مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر
این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار
ندارد!
***********************************
جواب امام زمان علیه السلام:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ،زمحبت،زغمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...
با تاسف فراوان چندی پیش خبری رو شنیدم که واقعا متاثرم کرد .
ترانه ای که خواننده مبتذل ملعول شاهین نجفی در توهین به ائمه ،جد امام زمان امام هادی(ع) خوانده بود.
امروز در یک اقدام زیبا و به جا دوست عزیزم در وبلاگ فرشته های تنها برای سرکوب این عمل ننگین پستی رو تو وبلاگش گذاشته بود و من هم مناسب دیدم برای اینکه نفرتم رو از این عمل زشت نشون بدم پستی به این مناسبت بذارم.
درسته که ترانه شو نشنیدم و ترجیح میدم نشنوم ولی بهش میگم نمیدونم که چی شنیدی و چی دیدی که جرات چنین جسارتی رو به خودت دادی ولی بدون پایه های دین ما اونقدری محکم هست که با این چیزا نلرزه .اگه گاهی جایی دیدید که جونی گله ای کرده دلخوری داشته یا.... این ها هیچ کدوم ربطی به دینش نداره .ما دینمون رو دوست داریم و ائمه ما برامون الگو هستند و هیچ گاه کوچیکترین بی حرمتی به اونها رو نمیتونیم تحمل کنیم.
ولی مطمئنم که خدا خودش جواب این بی حرمتی رو خواهد داد
وامیدوارم خواننده های عزیز کشورمان با خواندن ترانه هایی در مدح این امام بزرگوار جواب بی حرمتی این مرتد را بدهند.
آقای من : تو در نهایتی خواهی آمد که حد تابع دنیا نیست.تو در کنجی از جغرافیای زمین طلوع خواهی کرد که جواب نهایی تمام معادلات زمین است.
آقای من : بیا که اوضاع معکوس شده است.منحنی ارزشها نزولی اکید است. نمودار حرکت ما انسانها پر از اکسترمم شده است.
سرور من : روز هفتم هفته که دلم مشتق شده است
اشتیاق دیدار تو را با دعای ندبه در هم می آمیزم و با تو به زمزمه می نشینم. زمزمه ای که واحدهای آن کم است ولی تو آن را می شنوی.
آقا جان: تمام سوالات ذهنم را به صورت دستگاه های چند معادله و چند مجهولی در آورده ام و برای جوابهای آن راهی جز مبهم بودن نیافته ام.
هر چه به مشتاقان و منتظران تو می نگرم در معادله زندگی هیچ کدام در دنیای حقیقی ریشه ای ندارند مگر در دنیای مختلط فریب و دروغ.
سرور خوبم: با خود عهدمی بندم ،مهر و محبت تو را با نوشتن نام زیبایت بر مقدمه تمام ترسیم شده تدریسم تقسیم کنم و هزار بار بر این سطر نام تو را در ذکر تمام خوبیهایت ضرب کنم و با دل منتظرم جمع ببندم.
مولای من: سری به سریها و دنباله های منتظرانت بزنیم که سیگمای تمام آنها به ٣١٣ تن می رسد ،چه فاجعه ای است این دنیا ،مگر اوضاع قرینه شود یا محور زندگیها انتقال یابد تا زمینه آمدنت در مختصات دنیا فراهم شود.زمانی که با خود می اندیشم که کدام رابطه و ضابطه باعث خواهد شد بین من و شما زوج مرتب شکل گیرد دیدم و درک کردم که به راستی شرط برقراری این است که اگر مولفه ی اول یکرنگ و صمیمی بود مولفه دوم هم یکرنگ و صمیمی باشد.
اینجا وقتی دلم می گیرد انتظار تو را مدلسازی می کنم .تمام ابعاد ایمانم را در حکم ذره می بینم و آنچه به من آرامش می دهد این است که به هندسه عبادت روی آورم و در مستطیل سجاده سر بر دایره مهر تو گذارم و از خدای تو مهرت را طلب کنم.
باور کن در کلاس درسم بارها گفته ام ،دانش آموز عزیز در فضای نمونه ی زندگی انسانها پیشامدی بنویسید که تعداد منتظران شما رقم بزند .به امید آنکه در بررسی احتمال ظهورت عددی نزدیک به یک ببینم.بارها گفته ام همنهشتی انسان و ایمان وقتی برقرار است که ایمان بین تمام انسانها برقرارباشد و باقیمانده ربا و کذب نیاورد.
اما…. میدانم و خوب میدانم،
تو روزی خواهی آمد که تصاعد خوبیها برقرار باشد،
که ارتفاع عدالت بر قاعده دنیا قابل ترسیم باشد،
که مساحت دنیا فضای پیوسته خوبیها باشد،
که از جمکران تا وادی سهله خط مستقیم عشق باشد،
که انتظار و اشتیاق تنها مجهول مساله انسانها باشد.
*به امید طلوع آقا در بیکران دنیا*
اس ام اس امام زمان
اس ام اس انتظار فرج حضرت مهدی (عج)
امروز جمعه است و باز نیامدی آقا…..اس ام اس های زیبا انتظار فرج و ظهور آقا امام زمان (عج) را در این مطلب بخوانید و برای ظهور آقا دعا کنید…..
بیا دوباره پاک کن ز جاده ها غبار را
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را
تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن ز دل حدیث انتظار را
.
.
یک روز می افتد ؛ آن اتفاق خوب را می گویم …
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛ هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه …
.
.
کسی نیامده جز او سر قرار خودش
نشسته غرق تماشای شیعیان خودش
چه انتظار عجیبیست اینکه شب تا صبح
کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش
.
.
اس ام اس مذهبی را در برنا بخوانید
.
.
چه بگویم ؟
خودم هم خسته شدم …
شاید همه حرفهای من در این واژه خلاصه شود : “بیــــــــــا”
.
.
یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوشتر است
بی وصال دوست ، عمر جاودانی گو مباش
.
.
