مزبور شامل دو قسمت است:

قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى نيكو و مستحبّ شرعى است.

قسمت دوّم: امام زمان(عليه السلام) لزوماً به اين سنّت و امر شرعى عمل ميكند.

هر دو مقدّمه نيازمند بررسى و تأمّل است.

امّا استحباب ازدواج([5]) از آيات و روايات فراوانى استفاده ميشود مانند: آيه شريفه (فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ)([6]) و آيه (وَأَنكِحُواْ الاَْيَـمَى مِنكُمْ وَالصَّــلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآلـِكُمْ )([7]) و همچنين در حديثى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ازدواج را سنّت خود ميداند([8])، و در حديثى ديگر ميفرمايد: هر كسى از آن اعراض كند از من نيست.([9])و در رواياتى ديگر ازدواج امرى پسنديده و ممدوح دانسته شده([10]) و بر توليد نسل و بقاء آن توصيه شده و كثرت مسلمين مايه مباحات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شمرده شده است.

در اهميّت و تشويق به ازدواج چنين آمده است: «هر كس ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده است»([11])، و نيز امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «دو ركعت نماز كسى كه ازدواج كرده با فضيلتتر است از هفتاد ركعت نماز كسى كه بدون همسر است»([12])، و همچنين در روايات فراوانى نقطه مقابل ازدواج يعنى ترك ازدواج مذمّت شده و از ناحيه ائمّه(عليهم السلام) امرى مكروه و ناپسند شمرده شده است.([13]) كه اين روايات نيز به قرينه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند.

با توجّه به آيات و روايات فوق و وجود كلمات امر مانند «انكحوا» در آيات، و تشويق به ازدواج در روايات، و توصيه كردن در عمل به سنّت رسول خدا، فقهاى بزرگوار اسلام، استحباب شرعى ازدواج را استنباط كرده و بر طبق آن به استحباب([14])، و بعضى به استحباب مؤكّد فتوى دادهاند، و برخى آن را در شرايطى واجب ميدانند([15]).

و از سوى ديگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست ميآيد كه

اوّلا: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غير دائم (موقّت) مستحب شرعى است.

ثانياً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و كسانى كه نيازمند به همسر ميباشند نيست، بلكه شامل غير مشتاقان و كسانى كه در خود احساس نياز به همسر نميكنند نيز ميباشد.([16])

چرا كه علّت اين حكم شرعى در اشتياق به جنس مخالف و يا اطفاء (خاموش كردن) غريزه جنسى خلاصه نشده است، تا گمان شود ازدواج براى غير مشتاقان استحباب ندارد، بلكه مواردى از قبيل: تكثير نسل، و ابقاء نوع انسانى، و كثرت تعداد موحّدين، در استحباب شرعى ازدواج دخالت دارند.([17])

پس اگر ازدواج براى تأمين اين اغراض هم باشد، از جهت شرعى مستحب است، و داراى مطلوبيّت شرعى است.

بديهى است كه استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نيست، بلكه شامل غير دائم و مِلك يمين (كنيزان) نيز ميشود.([18]) و به همين جهت اينگونه به نظر ميرسد كه تحقّق يك مرتبه از ازدواج در طول عمر براى عمل كردن به اين مستحبّ شرعى كافى است، اگر چه بنا به عللى([19]) بين زوج و زوجه جدايى حاصل شده باشد.

امّا با تأمّل در رواياتى كه در آن عزوبت (همسر نداشتن) مكروه دانسته شده است حتّى براى مدّتى اندك([20])، معلوم ميشود كه مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پايان عمر است.

پس عمل كردن به استحباب ازدواج در صورتى كافى است كه استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور كه اين استحباب فقط به داشتن يك همسر نيست بلكه تعدّد آن نيز مستحب شرعى است.([21])

بنابراين در باره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى مستحب است) چنين نتيجه ميگيريم:

1 . ازدواج مستحب شرعى است، خواه نياز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت.

2 . اين استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان ميشود.

3 . تعدّد همسر نيز مستحب شرعى است.

و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(عليه السلام) به امر شرعى و سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتى را به وجود ميآورد، از جمله اينكه:

با كثرت امور مستحبّى، آيا امام(عليه السلام) به همه آنها عمل ميكند؟ يا اينكه از آن امور انتخاب كرده و گزينشى عمل ميكند؟ آيا لزوم عمل به امور مستحب براى امام ضرورى است؟

بدون ترديد امامان مانند پيامبران چون هدايت مردم را بعهده دارند، و رهبران الهى محسوب ميگردند، هميشه در عمل به احكام الهى پيشقدم بودهاند، و اساساً رسالت آنان ايجاب ميكرد كه أوّل خودشان عامل به احكام الهى باشند، و از دستورات الهى سرپيچى نكنند، و در صحنه عمل براى ديگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نكردن به اوامرى كه حكايت از محبوبيّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) براى رهبران دينى مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد كه آنها به دستورات واجب و مستحب عمل كنند، پس امام(عليه السلام) نيز به آنها عمل ميكند.

بنابراين، دو نكته در لزوم عمل كردن امام به مستحبّات وجود دارد.

1 . هدايت و رهبرى و الگوى كامل بودن براى مردم كه ايجاب ميكند امام در زندگى و معاشرت و در برخورد با ديگران به نحو احسن عمل كند، و در عمل به دستورات دينى (واجب و مستحب ) پيشقدم باشد.

2 . اقتضاى شأن و منزلت انسان كامل ايجاب ميكند كه به مستحبّات عمل كند، بدون ترديد نكته أوّل در زمان غيبت امام(عليه السلام) موضوعيّت ندارد، زيرا امام(عليه السلام) در مرأى و منظر مردم نيست، و امامت وى در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولى نكته دوّم در رسيدن به مطلوب (امام پايبند به مستحبّات شرعى است، و سزاوارتر از ديگران است) كافى است.

با توجّه به دو مقدّمهاى كه گذشت، عدّهاى معتقدند كه امام زمان(عليه السلام) در عصر غيبت ازدواج كرده و صاحب همسر و فرزند است.

ب: استدلال به روايات:

دليل ديگر معتقدين به ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام) تمسّك به بعضى از روايات است، از جمله:

1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «... از مكان او هيچ يك از اولاد و ديگران اطلاع نمييابد، مگر مولايى كه متولّى امر اوست»([23])، در اين روايت وقتى كه سخن از جا و مكان و محلّ زندگى آن حضرت ميشود، امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: كسى از مكان او اطلاع ندارد حتّى اولادش، پس معلوم ميشود او اولادى دارد، و داشتن اولاد حاكى از ازدواج امام است.

امّا با تأمّل در اين روايت نكاتى به نظر ميرسد كه مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نكات عبارتند از:

الف ـ اين روايت در كتاب الغيبه نعمانى نيز نقل شده است، با اين تفاوت كه به جاى كلمه «ولد» كلمه «ولى» آمده است : «ولا يطّلع على موضعه أحد من وليّ ولا غيره([24]) از مكان او كسى از ولى و غير ولى اطّلاع نمييابد»، يعنى دوست و غير دوست، آشنا و غير آشنا، از مكان او خبرى ندارند، و نميدانند او كجاست.

در اين روايت هيچ سخنى از فزرند و فرزندان نيست، بنابراين، با توجه به اين نقل اعتمادى بر آن روايت نيست.

ب ـ در روايت سخن از فرزند است، ولى از اين جهت كه بگوييم الآن امام(عليه السلام) داراى فرزند و همسر باشد نيست، و به اصطلاح مجمل است، چرا كه امكان دارد منظور فرزندانى باشند كه در آستانه ظهور و يا پس از ظهور امام(عليه السلام) به دنيا ميآيند.

ج ـ ممكن است اين روايت و امثال آن بيانگر مبالغه در خفاى شخص باشد، يعنى هيچ كس نميداند كه او در كجاست، حتّى اگر داراى فرزند هم باشد، فرزندانش نيز از جايگاه او اطّلاع ندارند.([25])

د ـ از جهت سند مخدوش است، زيرا يكى از راويان آن ابراهيم بن مستنير و در جاى ديگر عبد اللّه بن مستنير است و هر دو مجهولاند.

با توجّه به نكات فوق، استدلال بر ازدواج امام(عليه السلام) در عصر غيبت مشكل، بلكه بعيد به نظر ميرسد.

ن ـ سيّد ابن طاوس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است، كه آن حضرت فرمود: ... خدايا، مايه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(عليه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّيه و تمام پيروانش فراهم فرما»([26]).

در اين روايت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولى چون معلوم نيست كه وجود اين فرزندان پيش از ظهور است يا پس از آن، از اين جهت مجمل است، و نميتوان به آن استناد كرد.