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را به یاد خیمه ی سبزی
که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد
اس ام اس ظوهر حضرت مهدی
.
.
تا کی به شکل خاطره ای گم ببینمت ؟
در عطر سیب و مزه گندم ببینمت ؟
من آن همیشه چشم به راهم به من بگو
یک جمعه در هزاره چندم ببینمت ؟
.
.
میخواهم خستگی ام را در مهربانیت از یاد ببرم ؛ زودتر بیا …
.
.
برای من بیا امشب دعا کن
مرا از بند این دنیا رها کن
بیا و یک نظر بر من بیافکن
سپس من را به دردت مبتلا کن
.
.
خوشا بحال آنان که در کلاس انتظار حتی یک جمعه هم غیبت ندارند …
.
.
از فکر گناه پاک بودن عشق است
از هجر تو سینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می روی آقاجان
زیر قدم تو خاک بودن عشق است
.
.
روزهای هفته را هم که گم کرده باشی ، عصرهای جمعه را از غم و غربتش تشخیص خواهی داد …
.
.
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم دوست دارمت
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم
.
.
غمی سنگین دلم را می فشارد
به روی سینه ام پا می گذارد
نداریم و نداریم و نداریم
کسی را که نشانی از تو آرد
اس ام اس انتظر فرج امام زمان
.
.
بیا بیا که سوختیم ز هجر روی ماه تو
تمام عمر دوختیم دو چشم خود به راه تو
.
.
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را ؟
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را ؟
.
.
بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد
در انتظار ظهورت دلم شکیبا شد
تمام دفتر عمرم سیاه شد اما
امید دیدن رویت دوباره پیدا شد
.
.
ای آنکه بود طالب دیدار تو چشمم
از هجر تو گردیده گهربار تو چشمم
با رشته کلافی سر بازار محبت
بنشستم و گردیده خریدار تو چشمم
تا آنکه بچیند گلی از گلشن رویت
باشد نگران بر سر بازار تو چشمم
ای یوسف زهرا به گدایت نظری کن
دارد طمع از چشمه ایثار تو چشمم
تا کی به تمنای تو ای مهدی موعود
گریان شود از طعنه اغیار تو چشمم
چشمم شده بیمار ، نما گوشه چشمی
درمان کند آن نرگس بیمار تو چشمم
اس ام اس ظهور امام زمان
.
.
تویی که در نفست می وزد شمیم بهار
بیا به کوچه ما ، عطر نرگسانه بیار
تو جاودانه تر از حس آفتاب و درخت
تو عاشقانه تر از شوق آب و شالیزار
برای از تو سرودن بهانه لازم نیست
حکایت نفس است و حلاوت تکرار
چه عطری از تو در آفاق من پراکنده ست
که شعر مست شده ، واژه را نمانده قرار
چقدر شعر من از واژه “تو” لبریز است
چقدر ذوق من از انتظار تو سرشار
چقدر بی تو نفس میکشم ؛ دریغ از من
چقدر خسته ام از این هوای تیره و تار
چه میشود که بیایی ؟ چقدر رویایی است
در این سیاه زمستان ، طلوع صبح بهار
.
.
اس ام اس مناسبتی را در برنا بخوانید
.
.
بیا که با تو قامت عشق تا نمی شود
لب غنچه بی تو به خنده وا نمی شود
همه شب در هجر رخت مویه کنان
این بغض جز به دیدار تو وا نمی شود
همه دلهای شکسته را تو مرهمی
بیا که این درد بی تو دوا نمی شود
عالمی چشم براه منتقم عادلند
این محکمه بی تو بر پا نمی شود
ساغر هستی را تویی آخرین قدح
بی تو هیچ عیشی مهیا نمی شود
صفای دل با صفایان ز توست
دلی بی یاد تو مصفا نمی شود
بقای عالم ز عطر گل نرگس است
بی دیدن این رخ ، دیده بینا نمی شود
چشم ما لایق فیض شرفیابی نیست
ورنه حجت حق بدین آشکارا نمی شود
این جمله را بر عرش برین نگاشته اند
“هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود”
اس ام اس مهدوی
.
.
انتظار جمعه ای رو می کشیم
که معطر از نسیم و نرگسه
به فرشته ها بگو دعا کنن
نکنه صدای ما نمی رسه
به فرشته ها بگو دعا کنن
یخ آغوش زمین آب بشه
ابرا از رو صورت ماه برن
آسمون زائر مهتاب بشه
قطره قطره عاشقیم و بی قرار
کی سحر میشه شبای انتظار
لحظه لحظه بی قرار جمعه ایم
جمعه جمعه چشم به راهمون نذار
التماس دستهامونو ببین
تا نگی دلامون از سنگ شده
یوسف ما رو به کنعان برسون
دلمون خیلی واسش تنگ شده
شبو از خاطره ی ماه بگیر
ماهو از این شب خودخواه بگیر
دلمون لک زده عاشقی کنیم
حق چشمامونو از راه بگیر
قطره قطره عاشقیم و بی قرار
کی سحر میشه شبای انتظار
لحظه لحظه بی قرار جمعه ایم
جمعه جمعه چشم به راهمون نذار
اس ام اس ظهور
.
.
خدا کند که مرا با خدا کنی آقا
ز قید و بند معاصی جدا کنی آقا
دعای ما به درِ بسته میخورد، ای کاش
خودت برای ظهورت دعا کنی آقا
.
.
یادمان باشد اگر حال خوشی پیدا شد ، جز برای فرج یار دعایی نکنیم !
.
.
جمله جمله نه ! واژه واژه تو را
ای سفر کرده گفتگو کردیم
کوچه کوچه نه ! خانه خانه تو را
سالیانی ست جستجو کردیم
سوره سوره نه ! آیه آیه تو را
در مناجات آرزو کردیم
جمعه جمعه نه ! لحظه لحظه تو را
ندبه کردیم و های و هو کردیم …
اس ام اس انتظار فرج
.
.
صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه “نیاید” چه کنم ؟
آنقدر من خجل از کار خودم
اگر این جمعه “بیاید” چه کنم ؟
.
.
روزی هزار بار دلت را شکسته ام
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
هربار این تویی که رسیدی و در زدی
هربار این منم که در خانه بسته ام
.
.
یا سر نهم به خاک درش یا دهم به باد
رفتم به کوی یار ببینم چه می شود …
امام زمام (عج) در توقيعي مي فرمايند:
«تقوا پيشه کنيد، تسليم ما باشيد و کار را به ما واگذاريد که بر ماست شما را از سرچشمه سيراب بيرون آوريم چنانکه بردن شما به سرچشمه از سوي ما بود ... به سمت راست ميل نکنيد و به سوي چپ نيز منحرف نشويد.» (1)
توجه به آن حضرت همراه با محبت
امام زمان (ع) در توقيع شريفي خطاب به شيعيان مي فرمايند: «توجه خود را همراه با محبت و دوستي به سوي ما قرار دهيد و در مسير دستورات روشن و قطعي دين حرکت کنيد که همانا من براي شما خيرخواهي مي کنم و خداوند گواه است بر من و شما و اگر نبود علاقه ما به نيکو بودن شما و رحمت و مهربانيمان بر شما، به سخن گفتن با شما نمي پرداختيم.»(2)
شيعيان چرا ما را نمي خواهند؟!
مرحوم حاج محمد علي فشندي تهراني (ره) مي گويد که در مسجد جمکران سيدي نوراني را ديدم، با خود گفتم اين سيد در اين هواي گرم تابستاني از راه رسيده و تشنه است ظرف آبي به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: آقا! شما از خدا بخواهيد تا فرج امام زمان (ع) نزديک گردد. حضرت فرمودند: «شيعيان ما به اندازه آب خوردني ما را نمي خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما مي رسد.»
توسل به حضرت زينب (ع) جهت تعجيل در فرج
در تشرف آقا شيخ حسن سامرايي (ره) در سرداب مقدس، حضرت فرمودند: «به شيعيان و دوستان ما بگوييد که خدا را قسم دهند به حق عمه ام حضرت زينب (ع) که فرج مرا نزديک گرداند.» (3)
اخلاص در عمل
يکي از علماي بزرگ اصفهاني مي گويد: «شبي در عالم رؤيا امام زمان (ع) را ديدم. به ايشان عرض کردم چه کنم که به شما نزديک شوم؟» فرمودند: «عملت را عمل امام زمان (ع) قرار بده.» من به ذهنم رسيد که يعني در مورد هر کاري ببين اگر امام زمان (ع) اين کار را مي کند تو هم انجام بده. پرسيدم: «چه کنم که در اين امر موفق باشم؟!» فرمود: «الاخلاص في العمل؛ يعني، در کارهاي خود اخلاص داشته باش.»(4)
بردباري و شکيبايي
در تشرف مرحوم سيد کريم پينه دوز (ره) از اخيار تهران که در خانه اجاره اي زندگي مي کرده است و با پايان يافتن مدت اجاره دچار رنج و زحمت مي گردد ضمن اينکه به او بشارت مي دهند، نگران نباشيد منزل درست مي شود مي فرمايند: «دوستان ما بايد در فراز و نشيب ها شکيبا و بردبار باشند.»(5)
پی نوشتها :
(1) بحارالانوار ، ج 52 ، ص179
(2) بحارالانوار ، ج53، ص179
(3) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 251-184
(4) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 261
(5) کرامات العالمین ،ص
راههای تشخیص صدق و کذب دیدار افراد با امام زمان(عج) *رؤیت حضرت به چند طریق امکان دارد و تشخیص صدق و کذب آن چگونه است؟ رؤیت حضرت در عصر غیبت کبرا به سه صورت ممکن است: الف) در عالم خواب؛ ب) در حال مکاشفه؛ ج) در حال بیداری. که در حال بیداری از نظر کیفیت و نحوه دیدار سه گونه دارد: 1 ـ دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقی؛ به گونهای که دیدارکننده هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچ گونه توجهی به شخص حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی عادی و ناشناس تلقی میشود، این رؤیت ممکن است برای بسیاری از افراد به طور تصادفی و ناشناس رخ دهد و حضرت با افراد برخورد داشته باشد، ولی هرگز او را نمیشناسند. 2ـ دیدار حضرت همراه با شناخت؛ یعنی شخص دیدار کننده حضرت را به هنگام دیدار بشناسد، این نوع رؤیت، بسیار اندک و انگشت شمار است؛ زیرا چنین رؤیتی با فلسفه غیبت منافات دارد و در عصر غیبت، اصل بر این است که حضرت از چشمان مردم پنهان باشد، مگر در مواردی که مصلحت مهمتری اقتضا کند و حضرت بنا به مصالحی خود را بشناساند که این نوع دیدار فوقالعاده اندک است؛ 3ـ رؤیت حضرت در حال غفلت از حضور امام، یعنی شخص حضرت مهدی(عج) را ملاقات میکند، ولی در آن حال به حضور حضرت توجهی ندارد و وی را فردی عادی میپندارد، اما پس از ملاقات با توجه به دلایل و شواهد موجود، یقین پیدا میکند که وی امام عصر(عج) بوده است. بیشتر تشرفاتی که در کتابها نقل شده است، از این نوع است و نشناختن نیز یا به دلیل غفلت شخص دیدار کننده در آن حال است و یا به دلیل اینکه حضرت در او تصرفات تکوینی و ولایی کرده و اجازه شناخت را به وی نمیدهد؛ ولی بعد از جدایی، از قراین دیگر قطع پیدا میکند که وی امام بوده است. اما تشخیص صدق و کذب چنین رؤیتهایی، به دلیل یقینی و صدق گوینده نیاز دارد، چنین ادعاهایی از افراد ناموثق و بیتقوا پذیرفتنی نیست و اصل بر تکذیب مدعی چنین دیدارهایی است، مگر اینکه به صحت گفتار وی یقین داشته باشیم. دلیل ناشناس بودن امام زمان(عج) در عصر غیبت *چرا افراد هنگام ملاقات امام را نمیشناسند؟ زیرا غیبت که به معنای ناشناس بودن حضرت است، اقتضا میکند که دیگران حضرت را نشناسند، پس نشناختن حضرت در چنین ملاقاتهایی طبق قانون غیبت بوده و دلیل نمیخواهد؛ زیرا ایشان در حال غیبتاند و نباید غیبت و ناشناس بودن، به ظهور و شناسایی تبدیل شود. در عین حال با اینکه در زمان غیبت به دلایلی که موجب غیبت شده، امام مهدی(عج) باید از دیدهها مخفی باشند، ممکن است کسانی که مشکل بزرگی دارند یا به مقامات معنوی عالی دست یافتهاند، به محضر آن حضرت شرفیاب شوند. البته این شرفیابی میتواند متفاوت باشد، برخی حضرت را میبینند ولی نمیشناسند؛ گروهی میبینند و میشناسند و حضرت هم با آنان سخن میگوید؛ برخی او را میبینند و میشناسند و اجازه مییابند که با ایشان سخن بگویند، این تفاوتها به دلیل اختلاف درجات معنوی افراد است. در هر حال دلیل اینکه افراد کمی هنگام ملاقات، آن حضرت را میشناسند، آن است که شایستگی دیدن همراه با شناخت، در افراد کمی وجود دارد. چرا نباید برای دیدن بقیةالله(عج) اصرار کرد *آیا دیدن امام زمان(عج) دارای شرایط خاصی است و نصیب هر کسی میشود؟ و آیا ندیدن آن حضرت مصلحتی دارد؟ دیدن امام زمان(عج) در عصر غیبت کبری امکان داشته و اگر کسی توفیق یابد، سعادت بزرگی نصیبش شده است، اما همه سعادت این نیست که انسان شبانهروز تلاش کند و خواهان دیدن امام باشد، البته دیدن حضرت سبب نمیشود که انسان گناه نکند؛ زیرا برخی انسانهای معاصر دیگر امامان(ع) با وجد دیدن امام معصوم باز هم گناه میکردند و حتی گاهی با آنها مخالفت میکردند. دیدن حضرت تأیید بر کردار درست انسان نیست؛ اگر چه نصیب هر کس نمیشود، ندیدن حضرت هم دلیل بر خرابی اعمال نیست، بسیاری از بزرگان، علما و مجتهدان، امام زمان(عج) را ندیدند، ولی چه بسا افرادی که مسلمان هم نبودند، ولی چون به مقام اضطرار رسیدند، حضرت از آنها دستگیری کرده و از این جهت امام را دیده باشند. مهم این است که اگر ما او را نبینیم، او ما را میبیند و همین اعتقاد برای ترک گناه کافی است. احمد بن حسن بن ابیصالح خجندی، مدتی در جستوجوی امام زمان(عج) شهرها را میگشت و بسیار جدی بود و اصرار داشت که به حضور آن حضرت مشرف شود، عاقبت نامهای از طریق حسینبن روح به این مضمون برای حضرت مهدی(عج) نوشت: «دل من، شیفته جمال تو گشته و همواره در فحص و طلب تو میکوشم، تمنا دارم جوابی مرحمت فرمایید که قلب من ساکن شود و دستوری در این باره فرمایید». جواب آمد: «هر کس در خصوص من جستوجو و تجسس کند، مرا میطلبد و هر کس مرا بیابد، به دیگران بنماید و هر کس مرا به دیگران بنماید، مرا به کشتن دهد و هر کس مرا به کشتن دهد، مشرک شود». بنابراین احتمال دارد که به صلاح ما نباشد آن حضرت را ملاقات کنیم، چه بسا دیدار حضرت مایه عجب، تکبر و خودپسندی ما شود که خود مایه هلاکت انسان است. نظر آیتالله بهجت درباره علت نقاب دیدار ما با امام زمان(عج) *آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان(عج) به ما سر میزند؟ قطعا گناه کردن، مهمترین علت محرومیت از عنایات امام زمان(عج) است، امام مهدی (عج) نیز در توقیع شریفشان به شیخ مفید میفرماید: «ما را از ایشان(شیعیان) چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما میرسد و ما آن را ناخوش میداریم و از ایشان نمیپسندیم». آیتآلله بهجت نیز بیان فرمودهاند: اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترس نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستند؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد، ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است. بنابراین اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی میرسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد، امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی میفرماید: «ای ابوخالد! به درستی که مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به سر میبرند، با فضیلتترین مردم همه زمانها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعالی عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است». از این رو، در حدیث دیگری امام جعفر صادق(ع) میفرماید: «هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم(عج) شود؛ باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول شود». بنابراین اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار میآید، آنگاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت.
لیلة الرغائب اولین شب جمعه ماه رجب است و در وصفش فضیلت های بسیاری را برشماردند.گویند در این شب درهای رحمت الهی به سوی زمینیان گشوده شده است و عرشیان همه آماده اند تا در بزم دعا و نیایش زمینیان حضور یابند.
پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است.

پیامبر اكرم( صلی الله علیه و آله) در فضیلت این نماز می فرماید: كسی كه این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد میگوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد كه از هر شدت و سختی نجات یافتی.
میّت میپرسد تو كیستی؟ به خدا سوگند كه من صورتی زیباتر از تو ندیدهام و كلامی شیرین تر از كلام تو نشنیدهام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیدهام. آن زیباروی پاسخ میدهد: من ثواب آن نمازی هستم كه در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمدهام تا حق تو را ادا كنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افكند.