و ـ ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «گويا ميبينم كه قائم ما با خانوادهاش در مسجد سهله اقامت گزيده است، ابو بصير مي گويد: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آرى. گفتم: فدايت شوم! قائم هميشه در آن مسجد است؟ فرمود: آري... ([27]

اين روايت نيز دلالت بر وجود فرزند براى امام(عليه السلام) پيش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور كه از سياق كلام در اكثر روايات كه به نمونه هايى از آنها اشاره خواهيم كرد، اين گونه استفاده ميشود.

2 ـ روايتى مرحوم مجلسى(رحمه الله) در بحار الأنوار از على بن فاضل نقل كرده است، كه در آن به مكان و جزيرهاى اشاره شده كه نسل و فرزندان آن حضرت، زير نظر وى جامعه نمونه اسلامي تشكيل داده و براى خود حكومت دارند([28])، اين مكان نامعلوم است، و هر كس نميتواند به آنجا برود، و دسترسى براى عموم مردم ممكن نيست.

تمسّك به اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت ازدواج كرده و در نتيجه فرزندانى دارد و لازمه آن نيز زندگى در مكان خاصّ است، زيرا اولاًّ: از نوع بيان روايت به دست ميآيد كه اين روايت اعتبار قابل ملاحظهاى در نزد مرحوم مجلسى(رحمه الله)نداشته است، زيرا ميگويد:

«چون اين حديث را در كتابهاى معتبر نيافتم آن را به طور مستقل و جدا ميآورم»([29]).

ثانياً اين داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بىاساس و نيز مجهول بودن عدّهاى از روات آن، قابل استناد نيست، حتّى بعضى از محقّقين با بررسىهاى گستردهاى كه انجام دادهاند، معتقدند جزيره خضراء افسانهاى بيش نيست و واقعيت ندارد.([30])

و برخى همچون آقابزرگ تهرانى ميگويند: اين داستان تخيّلى است.([31])

3 ـ روايتى كه ابن طاووس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است. كه فرمود: «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من ولده .

ابن طاووس ميگويد: روايت فوق اينگونه نيز نقل شده «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من بعده([32])

اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت داراى فرزند است.

زيرا با وجود دو گونه نقل معلوم نيست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، يا امامان پس از او، بنابراين روايت مجمل است، علاوه اين دو روايت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پيش از آن.

هــ صاحب كتاب الشموس المضيئة پس از نقل هفت روايت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت كه بعضى از آن را آوردهايم، چنين نتيجه ميگيرد. «از مجموع اين روايات معلوم مي شود كه حضرت حجّت(عليه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند كه جزئيّات آن را نميدانيم([33])

سپس اضافه ميكند كه داستان جزيره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسى(رحمه الله) و داستانى قريب به آن در اثبات الهداة با اين قيد كه شيعيان آن جزيره از تمام مردم دنيا تعداد شان بيشتر است و هر يك از فرزندان امام(عليه السلام) در آن جزيرهها حكومتى دارند، چنين آورده است: «با توجه به عمر طولانى و مبارك ايشان ممكن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدى داشته باشد كه بعضى مرده و برخى زنده اند .

بنابراين، آن حضرت فرزندان و نوادگان زيادى خواهد داشت كه شمارش آنها به سادگى ممكن نيست([34])

با عنايت و دقّت در مطالب كتاب مذكور توجّه به چند نكته ضرورى است:

اوّلا: نميتوان به آن هفت روايت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتيجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد كرد، چرا كه برخى از آن روايات همان رواياتى است كه قبلا به آنها اشاره شد.([35])

و برخى ديگر گوياى وجود همسر و فرزند براى آن حضرت نيست. و بعضى ديگر با خفاى شخصى و عدم اطلاع از مكان او سازگارى ندارد.

ثانياً: وجود فرزندان بىشمار آن حضرت با فلسفه غيبت منافات دارد، زيرا ممكن است فرزندان در صدد تشخيص هويّت خود برآيند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36])

ثالثاً: چطور ممكن است شيعيان آن جزيره (بنابر نقل وى از كتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنيا بيشتر باشد. با اينكه علم پيشرفتهى نقشهبردارى و جغرافياى امروز در شناسايى نقاط اين كره خاكى چيزى را از قلم نينداخته است، و امروزه جايى وجود ندارد كه ناشناخته باشد، حتّى مثلث برمودا،([38]) كاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطيسى) آشكار گشته و تعداد زيادى به آن مكان رفتهاند و گزارشهاى متعدّدى ارائه كردهاند. بنابراين معقول نيست كه جمعيّتى چند ميلياردى بيش از جمعيّت فعلى جهان در مكانى زندگى كنند و كسى هم از آنها هيچگونه اطلاعى نداشته باشد.([39])

به هر جهت اينگونه مطالب نميتواند دليلى قاطع بر اثبات ازدواج و در نتيجه فرزندان و مكان اقامت خاصّى براى آن حضرت باشد.

ىــ برخى ممكن است براى اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدى(عليه السلام) به كنيه مشهور آن حضرت يعنى «أبا صالح» استدلال كنند، و بگويند اين كنيه به معناى پدر صالح است. و اين دلالت بر وجود فرزندى بنام صالح براى آن حضرت دارد.

اين نيز سخن درستى نيست زيرا:

اوّلا: با جستجو و تفحّص در ميان كنيههاى نقل شده براى حضرت مهدى(عليه السلام) در كتابهاى معتبر، چنين كنيهاى نقل نشده است، بلكه به نظر ميرسد اين كنيه بر اثر كثرت استعمال در ميان مردم، معروف شده است، و در بعضى از مجلاّت([40]) و كتابها كه در پاسخ از اين سؤال مطالبى گفته شده است، بيشتر جنبه هاى ذوقى و استحسانى، با احتمالاتى بدون ذكر سند و دليل در نظر گرفته شده است، مثلا: گفته شده است كه اين كنيه ممكن است از آيه شريفه (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ)([41]) گرفته شده باشد.([42])

و يا ميگويند: چه مانعى دارد كه ما به آن حضرت بگوئيم أبا صالح يعنى پدر تمام نيكىها و خوبيها؟

وممكن است برخى استدلال كنند به احاديثى كه در آنها واژه أبا صالح و صالح بكار رفته است.

مرحوم مجلسى(رحمه الله) نيز در اين رابطه داستانى در بحار الأنوار نقل كرده است،، در حاليكه با رجوع به آن احاديث و دقّت در آنها معلوم ميگردد، صالح يا أبا صالح نام جنّى است كه مأموريت دارد تا اشخاص گمشده را هدايت و راهنمايى كند.

در كتاب من لا يحضره الفقيه چنين آمده است: «امام صادق(عليه السلام)فرمود: هرگاه راه را گم كردى صدا بزن يا صالح! يا بگو: يا أبا صالح راه را به ما نشان دهيد، خداوند شما را رحمت كند([43]).

امّا مرحوم مجلسى(رحمه الله) در حكايات و داستانهاى اشخاصى كه امام زمان(عليه السلام) را ديدهاند «قضيهاى را از پدرش نقل ميكند و او نيز از شخصى بنام امير اسحاق استرآبادى كه چهل مرتبه با پاى پياده به حجّ مشرّف شده بود نقل ميكند كه در يكى از سفرهايش قافله را گم كرد و متحيّر با حالت عطش و بىآبى مانده بود، سپس صدا زد يا صالح يا أبا صالح ما را راهنمايى بفرما، ناگاه شخص سوارهاى را از دور ديد كه آمد و او را راهنمايى كرد و به قافلهاش رساند، وى ميگويد: پس از آن قضيّه من متوجه شدم كه او حضرت مهدى(عليه السلام) بوده است([44])

روشن است كه اين قضيه ارزش علمي و استدلالى ندارد، و صرفاً داستانى بيش نيست، زيرا معلوم نيست كه شخص مورد نظر واقعاً امام(عليه السلام)را ديده باشد.

ثانياً: با توجّه به معانى مختلف كلمه «أب» در لغت عرب كه تنها به معناى پدر نيست، بلكه به معناى صاحب و غير آن نيز آمده است([45])، و همچنين در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)آمده است كه فرمود: «من و على پدران اين امتيم»، مي توان استفاده نمود كه مقصود از اين كنيه معناى پدرِ فرزندى به نام صالح نيست، بلكه أبا صالح يعنى كسى كه افراد صالح و شايسته در اختيار دارد.

ونيز ممكن است كنيه ابا صالح بدين جهت باشد كه امام زمان(عليه السلام)پدر و مجرى اصلاح جامعه است، يعنى او تنها كسى است كه به اذن خدا جامعه بشرى را اصلاح خواهد نمود.