گویند آن گاه که قیامت بر پا شود منادی الهی فریاد میزند أین الرجبیون؟ کجایند آنان که ماه رجب را گرامی داشتند و از آن بهرهها بردند از آن انبوه جمعیت، گروهی برخیزند که نور جمالشان محشر را روشن کند بر سر آنان تاجهای شاهی که مرصع به در و یاقوت است قرار دارد و در طرف راست هر نفر از آنان هزار فرشته و در سمت چپ نیز هزار فرشته به او کرامت و تعظیم الهی را تبریک گویند؛ از جانب الهی ندا آید:
بندگانم و کنیزانم به عزت و جلالم سوگند، شما را جایگاه و مقام گرامی و عطایای فراوان دهم و شما را در جایی جای دهم که از زیر آن نهرها جاری است و شما در آن جاوید خواهید بود زیرا شما داوطلبانه برای من در ماهی که من بزرگش داشتم روزه گرفتید پس خطاب به فرشتگان فرماید: فرشتگان من بندگان و کنیزان من را به بهشت داخل کنید در اینجا امام فرمودند این پاداش برای کسانی است که یک روز از اول یا وسط یا آخر ماه رجب را روزه بدارند.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز در بیان عظمت و اهمیت ماه رجب میفرمایند: خداوند متعال در آسمان هفتم فرشتهای به نام داعی قرار داده است هرگاه ماه رجب فرا رسد آن فرشته دعوت کننده هر شب تا به صبح گوید: خوشا به حال کسانی که به ذکر الهی مشغولند خوشا به حال کسانی که با میل و رغبت تمام رو به سوی درگاه خدا آرند و خداوند میفرماید: من همنشین کسی هستم که با من همنشین باشد و مطیع کسی هستم که فرمان مرا ببرد و آمرزندهام کس را که از من طلب آمرزش کند این ماه رجب ماه من، بنده هم بنده من و رحمت هم از آن من است. هر کس مرا در این ماه بخواند پاسخ مثبت دهم و هر کس از من چیزی بخواهد به او عطا کنم و هر کس از من هدایت جوید هدایتش کنم و من این ماه را وسیله ارتباط بین خود و بندگانم قرار دادهام پس هر کس به آن چنگ زند به من میرسد.
امام هادى(عليه السلام) از تبعيد تا شهادت
دوران امامت امام هادى(عليهالسلام) بيش از 33 سال به طول انجاميد كه حدود سيزده سال آن را در مدينه سپرى كرد.

دراين مدت، گروههاى بسيارى از شهرهاى شيعه نشين ايران، عراق و مصر براى بهرهگيرى از محضر امام به سوى مدينه آمدند.1 امام در اين شهر چنان موقعيت و محبوبيتى بين مردم يافت كه دولتمردان عباسى، به شدت از اين وضع احساس خطر مىكردند. براى نمونه، بُرَيحه عباسى2 در نامهاى به متوكل نوشت: «اگر تسلط بر حرمين شريفين را مىخواهى، علىبن محمد(عليهالسلام) را از اين شهر بيرون كن؛ زيرا او مردم را به سوى خود فرا خوانده و عده بسيارى نيز دعوتش را پذيرفتهاند... .»3
عباسيان كه هراس بسيارى از رهبرى شيعه و خطر حركت شيعيان برضد خود داشتند، به اين نتيجه رسيدند كه با دور كردن امام به عنوان قطب و محور تشيع از مدينه كه كانون تجمع شيعيان شده بود، به اين هدف دست يابند. بدين ترتيب، تبعيد و مراقبت نظامى را كه تجربه پيشين و موفق عباسيان به شمار مىرفت، دوباره در دستور كار قرار دادند.
تبعيد امام هادى(عليهالسلام)
امام از مضمون نامه آگاهى يافته و در نامهاى به متوكل، وى را از دشمنىها و كينه توزى و دروغپردازى نويسنده آگاه ساخته بود. متوكل سياستى مزدورانه و دو پهلو در پيش گرفت. او نخست نويسنده نامه را كه از امام سعايت كرده بود، از كار بركنار كرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد. سپس به كاتب دربار دستور داد تا نامهاى به امام بنويسد كه در ظاهر، علاقه متوكل را نسبت به امام بيان مىكرد، ولى در واقع، دستور جلب امام از مدينه به سامرا بود. همچنانكه يزداد، پزشك مسيحى دربار با آگاهى از احضار امام، انگيزه متوكل را دريافته و گفته بود: «بنابر آنچه شنيدهام، هدف خليفه از احضار محمد بن على(عليهالسلام) به سامرا اين بوده كه مبادا مردم به ويژه چهرههاى سرشناس به وى گرايش پيدا كنند و در نتيجه، حكومت از دست آنها خارج شود...».4
متوكل براى كاهش پى آمدهاى منفى احضار امام، نامهاى محترمانه به ايشان نوشت.5 اما به راستى، نوشتن نامهاى با كلماتى محترمانه از كسى چون متوكل كه از هيچ ستمى بر خاندان پيامبر و هر كسى كه كوچكترين ارتباطى با آنان دارد، خوددارى نمىكند، جاى بسى شگفتى است و نشان دهنده هراس شگرفى است كه اين دشمنان خونخوار شيعه از امام داشتهاند. او هم در مقابل امام از خود فروتنى نشان مىدهد و هم خود را «اميرالمؤمنين» مىخواند و عنوان حاكميت بر مؤمنين را براى خود محفوظ مىدارد. وى به امام مىفهماند كه او همچنان حاكميت خاندان پيامبر را نپذيرفته و امام نيز مجبور به اطاعت از وى است. او مدام از تمجيد مقام شامخ امام سخن به ميان مىآورد، اما «يحيى بن هرثمه» را براى ركابدارى امام مىفرستد، ولى تاريخ از همراهى فرماندهى نظامى به اتفاق سيصد سرباز مسلح خبر مىدهد.6 آن گونه كه بيان خواهد شد، اين رفتار به جلب خشونتآميز و محتاط نظامى بيشتر شبيه است تا استقبالى رأفتانگيز.