بنابراين با عنايت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نميتوان از اين كنيه بر ازدواج و داشتن فرزند براى آن حضرت استفاده كرد.

پس دليل دوّم قائلين به ازدواج آن حضرت كه روايات است مخدوش مي شود، و جايى براى استفاده واستدلال به آن باقى نمي ماند، لذا نميتوانيم به آن روايات تمسّك كنيم.

امّا دليل أوّل كه براى ازدواج آن حضرت به استحباب شرعى ازدواج، و سنّت بودن آن استدلال شده بود، دليل محكم و قابل قبولى است، چون مقتضى موجود است، اگر چه زمان استنتاج هنوز نرسيده، و زود است تا قضاوت قطعى بشود، چرا كه بايد ديدگاه مقابل را نيز بررسى كرد و از نبودن مانع و يا وجود امرى مهمتر از ازدواج نيز مطمئن شد.

آيا ازدواج امام(عليه السلام) با فلسفه غيبت سازگارى دارد؟

ـ نظريه دوّم: برخى معتقدند كه اساساً آن حضرت ازدواج نكرده است.

 

و تنها دليل آنان اين است كه:

ازدواج امام(عليه السلام) با فلسفه غيبت سازگارى ندارد، زيرا لازمه ازدواج داشتن همسر و فرزند است، و اين امر باعث ميشود كه حضرت شناخته شده و اسرارش فاش شود.

و از سوى ديگر غيبت به معناى خفاى شخص است، يعنى ناشناس بودن نه نامرئى بودن، در حالى كه با ازدواج كردن شناخته ميشود، و حد اقلّ شناخته شدن شناسايى وى توسط همسرش ميباشد.

امّا فلسفه غيبت بنا بر آنچه در روايات آمده است خوف از كشته شدن است، امام صادق(عليه السلام)درباره آن حضرت ميفرمايد: «براى غلام (مهدى(عليه السلام)) غيبتى است قبل از اين كه قيام كند، شخصى پرسيد: براى چه؟ فرمود: ميترسد. سپس با دست مباركش به شكمش اشاره كرد([46])

مقصود امام صادق(عليه السلام) از اين حركت احتمال كشته شدن آن حضرت است، و همچنين از امام سجّاد(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «در قائم ما سنّتهايى از پيامبران گذشته وجود دارد... و سنّتى كه از موسى(عليه السلام) در او هست، خوف و غيبت است([47])

بنابراين، فلسفهى غيبت، دورى و پنهان بودن از مردم است تا اينكه صدمه و گزندى به او نرسد، و از شرّ دشمنان در امان بوده و هر چيزى كه خلاف آن باشد، بر آن حضرت روا نيست، و ازدواج با اين امر و فلسفه منافات دارد.

در نتيجه ميتوان گفت: ازدواج كردن امرى است مستحب و پسنديده و مهمّ، و حفظ اسرار و پنهان زيستى و حفظ جان از گزند دشمنان امرى است اهمّ و مهمتر، و هر گاه امرى دائر شود بين مهمّ و اهمّ، عقل اهم را برميگزيند.

به عبارت ديگر مصلحت اهمّ و فلسفه غيبت بيشتر است از مصلحت ازدواج، لذا فلسفه غيبت مانعى است براى ازدواج و ميتواند از فعليّت ازدواج جلوگيرى كند، و حال كه ازدواج مانع دارد، ازدواج نكردن آن حضرت نميتواند به عنوان اعراض از سنّت تلّقى شود، چون كه وى اعراض نكرده، بلكه امر اهمّ را اختيار كرده است.

ـ نقد و بررسى: با عنايت به دليل فوق ممكن است برخى در مقام جواب بگويند: پنهان زيستى و خوف آن حضرت از كشته شدن مانع از ازدواج نمي تواند باشد، زيرا در روايات موارد ديگرى نيز وجود دارند كه به عنوان فلسفهى غيبت شناخته ميشوند، مانند:

الف) به دنيا آمدن مؤمنانى كه در صلب افراد كافر هستند، درباره اين مطلب امام صادق(عليه السلام)فرموده است: «قائم ما اهل بيت تا تمام كسانى كه (مؤمنان) در اصلاب پدران خود به وديعت نهاده شدهاند، خارج نشوند ظهور نخواهد كرد، و هنگامي كه همه خارج شدند آن حضرت بر دشمنان خدا پيروز شده و آنها را ميكشد([48])

ب) امتحان الهى: امام كاظم(عليه السلام) به برادرش على بن جعفر فرمود: «براى صاحب اين امر (امام مهدى(عليه السلام) ) غيبتى است، كه عدّهاى از معتقدين به وى برميگردند، اين غيبت محنت و سختى از طرف خداوند است كه با آن خلقش را امتحان ميكند([49])

ج) سرّى از اسرار الهى: در روايتى از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل شده است: «صاحب اين امر غيبتى دارد كه گريزى از آن نيست... راوى پرسيد: چرا؟ فرمود: به دليل امرى كه ما اجازه بازگو كردنش را نداريم. راوى پرسيد: پس حكمت غيبت او چيست؟ فرمود: همان حكمتى كه در غيبت حجّتهاى ديگر خداوند بوده است كه پس از ظهورش كشف خواهد شد، همان طور كه فلسفه كارهاى خضر نبى(عليه السلام) براى موسى(عليه السلام) تا هنگام جدايى آنها كشف نشد، سپس امام فرمود: اى پسر فضل! اين امر از امور خداوند و از اسرار الهى و غيبى از غيبهاى خداست([50])

با توجّه به موارد مذكور، و موارد ديگرى كه به عنوان فلسفه غيبت شمرده شده است، نميتوان فلسفه غيبت را فقط در خوف از كشته شدن دانست كه با ازدواج آن حضرت منافات داشته باشد، شهيد سيّد محمّد صدر در اين رابطه مينويسد: «اگر بپذيريم كه غيبت آن حضرت به معناى مخفى شدن شخص وى است بدين معنا كه جسم مبارك او از ديدهها مخفى شده و با اينكه ميان انبوه جمعيّت بوده و آنها را ميبيند اما آنها او را نميبينند، در اين صورت بايد گفت آن حضرت ازدواج نكرده و تا زمان ظهور مجرّد خواهد بود.

و اين مسأله هيچ بعدى هم ندارد زيرا هر چيزى كه با غيبت در تضادّ باشد و آن حضرت را با خطر مواجه كند بر وى جايز نيست، چرا كه ازدواج باعث كشف شدن امر آن حضرت ميگردد.

علاوه بر آن براى ازدواج لزوماً بايد آن حضرت ظاهر شده و در معرض ديد مردم قرار گردد، و اين همان چيزى است كه بايد از آن اجتناب كند.

و اين فرض كه فقط براى همسر خود آشكار شود، اگر چه عقلا ممكن است ولى فرض آن بسيار بعيد است بلكه فرض باطلى است، زيرا چنين زنى با خصوصيات خاصّ به طورى كه امام(عليه السلام)هويّت واقعى خود را از او مخفى نكند، و هيچ خطرى هم از ناحيهى او متوجّه امام(عليه السلام) نباشد، چنين زنى بين زنان عالم يافت نميشود، چه رسد به اينكه بگوييم در هر عصرى چنين زنى وجود دارد

امّا اگر غيبت را به معناى پنهان بودن و پوشيدگى عنوان آن حضرت بدانيم بدين معنا كه او به صورت ناشناس در بين مردم زندگى ميكند، در اين صورت هيچ اصطكاكى با ازدواج ندارد و از آسانترين كارهاست، زيرا ازدواج به صورت ناشناس صورت گرفته و همسر وى نيز در طول عمر خود بر هويت واقعى او آگاه نخواهد شد، و اگر به علّت عدم مشاهده پيرى در چهرهى آن حضرت به هويت وى گمانى برد، حضرت او را طلاق داده و يا در شهرى ديگر، دورِ جديدى از زندگى خود را آغاز كرده و دوباره ازدواج ميكند .

سپس شهيد صدر ميگويد: «حال كه ثابت شد كه ازدواج آن حضرت در عصر غيبت م

نوشته شده در تاريخ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

رحلت مهدي (ع) چگونه است ؟



در مورد پايان عمر حضرت ولي عصر (ع) ، به طور كلي از گفتار امامان (ع) بر مي آيد كه همه آنها كشته و شهيد مي شوند ، از جمله امام حسن مجتبي (ع) فرمود :
والله لقد عهد الينا رسول الله (ع) ان هذاالامر يملكه احد عشر اماماً من ولد علي و فاطمه (ع) ما منا الا مسموم او مقتول :
‹‹سوگند به خدا رسول خدا (ع) با ما چنين عهد كرد كه يازده نفر از فرزندان علي (ع) و فاطمه (ع) به امامت مي رسند ، همه ما مسموم يا كشته مي شويم.››
چنانكه تاريخ نشان مي دهد ، همه امامان (ع) تا امام حسن عسكري (ع) با شمشير يا زهر ، به شهادت رسيدند ، حضرت مهدي (ع) نيز چنين خواهد شد.



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

حدیث (1) حضرت زهرا سلام الله علیها:

حُبِّبَ اِلَیَّ مِن دُنیاکم ثَلاثٌ: تَلاوَةُ کِتابِ اللهِ وَ النَّظَرُ فی وَجهِ رَسولِ وَ الانفاقُ فی سَبیلِ اللهِ؛
از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1- تلاوت قرآن 2- نگاه به چهره رسول خدا 3- انفاق در راه خدا.

وقایع الایام خیابانی، جلد صیام، ص295

  امام على عليه السلام :

فى صِفَةِ النَّبىِّ صلى الله عليه و آله طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَد أَحكَمَ مَراهِمَهُ وَأَحمى (أمضى) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إِلَيهِ مِن قُلوبٍ عُمىٍ وَآذانٍ صُمٍّ وَأَلسِنَةٍ بُكمٍ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ وَمَواطِنَ الحَيرَةِ... ؛

در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: پزشكى است كه با دانش خود، همواره ميان مردم مى گردند، مرهمهايش را به خوبى فراهم و ابزار كارش را آماده كرده و آنها را هر جا كه لازم باشد، از دلهاى كور و گوشهاى كر و زبانهاى گنگ به كار مى برد. غفلت گاه ها و جايگاه هاى حيرت را جستجو و با داروى خود آنها را درمان مى كند.

نهج البلاغه، خطبه 108

 كعب الاحبار :

إِنّا نَجِدُ فِى التَّوراةِ: مُحَمَّدٌ النَّبىُّ المُختارُ لافَظٌّ وَ لاغَليظٌ وَ لا صَخّابٌ فِى السواقِ وَ لا يَجزى السَّيِّئَةَ السَّيِّئَةَ وَ لكِن يَعفو وَيَغفِرُ؛

ما در تورات چنين مى خوانيم: محمّد پيامبر برگزيده، نه تندخوست و نه خشن و نه اهل جارو جنجال. در كوچه و بازار، بدى را با بدى جواب نمى دهد، بلكه مى بخشد و گذشت مى كند.

الطبقات الكبرى، ج1، ص360

  امام حسين عليه السلام :

كانَ صلى الله عليه و آله... يُعطى كُلَّ جُلَسائِهِ نَصيبَهُ وَ لا يَحسَبُ أَحَدٌ مِن جُلَسائِهِ أَنَّ أَحَدا أَكرَمُ عَلَيهِ مِنهُ؛

پيامبر صلى الله عليه و آله بهره هر يك از هم نشينان خود را عطا مى فرمودند و چنان معاشرت مى نمودند كه كسى گمان نمى كرد شخص ديگرى نزد پيامبر از او گرامى تر باشد.

بحارالأنوار، ج16، ص152، ح4

 امام على عليه السلام :

وَهُوَ خاتَمُ النَّبيّينَ، أَجوَدُ النّاسِ كَفّا وَاَرحَبُ النّاسِ صَدرا وَأَصدَقُ النّاسِ لَهجَةً وَأَوفَى النّاسِ ذِمَّةً وَأَليَنُهُم عَريكَةً وَأَكرَمُهُم عِشرَةً مَن رَآهُ بَديهَةً هابَهُ وَمَن خالَطَهُ مَعرِفَةً أَحَبَّهُ يَقولُ ناعِتُهُ: لَم اَرَقَبلَهُ وَلا بَعدَهُ مِثلَهُ؛

او خاتم پيامبران است. بخشنده ترين مردم بود، سعه صدرش از همه بيشتر (پرحوصله ترين مردم) و راستگوترين و پايبندترين آنان به عهد و پيمان. از همه نرمخوتر بود و رفتارش بزرگوارانه تر. هر كس بدون سابقه قبلى او را مى ديد، هيبتش او را مى گرفت و هر كس با او معاشرت مى نمود و او را مى شناخت دوستدارش مى شد و هر كس مى خواست او را وصف كند، مى گفت: نظير او را در گذشته و حال نديده ام.

بحارالأنوار، ج16، ص190، ح27

  عايشه :

كانَ صلى الله عليه و آله أَليَنَ النّاسِ وَ أَكرَمَ النّاسِ وَ كانَ رَجُلاً مِن رِجالِكُم إِلاّ أَنَّهُ كانَ ضَحّاكا بَسّاما؛

رسول خدا صلى الله عليه و آله نرمخوترين و بزرگوارترين مردم بود. او هم مردى چون مردان شما بود، با اين تفاوت كه همواره خنده و تبسّم بر لب داشت.

الطبقات الكبرى، ج1، ص365

ابن شهر آشوب :

كانَ النَّبىُّ صلى الله عليه و آله لا يَقومُ وَ لا يَجلِسُ إِلاّ عَلى ذِكرِ اللّه ؛

پيامبر خدا صلى  الله  عليه  و  آله بر نمى خاست و نمى نشست مگر با ذكر خدا.

المناقب لابن شهرآشوب، ج1، ص127 

داود بن الحصين :

فى صِفَةِ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله - كانَ رَجُلاً أَفضَلَ قَومِهِ مُروءَةً وَ أَحسَنَهُم خُلقا وَ أَكرَمَهُم مُخالَطَةً وَ أَحسَنَهُم جِوارا وَ أَعظَمَهُم حِلما وَ أَمانَةً وَ أَصدَقَهُم حَديثا وَ أَبعَدَهُم مِنَ الفُحشِ وَ الذى وَ مارُئِىَ مُلاحيا وَ لامُماريا أَحَدا حَتّى سَمّاهُ قَومُهُ المينَ لِما جَمَعَ اللّه  لَهُ مِنَ المورِ الصّالِحَةِ فيهِ، فَلَقَد كانَ الغالِبُ عَلَيهِ بِمَكَّةَ المينَ؛

داود بن حصين ـ در اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله ـ : او مردى بود كه از همه قوم خود جوانمردتر، خوش اخلاق تر، خوش برخوردتر، همسايه دارتر، بردبارتر، امانتدارتر، راستگوتر، و از بدزبانى و آزاررسانى به دورتر بود. هرگز ديده نشد كه با كسى كشمكش و مجادله كند. خداوند اخلاق وصفات پسنديده رادرآن حضرت جمع كرده بودتاجايى كه قومش او را امين ناميدند و در مكه غالبا با لقب امين از ايشان ياد مى شد.

الطبقات الكبرى، ج1، ص121

 عايشه :

ما كانَ خُلقٌ أَبغَضَ إِلى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله مِنَ الكَذِبِ وَ مَا اطَّلَعَ مِنهُ عَلى شَى ءٍ عِندَ أَحَدٍ مِن أَصحابِهِ فَيَبخَلُ لَهُ مِن نَفسِهِ حَتّى يَعلَمَ أَن أَحدَثَ تَوبَةً؛

هيچ خصلتى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله منفورتر از دروغ نبود و هرگاه مطلع مى شدند يكى از اصحابشان دروغى گفته است، به او بى اعتنايى مى كردند تا آن كه مى فهميدند توبه كرده است.

الطبقات الكبرى، ج1، ص378

  ابن شهر آشوب:

كانَ النَّبىُّ صلى الله عليه و آله... يُجالِسُ الفُقَراءَ وَ يُواكِلُ المَساكينَ؛
در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با تهيدستان مى نشستند و با مستمندان غذا مى خوردند.

المناقب لابن شهرآشوب، ج1، ص127

 ابن شهر آشوب :

كانَ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله قَبلَ المَبعَثِ مَوصوفا بِعِشرينَ خَصلَةً مِن خِصالِ الأَنبياءِ، لَوِانفَرَدَ أَحَدٌ بِأَحَدِها لَدَلَّ عَلى جَلالِهِ، فَكَيفَ مَنِ اجتَمَعَت فيهِ؟! كانَ نَبيّا أَمينا، صادِقا، حاذِقا، أَصيلاً، نَبيلاً، مَكينا، فَصيحا، نَصيحا، عاقِلاً، فاضِلاً، عابِدا، زاهِدا، سَخيّا، كَميّا، قانِعا، مُتَواضِعا، حَليما، رَحيما، غَيورا، صَبورا، مُوافِقا، مُرافِقا، لَم يُخالِط مُنَجِّما وَلا كاهِنا وَلاعَيّافا؛

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيش از آن كه مبعوث شود، بيست خصلت از خصلت هاى پيامبران را دارا بود كه اگر فردى يكى از آنها را داشته باشد، دليل بر عظمت اوست چه رسد به كسى كه همه آنها را دارا باشد، آن حضرت پيامبرى امين، راستگو، ماهر، اصيل، شريف، والامقام، سخنور، خيرخواه، خردمند، بافضيلت، عابد، زاهد، سخاوتمند، دلير و جنگاور، قانع، فروتن، بردبار، مهربان، غيرتمند، صبور، سازگار و نرمخو بود، با هيچ منجّم (قائل به تأثير ستارگان)، غيب گو و پيش گويى هم نشين نبود.