واكنش مردم
وقتى يحيى بن هرثمه براى ابلاغ نامه متوكل و اجراى مقدمات تبعيد نزد امام ايشان آمد. مردم جلوى خانه امام تجمع كردند و فرياد اعتراض و شيون و زارى از نهاد آنان برخاست؛ به گونهاى كه يحيى بن هرثمه مىگويد: «من تا آن روز چنين شيون و زارى اى نديده بودم و هر چه سعى كردم آنها را آرام كنم، نتوانستم. سوگند خوردم كه درباره او (امام هادى (عليهالسلام)) قصد و دستور سوئى ندارم، ولى فايدهاى نداشت. سپس خانه او را تفتيش كردم، ولى در آنجا چيزى جز قرآن، كتاب و چيزهايى مانند آن نيافتم... .»7
رخدادهاى بين راه
امام، در سال 243 ه . ق، از مدينه به سامرا تبعيد شد.8 همان گونه كه پيش بينى مىشد، يحيى بن هرثمه درابتداى اين سفر از خود قاطعيت و سختگيرى بسيارى نشان داد. البته، در بين راه كرامتهايى از امام و حوادثى رخ داد كه سبب علاقهمندى و تغيير رويه او شد. خود او مىگويد: «در بين راه دچار تشنگى شديدى شديم؛ به گونهاى كه در معرض هلاكت قرار گرفتيم. پس از مدتى به دشت سرسبزى رسيديم كه درختها و نهرهاى بسيارى در آن بود. بدون آن كه كسى را در اطراف آن ببينيم، خود و مركبهايمان را سيراب و تا عصر استراحت كرديم. بعد هر قدر مىتوانستيم، آب برداشتيم و به راه افتاديم. پس از اينكه مقدارى از آنجا دور شديم، متوجه شديم كه يكى از همراهان، كوزه نقرهاى خود را جا گذاشته است. فورى باز گشتيم، ولى وقتى به آنجا رسيديم، چيزى جز بيابان خشك و بى آب و علف نديديم.
كوزه را يافته و به سوى كاروان برگشتيم، ولى با كسى هم از آنچه ديده بوديم، چيزى نگفتيم. هنگامى كه خدمت امام رسيديم، بى آنكه چيزى بگويد، با تبسمى فقط از كوزه پرسيد و من گفتم كه آن را يافتهام».9 او كرامت ديگرى از امام مىبيند و شگفتىاش دوچندان مىشود. وى از آن لحظه تشيع را برگزيد و در خدمت امام بود تا از دنيا رفت.10
گفتنى است كه رفتار مهربانانه امام، سبب علاقهمندى يكى ديگر از فرماندهان بزرگ متوكل نيز به امام گرديد. وقتى امام به بغداد رسيد و با استقبال گرم مردم بغداد روبهرو شد، او همچنان تحت تأثير ابراز احساسات و عواطف مردم بغداد نسبت به امام قرار گرفته بود.11 امام در برخورد با هواداران خلافت عباسى، چنان حساب شده عمل مىكرد كه در ديدارى، طرف مقابل تغيير رويه مىداد و به علاقهمندان ساحت پاك اهلبيت (عليهمالسلام) مبدّل مىگرديد.
تبعيدگاه نظامى
هنگامى كه امام را به سامرا تبعيد كردند، بنا به دستور متوكل و براى تحقير امام، ايشان را در محلى كه «خان صعاليك» نام داشت، و محل تجمع گدايان و بينوايان بود، جاى دادند. «صالح بن سعيد»، با ديدن اقامتگاه حضرت، به ايشان عرض كرد: «اى فرزند رسول خدا! اين ستمكاران در همه امور سعى در خاموش ساختن نور شما دارند كه شما را در چنين محلى كه مكان نشستن گدايان و مستمندان است، جاى دادهاند». امام در پاسخ او فرمود: «اى پسر سعيد! آيا درك و معرفت تو در اين جايگاه است و گمان مىكنى كه اين امر سبب پايين آمدن شأن من مىشود؟» سپس براى تسكين او كه از دوستداران خاندان وحى بود و نيز براى نشان دادن مقام خود، با دست مبارك پرده را از جلوى چشمان او كنار زد و به او فرمود: «نگاه كن». صالح بن سعيد مىگويد: «باغهايى زيبا و آراسته، نهرهايى جارى و درختانى سرسبز ديدم كه عطرى دلنواز از آنها به مشام مىرسيد و حور و غلمان بهشتى در آن ديده مىشد كه بسيار سبب شگفتى من شد». آن گاه امام به او فرمود: «اى پسر سعيد! ما هر جا باشيم، اينها از آن ماست. حال مىبينى كه ما در خان صعاليك نيستيم.»12
امام را پس از يك روز اقامت در خان صعاليك، به خانهاى كه در يك اردوگاه نظامى قرار داشت، بردند. متوكل دستور داده بود تا در اتاق حضرت، قبرى بكنند تا بدين وسيله امام را از كنترل شديد خود آگاه و پيش از هر اقدامى، ابتكار عمل را از امام سلب كند. «صقر بن ابى دلف» مىگويد: «هنگامى كه خدمت امام رسيدم و وارد حجره ايشان شدم، او را يافتم، در حالى كه بر حصيرى نشسته بود و پيش پايش قبرى كنده بودند. به او سلام كردم. ايشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بيا بنشين. سپس از من پرسيد: براى چه آمدهاى؟ گفتم: سرورم! آمدهام تا از شما حالى بپرسم. وقتى نگاهم به قبر افتاد، گريستم. امام به من فرمود: اى صقر! لازم نيست براى من ناراحت باشى. فعلاً به من آسيبى نمىرسد. من خوشحال شدم و گفتم: خدا را شكر!»13
كابوسهاى متوكل
امام در دوران خلافت متوكل، روزگار بسيار سختى را پشت سر گذاشت. هراسى كه متوكل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد، سربازانش گاه و بىگاه بدون اجازه از ديوار وارد خانه امام شوند و آن جا را بازرسى كنند. آنها گاه پا را از اين نيز فراتر مىگذاشتند و به هتاكى به ساحت مقدس امام مىپرداختند. در تاريخ آمده است كه برخى اوقات متوكل در حالت مستى، امام را شبانه احضار مىكرد و به بزم شراب خود فرا مىخواند.14
توطئه نافرجام
هربار كه متوكل تلاش مذبوحانه جديدى را براى ترور شخصيتى امام طراحى مىكرد، با شكست سختى روبه رو مىشد. شكستها و تلاشهاى پى در پى و بىثمر متوكل به حدى او را در رسيدن به اغراض پليدش ناكام گذاشته بود كه روزى در جمع درباريان خود فرياد زد: «واى بر شما! كار ابنالرضا روزگار مرا سياه كرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هر چه تلاش كردم او جرعهاى شراب بنوشد و در مجلس بزمى با من همنشين گردد، نشد... .»15
ناكامى و شكست متوكل وى را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بكشد. از اين رو، دستور قتل او را به «سعيد حاجب» داد. «ابن اورمه» مىگويد: «نزد سعيد حاجب رفتم و اين در زمانى بود كه متوكل، اباالحسن (عليهالسلام) را به او سپرده بود تا وى را به قتل برساند. سعيد رو به من كرد و با تمسخر گفت: دوست دارى خداى خود را ببينى؟ گفتم: سبحان اللّه! خدا با چشم ديده نمىشود. گفت: منظورم همان كسى است كه شما او را امام مىخوانيد. گفتم: مايلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا اين كار را انجام خواهم داد. اينك پيك نزد اوست. وقتى بيرون آمد، داخل شو. هنگامى كه پيك بيرون آمد، وارد اتاقى شدم كه امام در آن زندانى بود. داخل شدم و ديدم كه قبرى جلوى پاى امام كندهاند. سلام كردم و بسيار گريستم. امام پرسيد: براى چه گريه مىكنى؟ گفتم: براى آنچه مىبينم. فرمود: براى اين گريه نكن؛ زيرا آنها به خواستهشان نمىرسند. دو روز بيشتر طول نخواهد كشيد كه خدا خون او و هوادارش را كه ديدى، خواهد ريخت. به خدا سوگند، دو روز بيشتر نگذشته بود كه متوكل به قتل رسيد.»16
همچنين در اقدامى ديگر، متوكل به چهار تن از دژخيمان خود دستور مىدهد كه امام را با شمشيرهاى برهنه به قتل برسانند. او به قدرى خشمگين بود كه سوگند ياد كرد پس از قتل امام پيكر او را بسوزاند. جلادان او كه با شمشيرهاى آخته انتظار امام را مىكشيدند، تا بدنش را طعمه شمشير خود سازند. با ديدن وقار و شكوه امام آن چنان تحت تأثير قرار گرفتند كه تصميم خود را فراموش و حتى امام را با احترام بدرقه كردند. هنگامى كه بازگشتند، متوكل از آنان پرسيد: «چرا آنچه را كه امر كرده بودم، انجام نداديد؟» پاسخ دادند: «آن هيبت و شكوهى كه در او ديديم، فراوانتر از هراس صد شمشير برهنه بود كه قدرتى در برابر آن نداشتيم؛ به گونهاى دلهاى ما را آكند كه نتوانستيم آنچه را امر كرده بودى، به انجام رسانيم.»17
به اين ترتيب، بار ديگر توطئه قتل امام نافرجام ماند.
قتل متوكل، پايانى كوتاه بر توطئه ها
متوكل در كمتر از دو دهه خلافت خود، چيزى جز بدرفتارى با شيعيان و قتل و خونريزى آنان بر جاى نگذاشت و سرانجام بغض و كينهاى كه به خاندان پيامبر(صلىاللهعليهوآله) و پيروان آنان داشت، گريبان خود او را گرفت. در شبى كه او به قتل رسيد، «عباده مخنّث»، دلقك دربار، مثل هميشه در بزم شراب او مشغول مسخره كردن امامان شيعه بود. او سرش را كه مو نداشت، برهنه كرده و متكايى هم روى شكم خود بسته بود و امام على (عليهالسلام) را مسخره مىكرد و مىگفت: «اين مرد طاس و شكم برآمده مىخواهد خليفه مسلمانان شود.» متوكل شراب مىنوشيد و قهقهه سر مىداد. «منتصر»، فرزند او كه به امامان شيعه علاقهمند بود، از اين حركت عباده خشمگين شد و او را پنهانى تهديد كرد. [عباده از ادامه كار منصرف شد، متوكل متوجه او گرديد و از او علّت را جويا شد. عباده دليل ادامه ندادن كار خويش را باز گفت.] در اين هنگام، منتصر برخاست و گفت: «اى اميرالمؤمنين! آن كسى كه اين سگ، تقليد او را مىكند و اين مردم مىخندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان توست و مايه افتخار تو. اگر تو مىخواهى گوشت او را بخورى (غيبت و بدگويى او كنى)، بخور، ولى اجازه نده كه اين سگ و مانند او از آن بخورند.»
متوكل براى تمسخر فرزندش، به سبب علاقهمندى به امام على(عليهالسلام) دستور داد تا آوازهخوانان درباره او و مادرش، شعر زنندهاى بخوانند. اين بىحيايى و بىشرمى متوكل سبب شد تا پسرش همان شب تصميم به قتل متوكل بگيرد.18 از اين رو، به همراهى تركان، نقشه قتل او را كشيد و وزيرش، «فتح بن خاقان»، او را به قتل رساند.19
جنايت ديوانه وار عباسيان
امام هادى(عليهالسلام) پس از قتل متوكل، هفت سال در دوران خلفاى بعدى زندگى كرد. اگر چه فشارهاى دستگاه در مقايسه با دوران متوكل كاهش يافت، ولى سياستهاى كلى دستگاه، به جز دوران مستنصر، در راستاى اسلام زدايى، تغييرى محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا تحت مراقبت شديد نظامى، روزگار مىگذراند. سرانجام توطئه دشمنان امام هادى(عليهالسلام) براى ايشان به ثمر رسيد و وى به دستور «معتز» و سمّ «معتمد» كه در آب يا انار ريخته شده بود،20 مسموم شد. «ابو دعامه» مىگويد: «امام در بستر بيمارى بود و من براى عيادت نزد ايشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون براى عيادت من آمدى، برگردن من حقى پيدا كردى و رعايت حق تو بر من واجب است. او در بستر بيمارى آرميده بود و شيعيان به ديدار امام مىآمدند. آن حضرت به صورت كتبى و شفاهى، امام پس از خود را به آنان معرفى كرد تا پس از شهادت او، شيعيان دچار سرگردانى نشوند.»21
پرواز به سوى دوست
امام هادى(عليهالسلام)، در سوم رجب سال 254 ه . ق، به شهادت رسيد.22 «احمد بن داود» مىگويد: «اموال بسيارى را كه خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحويل دادن به اباالحسن مىبردم. هنگامى كه رسيدم، مردى كه بر شترى سوار بود، پيش من آمد و گفت: اى احمد بن داود و «اى محمد بن اسحاق»، من حامل نامهاى از سرورتان، ابالحسن هستم كه به شما نگاشته است: من امشب به سوى بارگاه الهى رخت بر مىبندم. پس احتياط كنيد تا دستور فرزندم، حسن(عليهالسلام) به شما برسد. ما با شنيدن اين خبر بسيار ناراحت شديم و گريستيم، ولى اين خبر را از ديگران كه با ما بودند، مخفى داشتيم... .»23
مراسم تشييع و خاك سپارى
بازتاب خبر شهادت پيشواى شيعيان، قلب ستمديده مردم را جريحهدار كرد. شهر يكپارچه در سوگ آموزگارى بلند اختر و پدرى مهربان براى مستمندان و يتيمان نشست.در روز شهادت امام، جماعت بسيارى از بنى هاشم، بنى ابىطالب و بنى عباس در منزل امام جمع شده بودند و شيون و زارى سراسر خانه را آكنده بود.24 مردم به صورتهاى خود سيلى مىزدند و گونههاى خود را مىخراشيدند.25 بدن مطهر امام هادى(عليهالسلام) را بر دوش گرفتند و از خانه ايشان بيرون بردند و از جلوى خانه «موسى بن بغا» گذشتند. وقتى معتمد عباسى آنان را ديد، تصميم گرفت براى عوام فريبى، بر بدن امام نماز بگزارد. از اين رو، دستور داد بدن مطهر امام را بر زمين گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولى امام حسن عسكرى(عليهالسلام) پيش از تشييع بدن مطهر امام(عليهالسلام) به اتفاق شيعيان بر آن نماز خوانده بود. سپس امام را در يكى از خانههايى كه در آن زندانى بود، به خاك سپردند. ازدحام جمعيت به قدرى بود كه حركت كردن در بين آن همه جمعيت براى امام حسن عسكرى(عليهالسلام) مشكل بود. در اين هنگام، جوانى مركبى براى امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه كردند.26 «ابو هاشم جعفرى» كه از نزديكان امام هادى(عليهالسلام) بود، نيز قصيدهاى در رثاى امام خود خواند.27
__________________________
1ـ ائمتنا، ج 2، ص 257.
2ـ نام او در الارشاد، ج 2، ص 435 عبداللّه بن محمد ضبط شده است.
3ـ بحارالانوار، ج 50، ص 209.
4ـ بحارالانوار، ج 50، ص 161.
5ـ الارشاد، ج 2، ص 436.
6ـ همان، ص 142.
7ـ مروج الذهب، ج 2، ص 573.
8ـ الارشاد، ج 2، ص 438.
9ـ اثبات الوصية، ص 197.
10ـ بحارالانوار، ج 50، ص 142.
11ـ تذكرة الخواص، ص 360؛ مروج الذهب، ج 2، ص 573.
12ـ الارشاد، ج 2، ص 438.
13ـ بحارالانوار، ج 50، ص 194.
14ـ همان، ص 211.
15ـ همان، ص 158.
16ـ همان، ص 195.
17ـ همان، ص 196.
18ـ الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 55.
19ـ تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 522.
20ـ وفيات الائمه، ص 386.
21ـ بحارالانوار، ج 50، ص 239.
22ـ همان، ص 680.
23ـ وفيات الائمه (عليهمالسلام)، ص 385.
24ـ منتهى الآمال، ج 2، ص 684.
25ـ وفيات الائمه، ص 386.
26ـ منتهى الآمال، ج 2، ص 683.
27ـ همان.
![]() |
طبق روایات متواتر اسلامی، آن بزرگوار دارای دو غیبت است: غیبت صغری و غیبت كبری و در عصر غیبت صغری رابطه با آن حضرت(ع) توسط نواب خاصشان برقرار میشد و در عصر غیبت كبری آن حضرت دارای نواب عام است و صفات ایشان نیز به طو كلی و كامل تعریف شده است. |
ادامه مطلب...
![]() |
چگونه ممکن است مردم دنیا تسلیم یک جمعیت اندک شوند و از عادات، اخلاق، برنامهها و سنن خود دست بردارند؟ ویژگی یاران اندک امام زمان چیست و چگونه برنامه های امام زمان(عج) عملی میشود؟ طبق روایات وقتی حضرت صاحب الامر(ع) ظاهر میشوند، نخست 313 نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه حاضر میشوند و وقتی عده اصحاب و اجتماع کنندگان به 10 هزار نفر رسید از مکه خارج میشوند.
کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن اللهچه بسیارند گروه اندکی که به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی مییابند(بقره/259)
|
مرا با عشق خود درگیر کردی به پایم با غمت زنجیر کردی
بدان دنیای بی تو هیچ باشد دلم را از زمانه سیر کردی
تو با رفتن به پشت ابر ایّام غروب جمعه را دلگیر کردی
یا اباصالح ادرکنی . . .