المناقب لابن شهرآشوب، ج1، ص107

 امام صادق علیه السلام :

كانَ رسولُ اللّه  صلى الله عليه و  آله أكْثَرَ ما يَجلِسُ تُجاهَ القِبلةِ؛

پيامبر خدا هنگام نشستن، بيشتر رو به قبله مى نشست.

ميزان الحكمة، ح 2518

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

اَنـَا اَديبُ اللّه  وَ عَلىٌّ اَديبى، اَمَرَنى رَبّى بِالسَّخاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهانى عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجَفاءِ وَ ما شَى ءٌ اَبْغَضُ اِلَى اللّه  عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سوءِ الْخُلُقِ، وَ اِنَّهُ ليُفْسِدُ العَمَلَ كَما يُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ؛

من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چيزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نيست. بد اخلاقى، عمل را ضايع مى كند، آن سان كه سركه عسل را.

مكارم الاخلاق، ص 17

 پيامبر صلى لله  عليه  و  آله :

اِنَّ اَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابُ اللّه  وَ خَيْرَ الْهُدى هُدى مُحَمَّدٍ صلى الله  عليه  و  آله وَ شَرَّ الاُْمورِ مُحْدَثاتُها؛

بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلى لله  عليه  و  آله و بدترين امور بدعت هاست (پديده هاى مخالف دين).

بحارالأنوار، ج 77، ص 122، ح 23

 پيامبر صلى الله عليه و آله :

ألا اُخْبِرُكُمْ بِاَشبَهِكُم بى؟ قَالوا: بَلى يا رَسولَ اللّه. قالَ: اَحسَنُكُم خُلقا وَ اَليَنُكُم كَنَفا وَ اَبَرُّكُم بِقَرَابَتِهِ وَ اَشَدُّكُم حُبّا لاِِخوانِهِ فى دينِهِ وَ اَصبَرُكُم عَلَى الحَقِّ وَ اَكظَمُكُم لِلغَيظِ وَ اَحسَنُكُم عَفْوا وَ اَشَدُّكُم مِن نَفْسِهِ اِنْصافا فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ؛

آيا شما را از شبيه ترينتان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمودند: هر كس خوش اخلاق تر، نرم خوتر، به خويشانش نيكوكارتر، نسبت به برادران دينى اش دوست دارتر، بر حق شكيباتر، خشم را فروخورنده تر و با گذشت تر و در خرسندى و خشم با انصاف  تر باشد.

كافى، ج 2، ص 240، ح 35

 پيامبر صلى الله عليه و آله :

اَلا اُخْبِرُكُمْ بِاَبْعَدِكُمْ مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى يا رَسولَ اللّه. قالَ: اَلْفاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذى ءُ، اَلْبَخِيلُ، اَلْمُخْتَالُ، اَلْحَقودُ، اَلْحَسُودُ، اَلْقاسِى الْقَلْبِ، اَلْبَعِيدُ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ يُرْجى، غَيْرُ المَاْمونِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى؛

آيا شما را از كم شباهت ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست.

كافى، ج 2، ص 291، ح 9

ديلمى :

كانَ النَّبىُّ صلى الله عليه و آله... يُسَلِّمُ عَلى مَنِ اسْتَقْبَلَهُ مِنْ كَبيرٍ وَ صَغيرٍ وَ غَنىٍّ وَ فَقيرٍ و لا يُحَقِّرُ ما دُعِىَ اِلَيهِ و لو اِلى خَشفِ التَّمْرِ وَ كانَ خَفيفَ المَؤونَةِ كَريمَ الطَّبيعَةِ، جَميلَ المُعاشَرَةِ، طَلِقَ الوَجهِ، بَشّاشا من غَيرِ ضِحكٍ، مَحْزونا مِن غَيرِ عَبوسٍ، مُتَواضِعا مِنْ غَيْرِ مَذَلَّةٍ، جَوادا مِن غَيْرِ سَرَفٍ، رَقيقَ القَلبِ، رَحيما بِكُلِّ مُسْلِمٍ... ؛

رسول اكرم صلى الله عليه و آله به هر كس برخورد مى نمودند، از بزرگ و كوچك، ثروتمند و فقير، سلام مى كردند و اگر به جايى حتى براى خوردن خرمايى خشك دعوت مى شدند، آن را كوچك نمى شمردند. زندگيشان كم هزينه بود، بزرگ طبع، خوش معاشرت و گشاده رو بودند، بى آن كه بخندند، هميشه متبسم بودند، بى آن كه اخمو باشند، محزون بودند، بى آن كه از خود ذلّتى نشان دهند، متواضع بودند، مى بخشيدند ولى اسراف نمى نمودند، دل نازك و نسبت به تمام مسلمانان مهربان بودند.

ارشاد القلوب، ج 1، ص 115

قال المعصوم (ع) :

اِنَّ النَّبىَّ صلى الله عليه و آله كانَ يُحِبُّ الفالَ الحَسَنَ وَ يَكْرَهُ الطِّيَرَةَ؛

پيامبر صلى الله عليه و آله فال خوب را دوست داشتند و از فال بد، بدشان مى آمد.

مكارم الاخلاق، ص 350

 امام على عليه السلام :

وَ هُوَ خاتَمُ النَّبيّينَ، اَجْوَدُ النّاسِ كَفّا وَ اَرْحَبُ النّاسِ صَدْرا وَ اَصْدَقُ النّاسِ لَهْجَةً وَ اَوْفَى النّاسِ ذِمَّةً وَ اَلْيَنُهُمْ عَريكَةً وَ اَكْرَمُهُمْ عِشْرَةً مَنْ رَآهُ بديهَةً هابَهُ وَ مَنْ خالَطَهُ مَعْرِفَةً اَحَبَّهُ يَقولُ ناعِتُهُ: لَمْ اَرَ قَبْلَهُ وَ لا بَعْدَهُ مِثْلَهُ؛

او كه خاتم پيامبران بود، بخشنده ترين، پرحوصله ترين، راستگوترين، پايبندترين مردم به عهد و پيمان، نرم خوترين و خوش مصاحبت ترين مردم بود، هر كس بدون سابقه قبلى او را مى ديد، هيبتش او را مى گرفت و هر كس با او معاشرت مى نمود و او را مى شناخت دوستدارش مى شد و هر كس مى خواست او را تعريف كند، مى گفت: نظير او را پيش از او و پس از او نديده ام.

بحارالأنوار، ج 16، ص 190

انس :

كانَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله اِذا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ اِخْوانِهِ ثَلاثَةَ اَيّامٍ سَأَلَ عَنْهُ، فَاِنْ كانَ غائِبا، دَعا لَهُ وَ اِنْ كانَ شاهِدا زارَهُ وَ اِنْ كانَ مَريضا عادَهُ؛

رسول اكرم صلى الله عليه و آله هرگاه يكى از اصحاب خود را سه روز نمى ديدند از حال او جويا مى شدند، آنگاه اگر در سفر بود، دعايش مى كردند و اگر در شهر بود به ديدارش و اگر مريض بود، به عيادتش مى رفتند.

مكارم الاخلاق، ص 19

 امام صادق عليه‏السلام :

مَا كَلَّمَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اَلْعِبادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ، قَالَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : اِنّا مَعاشِرَ الاَْنْبياءِ اُمِرْنا اَنْ نُـكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقولِهِمْ ؛

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگز با مردم به اندازه عقل خود سخن نگفتند و فرمودند: ما پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل و فهمشان سخن بگوييم.

كافى، ج 1، ص 23

 پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

 اَوصانى رَبّى بِسَبعٍ: اَوصانى بِالاِْخلاصِ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانيَةِ وَ اَن اَعْفُوَ عَمَّن ظَلَمَنى و اُعْطىَ مَن حَرَمَنى و اَصِلَ مَنْ قَطَعَنى و اَن يَكونَ صَمْتى فِكْرا وَ نَظَرى عِبَرا؛

پروردگارم هفت چيز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشكار، گذشت از كسى كه به من ظلم نموده، بخشش به كسى كه مرا محروم كرده، رابطه با كسى كه با من قطع رابطه كرده، و سكوتم همراه با تفكّر و نگاهم براى عبرت باشد.

كنزالفوائد، ص 184 

 پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

اَقْرَبُكُمْ غَدا مِنّى فِى الْمَوْقِفِ اَصْدَقُكُمْ لِلْحَديثِ وَ اَدّاكُمْ لِلاَْمانَةِ وَ اَوفاكُمْ بِالْعَهْدِ وَ اَحْسَنُكُمْ خُلْقا وَ اَقْرَبُكُمْ مِنَ النّاسِ؛

نزديك‏ترين شما به من در قيامت: راستگوترين، امانتدارترين، وفادارترين به عهد و پيمان، خوش اخلاق‏ترين و نزديك‏ترين شما به مردم است.

امالى طوسى، ص 229

 ابى سعيد الخدرى :

كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اَشَدَّ حَياءً مِنَ العَذراءِ فى خِدْرِها. و كانَ اِذا كَرِهَ شَيئا عَرَفْناهُ فى وَجْهِهِ؛

رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از دختران پشت پرده با حياتر بودند، و اگر چيزى را دوست نمى‏داشتند، از چهره‏شان مى‏فهميديم.

مكارم الأخلاق، ص 17

 امام حسن مجتبى عليه‏السلام :

كانَ رَسولُ اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَخْما مُفَخَّما... يَتَـكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ فَصْلاً لا فُضولَ فيهِ و لا تَقصيرَ. دمثا، لَيْسَ بِالجافى و لا بِالْمَهينِ تَعظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَةُ و اِنْ دَقَّت لا يَذُمُّ مِنها شَيئا غَيْرَ اَنَّهُ كانَ لا يَذُمُّ ذَواقا و لا يَمدَحُهُ و لا تُغضِبُهُ الدُّنْيا و ما كانَ لَها، فَاِذا تُعوطىَ الحَقّ لَم يَعْرِفهُ اَحَدٌ، و لَم يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَى‏ءٌ حَتّى يَنتَصِرَ لَهُ... ؛

رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله (در نظرها) با شكوه و بزرگوا بودند... سخنانى كوتاه، جامع و بى‏چون و چرا مى‏گفتند بدون كم و زياد، نرم‏خو و مهربان بودند، در حق كسى ظلم نمى‏كردند، كسى را خوار نمى‏شمردند، نعمت را اگر چه كم بود، بزرگ مى‏دانستند و چيزى از آن را نكوهش نمى‏كردند، از مزه غذا نه بد مى‏گفتند و نه تعريف مى‏كردند، دنيا و آنچه به آن مرتبط است ايشان را خشمگين نمى‏ساخت و هرگاه حقى ضايع مى‏شد، احدى را ملاحظه نمى‏كردند و چيزى باعث رفع خشمشان نمى‏شد، تا آن‏كه حق را حاكم سازند.

عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 283

 امام على عليه‏السلام :

كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لَيَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ اَصحابِهِ اِذا رَآهُ مَغْموما بِالْمُداعَبَةِ وَ كانَ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يَقولُ: اِنَّ اللّه‏َ يُبْغِضُ الْمُعَبِّسَ فى وَجْهِ اِخْوانِهِ؛

هرگاه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يكى از اصحاب خود را غمگين مى‏ديدند، با شوخى او را خوشحال مى‏كردند و مى‏فرمودند: خداوند، كسى را كه با برادران (دينى) اش با ترشرويى و چهره عبوس روبرو شود، دشمن مى‏دارد.

رسائل شهيد ثانى، ص 326

امام صادق عليه‏السلام :

كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يُداعِبُ وَ لا يَقولُ اِلاّ حَقّـا؛

رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شوخى مى‏كردند ولى جز حقّ چيزى نمى‏گفتند.

مستدرك الوسائل، ج 8، ص 408

 زيد بن ثابت:

كُنّا اِذا جَلَسْنا اِلَيْهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اِنْ اَخَذْنا فى حَديثٍ فى ذِكْرِ الآخِرَةِ اَخَذَ مَعَنا و اِنْ اَخَذنا فى ذِكْرِ الدُّنْيا اَخَذَ مَعَنا و اِنْ اَخَذنا فى ذِكرِ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ اَخَذَ مَعَنا؛

هرگاه با رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏نشستيم، اگر در مورد آخرت صحبت مى‏كرديم، ايشان هم با ما همان سخن را مى‏گفتند و اگر در مورد دنيا صحبت مى‏كرديم، ايشان هم‏چنين مى‏كردند و اگر در مورد خوردنى و نوشيدنى صحبت مى‏كرديم، ايشان هم با ما هم‏سخن مى‏شدند.

مكارم الاخلاق، ص 21

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

لا يُـبَلِّغُنى اَحَدٌ مِنْكُم عَنْ اَحَدٍ مِن اَصحابى شَيئا، فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَخْرُجَ اِلَيكُم و اَنَا سَليمُ الصَّدرِ؛

كسى از شما حق ندارد از هيچ يك از يارانم چيزى به من بگويد؛ زيرا دوست دارم در حالى كه چيزى از شما در دلم نيست به سويتان بيايم.

مكارم الاخلاق، ص 17

امام كاظم عليه‏السلام :

اِنَّ رَسولَ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كانَ اِذا اَتاهُ الضَّيْفُ اَكَلَ مَعَهُ وَ لَمْ يَرْفَعْ يَدَهُ مِنَ الْخِوانِ حَتّى يَرْفَعَ الضَّيْفُ يَدَهُ؛

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگاه ميهمان داشتند، با او غذا مى‏خوردند و دست از سفره و غذا نمى‏كشيدند، تا آن‏كه ميهمان دست از غذا خوردن بكشد.

كافى، ج 6، ص 286

امام على عليه‏السلام :

كانَ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لا يَذُمُّ اَحَدا وَ لا يُعَيِّرُهُ وَ لا يَطْلُبُ عَثَراتِهِ وَ لا عَوْرَتَهُ وَ لا يَتَـكَلَّمُ اِلاّ فيما رَجا ثَوابَهُ؛

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، هرگز بدگويى كسى را نمى‏كردند، سرزنش نمى‏نمودند و در پى لغزش‏ها و اسرار ديگران نبودند و [درباره ديگران]، چيزى جز خير (خوبى) نمى‏گفتند.

عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 284

 امام على عليه‏السلام :

كانَ النَّبىُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اِذا سُئِلَ شَيئا فَاِذا اَرادَ اَنْ يَفْعَلَه ُقالَ: نَعَم وَ اِذا اَراد اَنْ لا يَفْعَلَ سَكَتَ و كانَ لا يَقول لِشَى‏ءٍ لا... ؛

هرگاه از رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چيزى تقاضا مى‏شد، اگر ايشان آن را مى‏خواستند انجام دهند، مى‏فرمودند: بله و اگر نمى‏خواستند انجام دهند، سكوت مى‏نمودند و هيچ‏گاه ايشان براى چيزى نه نمى‏گفتند.

بحارالأنوار، ج 93، ص 327

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

اُمِرْتُ اَن آخُذَ الصَّدَقَةَ مِن اَغْنياءِكُم فَاَرُدَّها فى فُقَراءِكُم؛

من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم.

مستدرك الوسائل، ج 7، ص 105

 پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

اَمَرَنى رَبّى بِسَبْعِ خِصالٍ: حُبِّ المَساكينِ وَ الدُّنُوِّ مِنْهُم و اَنْ أكثِرَ مِن «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏» وَ اَنْ اَصِلَ بِرَحِمى و اِن قَطَعَنى و اَن اَنظُرَ الى مَن هُوَ اَسفَلُ مِنّى و لا اَنْظُرَ اِلى مَنْ هُوَ فَوقى و اَن لا يَأخُذَنى فِى اللّه‏ِ لَومَةُ لائِمٍ و اَنْ اَقولَ الحَقَّ وَ اِنْ كانَ مُرّا و اَن لا اَسْاَلَ اَحَدا شَيئا؛

پروردگارم مرا به هفت خصلت امر نموده است: دوست داشتن بينوايان و نزديك شدن به آنها، ذكر لا حول و لا قوة الا باللّه‏ را بسيار گفتن، با خويشاوندان رابطه برقرار كردن؛ هر چند آنان قطع رابطه كنند، [و در مسائل مادى]، به پايين‏تر از خود نگاه كنم نه به بالاتر، در راه خدا سرزنش ملامتگران را به خود نگيرم، حق را بگويم اگر چه تلخ باشد و از كسى چيزى نخواهم.

الاصول الستة عشر، ص 75

 ابن شهر آشوب :

كانَ النَّبىّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قَبْلَ المَبْعَثِ مَوصوفا بِعِشرينَ خَصلَةً مِن خِصالِ الاَنْبياءِ لَوِ انْفَرَدَ واحِدٌ بِاَحَدِها لَدَلَّ عَلى جَلالِهِ فَكَيْفَ مَنِ اجْتَمَعَت فيهِ؟! كانَ نَبيّا اَمينا، صادِقا، حاذِقا، اَصيلاً، نَبيلاً، مَكينا، فَصيحا، عاقِلاً، فاضِلاً، عابِدا، زاهِدا، سَخيا، كميا، قانِعا، مُتَواضِعا، حَليما، رَحيما، غَيورا، صَبورا، مُوافِقا، مُرافِقا، لَميُخالِطْ مُنَجِّما وَ لا كاهِنا و لا عَيافا؛

رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پيش از مبعوث شدن، بيست خصلت از خصلت‏هاى پيامبران را دارا بودند، كه اگر كسى يكى از آنها را داشته باشد، دليل عظمت اوست؛ چه رسد به كسى كه همه آنها را دارا باشد، آن حضرت پيامبرى امين، راستگو، ماهر، اصيل، شريف، استوار، سخنور، عاقل، با فضيلت، عابد، زاهد، سخاوتمند، دلير و با شهامت، قانع، متواضع، بردبار، مهربان، غيرتمند، صبور، سازگار، و نرم‏خو بودند و با هيچ منجّم (قائل به تأثير ستارگان)، غيب‏گو و پيش‏گويى هم‏نشين نبودند.

المناقب لابن شهر آشوب، ج 1، ص 123

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

اِنْ قَدَرتَ اَن تُصْبِحَ و تُمسى و لَيْسَ فى قَلبِكَ غَشٌّ لاَِحَدٍ فَافعَل و ذلِكَ مِن سُنَّتى و مَنْ أحيى سُنَّتى فَقَد اَحيانى و مَن اَحيانى كانَ مَعى فِى الجَنَّةِ؛

تا مى‏توانى بكوش كه صبح و شب در قلبت (حتّى) قصد فريب و نيرنگ كسى نباشد؛ چرا كه اين از سنّت‏هاى من است و كسى كه سنّتم را زنده كند، مرا زنده كرده است و كسى كه مرا زنده كند، در بهشت با من خواهد بود.

سنن ترمذى، ج 4، ص 151

 طبرسى :

كانَ مِن فِعْلِهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اِذا لَبِسَ الثَّوبَ الجَديدَ حَمِدَ اللّه‏َ ثُمَّ يَدعو مِسكينا فَيُعطيهِ القَديمَ، ثُمَّ يَقولُ: ما مِن مُسلِمٍ يَكسو مُسلِما مِن شَمْلِ ثيابِهِ ـ لا يَكْسوهُ اِلاّ لِلّهِ عزَّوَجَلَّ ـ الاّ كانَ فى ضَمانِ اللّه‏ِ عزَّوَجَلَّ و حِرزِهِ و خَيْرِهِ و اَمانِهِ حَيّا و مَيّتا؛

هر وقت رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لباس جديدى مى‏پوشيدند، خداوند را سپاس مى‏گفتند و سپس بينوايى را مى‏خواستند و لباس قديمشان را به او مى‏دادند و مى‏فرمودند: مسلمانى كه فقط براى رضايت خداوند عزوجل، لباس كهنه خود را به مسلمان فقيرى بدهد، تا هنگامى كه لباس به تن آن فقير است، در پناه و خير و ضمانت خداوند است، چه زنده بماند و چه بميرد.

مكارم الاخلاق، ص 36

 امام كاظم عليه‏السلام :

كانَ النَّبىُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اِذا اَصْبَحَ مَسَحَ عَلى رُؤوسِ وُلْدِهِ وَ وُلْدِ وُلْدِهِ؛

هرگاه صبح مى‏شد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دست نوازش بر سر فرزندان و نوه هاى خود مى‏كشيدند.

عدة الداعى، ص 79

 پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

نَحْنُ قَوْمٌ لا نَأكُلُ حَتّى نَجوعَ وَ اِذا اَكَلْنا لا نَشْبَعُ؛

ما قومى هستيم كه تا گرسنه نشويم غذا نمى‏خوريم و تا سير نشده‏ايم دست از غذا مى‏كشيم.

سنن النبى، ص 226

امام صادق عليه‏السلام :

الاَكْلُ عِندَ اَهلِ المُصيبَةِ مِن عَمَلِ الجاهِليَّةِ وَ السُّنَّةُ البَعْثُ اِلَيْهِم بِالطَّعامِ؛

غذا خوردن نزد مصيبت‏زدگان و با خرج آنان، از رفتارهاى جاهليت است و سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرستادن غذا براى مصيبت‏زدگان است.

من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 182

 پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

خَيْرُكُم خَيْرُكُم لِنِسائِهِ و اَنَا خَيْرُكُم لِنِسائى؛

بهترين شما كسى است كه براى زنان خود بهتر باشد و من بهترين شما براى زن خود هستم.

من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 443

 امام على عليه‏السلام :

كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لا يُؤْثِرُ عَلَى الصَّلاةِ عَشاءً وَ لا غَيْرَهُ وَ كانَ اِذا دَخَلَ وَقْتُها كَاَنـَّهُ لا يَعْرِفُ اَهْلاً وَ لا حَميما؛

رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چيزى مثل شام و غير آن را بر نماز مقدم نمى‏داشتند و هنگامى كه وقت نماز مى‏رسيد، گويى كه هيچ يك از اهل خانه و دوستان را نمى‏شناختند.

مجموعه ورام، ج 2، ص 78

 الغزالى فى احياء العلوم :

كانَ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لا يَجْلِسُ اِلَيهِ اَحَدٌ و هُوَ يُصَلّى اِلاّ خَفَّفَ صَلاتَهُ و اَقْبَلَ عَلَيهِ فَقالَ: اَ لَكَ حاجَةٌ؟ فَاِذا فَرَغَ مِنْ حاجاتِهِ عادَ اِلى صَلاتِهِ؛

هرگاه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نماز مى‏خواندند و كسى نزد ايشان مى‏نشست، ايشان نماز خود را كوتاه مى‏كردند و به او رو مى‏نمودند و مى‏فرمودند: آيا خواسته‏اى دارى؟ و بعد از آن‏كه حاجت او را برآورده مى‏كردند، به نماز بر مى‏گشتند.

سنن النبى، ص 294

 امام رضا عليه‏السلام :

اِنّا اَهلُ بَيْتٍ نَرى وَعدَنا عَلَينا دَينا كَما صَنَعَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله؛

ما اهل بيت، وعده‏هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏كنيم، چنانكه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنين مى‏كردند.

تحف العقول، ص 446

 امام على عليه‏السلام :

كُنّا اِذَا احْمَرَّ الْبَاْسُ وَ لَقِىَ القَومُ الْقَوْمَ اتَّقَيْنا بِرَسولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَما يَكونُ اَحَدٌ اَقْرَبَ اِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ ؛

وقتى كه آتش جنگ بر افروخته مى‏شد و دو لشكر به هم مى‏رسيدند، به پيامبر پناهنده مى‏شديم و كسى نبود كه از آن حضرت به دشمن نزديك‏تر باشد.

مكارم الاخلاق، ص 18

 عايشه :

ما كانَ خُلْقٌ اَبْغَضَ اِلى رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مِنَ الْكَذِبِ وَ مَا اطَّـلَعَ مِنْهُ عَلى شَىْ‏ءٍ عِنْدَ اَحَدٍ مِنْ اَصْحابِهِ فَيَبْخَلُ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ حَتّى يَعْلَمَ اَنْ اَحْدَثَ تَوْبَةً؛

هيچ صفتى نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله منفورتر از دروغ نبود و هر گاه مطلع مى‏شدند يكى از اصحابشان دروغى گفته است، به او بى‏اعتنايى مى‏كردند تا آن‏كه مى‏فهميدند توبه كرده است.

الطبقات الكبرى، ج 1، ص 378

پيامبر خدا(صلی الله عليه و آله) :

بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأخلاقِ وقحاسِنِها

من براى (احياى) مكارم و نيكى‏هاى اخلاقى مبعوث شدم.


الأمالى، طوسى، 596


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

 امام موسی کاظم علیه السلام   

أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ‌ إِنتِظارُ‌ الفَرَجِ؛

بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.

تحف العقول، ص403

 امام باقر علیه السلام

ما ضر من مات منتظر لامرنا ألا یموت فی وسط فسطاط المهدی و عسکره
آنکه در انتظار امر ما بمیرد از اینکه در وسط خیمه مهدی و لشکرش از دنیا نرفته ضرر نکرده است.

کافی ج1 ص372

 امام علی علیه السلام

ألا فَمَن ثَبَتَ مِنهُم عَلَی دینِهِ وَ لَم یَقسُ قَلبُهُ لِطولِ أمَدِ غَیبَةِ إمامِهِ فَهو مَعی فی دَرَجَتی یَومَ القیامَة
بدانید آنان که در زمان غیبت حجت خدا در دین خود ثابت مانده و به خاطر طول مدت غیبت منکرش نشوند، روز قیامت با من هم درجه خواهند بود.

بحارالانوار ج51 ص109


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

حدیث (1) امام حسين عليه‏السلام:

فى بَيانِ ما يَحدُثُ فى زَمَنِ ظُهورِ المامِ الحُجَّةِ عليه‏السلام : وَ لَتَنزِلَنَّ البَرَكَةُ مِنَ السَّماءِ اِلَى الرضِ حَتّى اِنَّ الشَّجَرَةَ لَتَقصِفُ مِمّا يَزيدُ اللّه‏ُ فيها مِنَ الثَّمَرَةِ وَ لَتُوكَلُ ثَمَرةُ الشِّتاءِ فِى الصَّيفِ وَ ثَمَرَةُ الصَّيفِ فِى الشِّتاءِ وَ ذلِكَ قَولُهُ تعالى: «وَ لَو اَنَّ اَهلَ القُرى آمَنوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الرضِ وَلكِن كَذَّبُوا»؛

در بيان آنچه هنگام ظهور امام زمان عليه‏السلام رخ مى‏دهد : بركت از آسمان به سوى زمين فرو مى‏ريزد، تا آن‏جا كه درخت از ميوه فراوانى كه خداوند در آن مى‏افزايد، مى‏شكند. (مردم) ميوه زمستان را در تابستان و ميوه تابستان را در زمستان مى‏خورند و اين معناى سخن خداوند است كه: (و اگر مردمِ آبادى‏ها ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند، بركت‏هايى از آسمان و زمين به روى آنان مى‏گشوديم، ليكن تكذيب كردند)

مختصر بصائر الدرجات، ص 51


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد


http://www.radsms.com//image/image_post/sms_emame-zaman/sms-emame-zaman-jadid.jpg

 

شنیدم که تو یک روز جمعه بر میگردی / کدام جمعه ؟ نمیشد اشاره میکردی . . . ؟

.

.

.

گفتم که روی خوبت از ما چرا نهان است ؟ / گفتا تو خود حجابی ور نه رخم عیان است

گفتم که از که پرسم جانا نشان رویت ؟ / گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است . . .

.

.

.

مـژده‌ی آمـدنت قیمـت جـان می‌ارزد / تاری از موی تو آقـا به جهـان می‌ارزد . . .

.

.

.

ای حریم کعبه محرم بر طواف کوی تو / من به گرد کعبه می گردم  به یاد روی تو

گرچه بر محرم بود بوئیدن گلها حرام / زنده ام من ای گل زهرا ز فیض بوی تو . . .

.

.

.

.

.

این آخرین ستاره بخت است در زمین / آقاى سبزپوش بهارى بیا ببین

مرهم نمانده است و مداوا نمی‏شود / احساسهاى زخمى و دلهاى آهنین . . .

.

.

.

کدام گوشه ی دنیا نهفته روی چو ماهت / اله من ز که پرسم نشان یوسف چاهت

چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید / تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت . . .

.

.

.

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع /  شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع . . .

.

.

.

کاش از دلبر نشانی داشتیم/ بر سر کویش مکانی داشتیم

از برای مهدی صاحب الزمان/ کاش در دل جمکرانی داشتیم

تعجیل در فرج آقا صلوات

.

.

.

اینجا کسی برای تو جا وا نمی کند / این خاک احترام به دریا نمی کند

نامت برای دفع بلا روی طاقچه است / ورنه کسی نگاه به آقا نمی کند . . .

به امید بخشش آقا امام زمان و ظهورش

.

.

.

چشمى که داشت تازگى از شبنم نگاه / در انتظار با گذر لحظه شد عجین

پر شد تمام ظرف زمان بى حضور تو / پس کى ظهور مى‏کنى اى منجى زمین . . .

.

.

.

یکی از جمعه ها جان خواهد آمد /به درد عشق، درمان خواهد آمد

غبار از خانه های دل بگیرید / که بر این خانه مهمان خواهد آمد . . .

.

.

.

قطعه ی گمشده ای از پر پرواز کم است / یازده بار شمردیم و یکی باز کم است . . .

.

.

.

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد / شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشم هایت / این چشم های ما کمی تقوا بگیرد . . .

.

.

.

و در آخر این شعر زیبا تقدیم به همه منتظران

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی /  چه زیان ترا که من هم برسم به آرزویی

به کسی جمال خود را ننموده ای وبینم / همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی

همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار چنگی / من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی

چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی / چه شود که کام جوید زلب تو کام جویی

شود اینکه از ترحم دمی ای سحاب رحمت /  من خشک لب هم آخر زتو تر کنم گلویی

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

همه موسم تفرج به چمن روند وصحرا / تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی

السلام علیک یا حجت‌بن‌الحسن المهدی «عجل الله تعالی فرجه الشریف»


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

حدیث (1) امام حسين عليه‏السلام:

فى بَيانِ ما يَحدُثُ فى زَمَنِ ظُهورِ المامِ الحُجَّةِ عليه‏السلام : وَ لَتَنزِلَنَّ البَرَكَةُ مِنَ السَّماءِ اِلَى الرضِ حَتّى اِنَّ الشَّجَرَةَ لَتَقصِفُ مِمّا يَزيدُ اللّه‏ُ فيها مِنَ الثَّمَرَةِ وَ لَتُوكَلُ ثَمَرةُ الشِّتاءِ فِى الصَّيفِ وَ ثَمَرَةُ الصَّيفِ فِى الشِّتاءِ وَ ذلِكَ قَولُهُ تعالى: «وَ لَو اَنَّ اَهلَ القُرى آمَنوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الرضِ وَلكِن كَذَّبُوا»؛

در بيان آنچه هنگام ظهور امام زمان عليه‏السلام رخ مى‏دهد : بركت از آسمان به سوى زمين فرو مى‏ريزد، تا آن‏جا كه درخت از ميوه فراوانى كه خداوند در آن مى‏افزايد، مى‏شكند. (مردم) ميوه زمستان را در تابستان و ميوه تابستان را در زمستان مى‏خورند و اين معناى سخن خداوند است كه: (و اگر مردمِ آبادى‏ها ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند، بركت‏هايى از آسمان و زمين به روى آنان مى‏گشوديم، ليكن تكذيب كردند)

مختصر بصائر الدرجات، ص 51

...............................................................................................................................................

 

حدیث (2) رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

وَ مَن شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِيُحيِىَ بِها حَقَّ امرِى‏ءٍ مُسلِمٍ اَتى يَومَ القيامَةِ وَ لِوَجهِهِ نورٌ مَدَّ البَصَرِ تَعرِفُهُ الخَلايِقُ بِاسمِهِ وَ نَسَبِهِ ؛

كسى كه براى زنده كردن حق يك مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قيامت در حالى آورده مى‏شود كه پرتو نور چهره اش، تا چشم كار مى‏كند ديده مى‏شود و خلايق او را به نام و نسب مى‏شناسند.

كافى، ج 7، ص 381، ح 1

حدیث (3) امام صادق عليه‏السلام :

إنَّ مِمّا يُزَيِّنُ السلامَ الخلاقُ الحَسَنَةُ فيما بَينَ النّاسِ؛
خوش اخلاقى در بين مردم زينت اسلام است.

كنزالعمال، ج10، ص143، ح28731

حدیث (4) رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

اَلحَياءُ زينَةُ السلامِ؛
حيا زينت اسلام است.

مستدرك الوسايل، ج1، ص488، ح1244

حدیث (5) امام صادق عليه‏السلام :

اثافى الاسلامِ ثَلاثَةٌ: الصَّلوةُ وَ الزَّکوةُ وَ الوِلایة،لا تَصِحُّ واحِدَةٌ مِنهُنَّ اِلا بِصاحِبَتَیها؛
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى‏ شود.

کافى، جلد2، ص 18

حدیث (6) امام رضا علیه السلام:

اِنَّ الایمانَ اَفضلُ مِن الاسلامِ بِدَرجَةٍ, وَ التَّقـوى اَفضـلُ مِن الایمانِ بِدَرَجَةٍ وَ لَم یَعطِ بَنو آدَمَ اَفضلُ مِنَ الیَقینِ؛

ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.

تحف العقول، ص445


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, توسط سید سجاد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد